گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
یادداشتهای پراکندهی آقای معلم(2)
صبح توی سالن جلسات ، جلسهای از همان قُماش همیشگی برپا بود . تعداد زیادی معلّم در وضع رقت باری دور هم جمع شده بودند تا به شنیدن صحبتهایی تن بدهند که بیشتر آنها حتی سر سوزنی به آن اهمیت نمیدادند . به نظر میآمد حتی خود سخنران هم برای حرفهایی که قرار بود بزند اهمیتی قایل نبود . اسلاید و تصویر و اینها به کنار حتی از روی متن آماده شده یا یک یادداشت کوچک نمیخواند و گاهی مجبور بود بین جملات بی سر و تهش کمی مکث کند تا بتواند آنها را سرهم بندی کند .
زنها با هم صحبت میکردند و مردها سرهایشان را در یقهی کاپشنها و یا پالتوهایشان فرو برده بودند .
ناگهان سخنران از سخن ایستاد . معلوم شد در میان صحبتهایش سوالی پرسیده و حالا انتظار دارد پاسخ آن را روی یک کاغذ بنویسم و به او بدهیم . از اطرافیان شنیدم که سوال این بوده
" مهمترین وظیفه مدرسه چیست ؟ "
روی کاغذ سفیدی که اول جلسه توزیع شده بود نوشتم :
- فرو بردن نسل جدید در گ...ه و مطمئن شدن از این که هیچ کس از آن تو بیرون نمیآید .
سخنران تاکید داشت لازم نیست مشخصات خودتان را روی برگه بنویسید ، البته این حرف را در مواجه با همهمهای که براه افتاده بود میزد ، مثل تمام جمعهای انسانی در میان این معلمان سرما زده هم کمالگراهای بودند که میخواستند درستترین جواب را بدون جا انداختن حتی یک کلمه بنویسند و به این مناسبت با سروصدا از اطرافیان کمک میخواستند .
به هر حال وقتی متوجه نگاههای دغل باز نفر بغل دستیام شدم ، خیلی آهسته کاغذ را مچاله کردم و به جناب بغل دستی محترم لبخندی زدم و بی اختیار حرف " پ " از دهانم خارج شد . در کمال تعجب او هم لبخندی زد و گفت :" واقعاً " . تا چند دقیقه ذهنم مشغول این بود که " واقعاً چی ؟ " توی پ گفتن من بود که آن احمق تاییدش کرد .
وقتی اصرار کارشناس جلسه را برای تحویل جوابها دیدم روی کاغذی نوشتم : " اصلی ترین کار مدرسه تسهیل انتقال فرد به جامعه و همچنین انتقال فرهنگ صحیح به نسل بعد است ."
چای جوشیده و کیکهایی ارزان قیمت حسن ختام جلسه بود . و من خوشحال بودم که سر و ته انجام وظیفهی امروز به همین جلسه هم آمد ...
سلام ، شما هم اگر خاطره ، داستان یا گفتگویی دارید که یک سرش به مدرسه میرسه ، لطفا با ما به اشتراک بگذارید
لطفا با دنبال کردن انتشارات باعث افزایش اعتبارش بشید ( برا خودم نمیگم ، برا مریض میخوام )
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من5
مطلبی دیگر از این انتشارات
به مناسبت اول مهر، برای دخترک
مطلبی دیگر از این انتشارات
علل شایع استرس مدرسه برای دانش آموزان