اسلام، نواندیشی دینی، سکولاریزم (به همراه نقد مقاله)

این مطلب در شماره‌ی دوم مجله‌ی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 (پرونده‌ی «نسبت ما و غرب») چاپ شد. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسنده‌ی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.

نویسنده: غلامحسین طاهریان/ نقد از: محمدعلی فولادگر

لوگوی پرونده ی نسبت ما و غرب نشریه ی مداد
لوگوی پرونده ی نسبت ما و غرب نشریه ی مداد


تصویر چاپ شده برای این مطلب
تصویر چاپ شده برای این مطلب


یکی از اموری که زندگی انسان عصر جدید را در ابعاد مختلف تحت تاثیر قرار داده، پدیده ای است به نام مدرنیته. پدیده ای که اینک به جهان بینی و روح انسان متجدد بدل شده است، با توسعه و گسترش مدرنیته، به تدریج دین داران سرتاسر جهان و علی الخصوص مسلمانان با جهان بینی مواجه شدند که در بسیاری از امور با آداب و عقاید اسلامی تعارض داشت. چگونگی برخورد با این تعارضات به تقسیم بندی مسلمانان به گروه های مختلف منجر گردید. در ایران نیز به نوبه ی خود، این تقسیم بندی ها و چگونگی برخورد با این پدیده مورد توجه قرار گرفت.

با پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات سال 76، بحث و اندیشیدن درباره ی این تعارضات وارد فاز جدیدی شد. آن چه این نوشتار در پی آن است، تبیین چگونگی برخورد گروهی از اصلاح طلبان - که از آنان تعبیر به نواندیشان دینی می شود- با این پدیده است.

آن چه مشخص است، این است که اصلاح‌طلبان طیف وسیعی از افراد جامعه با عقاید متفاوت را در بر می گیرند و نسبت دادن یک اندیشه‌ی خاص به تمامی آن ها دور از واقعیت است؛ اما آن چه مهم است، این است که این شیوه‌ی تفکر در این جنبش، حرفی برای گفتن دارد.

آن چه در زیر می خوانید برگرفته از آراء و نظریات محسن کدیور درباره ی تعامل اسلام، نواندیشان دینی و سکولاریسم است. در این نوشتار، هدف نه دفاع و نه تقبیح این نظریات است؛ بلکه هدف، معرفی جهان بینی طیفی خاص است که متاسفانه به علت دعواهای سیاسی، هیچ گاه به صورت موشکافانه مورد بررسی قرار نگرفته است.

مطلب خود را با این پرسش آغاز می کنم که آیا می توان هم مسلمان بود و هم مدرن؟

پاسخ به این سوال به معرفی قرائتی از اسلام منجر می گردد که آقای کدیور از آن با عنوان اسلام معنوی یاد می کند. در این قرائت از اسلام، نه از حذف اسلام و نه از حذف مدرنیته سخن به میان می آید؛ بلکه سازگاری اسلام و مدرنیته مطرح می شود. هدف از سازگاری اسلام و مدرنیته این نیست که مدرنیته ثابت فرض گردد و اسلام با آن منطبق گرددد و یا بالعکس. بلکه در این قرائت، مواردی مطرح می گردد که با مورد توجه قرار دادن این موارد، این تعارضات از دید صاحبان این آراء حذف می گردد. در این دیدگاه، آن چه مهم تلقی می شود، بها دادن به آن چیزی است که از نظر نواندیشان دینی، روح اسلام نامیده می شود؛ به جای معطوف کردن نگاه به سمت ظواهر اسلام. در این هنگام، دغدغه ی اصلی به وجود آوردن و برپا داشتن شرایطی منطبق با شرایط زمان رسول‌ا... نیست؛ حال آن که از نظر آن ها با دور شدن از زمان و دوران پیامبر، نحوه ی تعاملات و ارتباطات در جوامع مختلف تغییر می کند، در نتیجه بعضی از احکامی که در آن دوره صادر شده، دیگر در این دوران، کارایی خود را برای رساندن به روح اصلی پیام خدا از دست داده اند. از نظر آن ها، پیامبر و قرآن نمی توانسته اند نسبت به زمان خود، بی تفاوت باشند و در نتیجه احکامی صادر کردند که در زمان پیامبر، کاملا عاقلانه و بر مبنای عدالت بوده اند، حال آن که دیگر کارایی گذشته را ندارند.

البته این بدان معنا نیست که در این اندیشه، تمامی امور دینی قابل تغییرند؛ بلکه امور ایمانی و اعتقادی، ارزش های اخلاقی و احکام فقه عبادی و برخی قواعد در فقه معاملات، احکامی فرازمانی‌اند. (البته این نظر آقای کدیور است. مجتهد شبستری در سخنرانی خود در دانشگاه در سال 87، پا را از این هم فراتر گذاشته و تنها چیزی از اسلام را که ثابت فرض می شود، روح توحید و وحدانیت خدا دانست. )

حال ملاک تشخیص فرازمانی و ثابت بودن و یا تغییر پذیر بودن احکام چیست؟

در این دیدگاه، پاسخ این است که ملاک تشخیص، عدالت و عقلانیت است؛ اگر این احکام، عادلانه تشخیص داده نشوند و یا بر خلاف سیره‌ی عقلا باشند، متغیر و زمان مند هستند.

سوال بعدی این است که چه کسانی می‌توانند این معیارها را تشخیص دهند یا به عبارت دیگر چه کسانی می توانند بگویند که فلان حکم ثابت است یا متغیر؟

پاسخ این است که این وظیفه بر عهده ی عالمان دین و دین شناسان است. البته نه فقط فقیهان، بلکه همه ی کسانی که آشنا به متون دین، پیام الهی، مقتضیات زمان و مکان و سیره‌ی عقلا هستند. در این دیدگاه، متفکران و دانشمندان علوم انسانی، بهترین افراد برای درک مقتضیات زمان و مکان و سیره ی عقلا هستند.

پس از تشخیص احکام ثابت و متغیر، حال سوال این جاست که آیا به جای این احکام، باز حکم دینی جدید در نظر گرفته می شود و آیا فقیهان و عالمان دین، وظیفه ی صدور احکام جدید را بر عهده دارند؟

از نظر آن‌ها پاسخ، خیر است. حکمی که زمان‌مند بود، حذف می‌شود و این خود باعث کوچک و محدود شدن دین می گردد. در این هنگام، عقل بشری بر مبنای انتخابات و آرای مردم، اصول و احکام جدید را وضع می‌کنند. جالب آن جاست که صاحبان این دیدگاه، این مورد را نه تنها نقطه‌ی ضعف برای دین محسوب نمی‌کنند، که باعث تعمق و ژرفانگری در امور دین نیز می دانند.

آن چه بیان شد خلاصه‌ای از تعامل این نظریه با اسلام بود. حال رابطه‌ی اسلام معنوی با مدرنیته چیست؟ آن چه مشخص و معلوم است، یکی از مولفه‌های مدرنیته، سکولاریسم و تقدس‌زدایی است. آیا اسلام معنوی با این مشخصه ی مدرنیته نیز سازگار است؟

روشنفکران دینی در 3 مورد با روشنفکران غیردینی تعارض دارند:

  • 1- روشنفکران دینی، انسان هایی مومن و متدین در زندگی فردی خود هستند.
  • 2- روشنفکران دینی، در زندگی اجتماعی خود هم به دین و ضوابط و معیارهای دینی پایبندند.
  • 3- روشنفکران دینی، قائلند که می شود استراتژی و جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی حکومت ها هم مبنایی دینی و الهی داشته باشد.

روشنفکران غیردینی مشکلی با مورد اول ندارند و معتقدند هر فرد در زندگی فردی خود هر قدر که می خواهد می تواند متدین باشد. در مورد دوم و سوم نظرات متفاوتند. سکولارها معتقدند که دین امری شخصی است و هنگامی که به اجتماع پا گذاشت، خود ریشه‌ی بسیاری از مشکلات است که در این جا مجال بیان آن‌ها نیست. به عبارتی آن‌ها یکی از شاخصه‌های مدرنیته را سکولاریزم می دانند که عمل به مدرنیته، عمل به آن را نیز ایجاب می‌کند. این در حالی است که روشنفکران دینی معتقدند که اگر اکثریت جامعه به این نتیجه رسید که می توان در بعضی از امور اجتماعی چون هم جنس بازی و روابط جنسی قبل از ازدواج بر مبنای دین عمل کرد، مانع شدن از آن با این دلیل که عمل به مدرنیته، عمل به تمامی مولفه های آن را ایجاب می کند، نوعی حمیت و تعصب است. در مورد سوم نیز همین گونه است. برای مثال اگر در جایی حمایت از کشوری که مظلوم واقع شده، سبب ایجاد مشکلات و فشارهایی از بیرون بر آن کشور می شود، شاید عقلانیت سکولار این حمایت را سبب فشار و ایجاد مشکلات فراوان برای کشور دانسته و این امر را کاری غیرعقلانی بداند. چه چیز جز معارف والای دینی و الهی در این مورد، حکم به حمایت از کشور مظلوم می دهد؟ در نظر آن ها، مدرنیته پدیده ای مقدس نیست که باید تمام امور آن را یک به یک اجرا نمود؛ بلکه هر جامعه ای بر مبنای اصول خود قادر بر تغییر آن خواهد بود.

آن چه مشخص است، این است که دیدگاه نواندیشان دینی نسبت به مدرنیته، دیدگاهی انتقادی است. این دیدگاه تا آن جا پیش می رود که سکولاریسم و تقدس زدایی را که یکی از اصول مدرنیته است (سخنرانی استاد ملکیان در دانشگاه صنعتی شریف پیرامون سنت و تجدد، جلسه ی دوم) نفی می کند.

چیزی که مورد توجه است، این است که این گونه افراد نسبت به غرب، نگاهی غیر از نگاه روشنفکری غرب زده ی چند دهه ی اخیر دارند. به عبارت بهتر قرار دادن این گونه نواندیشان در کنار روشنفکران سکولار بی انصافی است.

نظر نگارنده: بررسی و تحلیل این دیدگاه کار من و امثال من نیست. بلکه وظیفه ی علما و دانشمندان است که آن را مورد نقد و بررسی قرار دهند؛ اما از نظر بنده، این دیدگاه حاوی مشکلات اساسی و مبنایی است. چگونه ممکن است دینی که ادعای کامل بودن می کند، این گونه دست خوش تغییرات قرار گیرد و هر روز مقداری از آن حذف شود؟ آیا این دیدگاه باعث نمی شود که هر روز گروهی به بهانه ای تکته ای از دین را با این توجیه که دیگر قابلیت و کارآیی ندارد، دست خوش تغییرات قرار دهند و سرانجام بر سر اسلام همان آید که بر سر مسیحیت آمد؟ امیدوارم روزی بشود که در محیط‌های علمی و مخصوصا حوزه‌های علمیه فارغ از دعواهای سیاسی به بحث و بررسی این دیدگاه‌ها پرداخته شود.


نقدی بر مقاله ی «اسلام، نواندیشی...»

[توضیح چاپ شده در شماره سوم نشریه: در شماره ی پیش مجله، نقدی از آقای فولادگر بر مقاله ی «اسلام، نواندیشی دینی و سکولاریزم» به چاپ رسید. این نقد به شکلی شفاهی از سوی ایشان ارائه شده بود. متاسفانه به دلیل اشتباه سردبیر نشریه و شتاب زدگی کار، نقد بدون ویرایش های لازم به چاپ رسید که جا دارد از همه ی خوانندگان گرامی و آقای فولادگر عذرخواهی کنیم.]

پیش از آغاز این نوشتار، باید دو نکته را متذکر شوم:

  • الف) این مقاله، مقاله ی خوبی بود و نکات کم تر پرداخته شده‌ای را مورد توجه قرار داده بود. از این حیث، برای بنده، مقاله ای آموزنده بود.
  • ب) نقد مقاله، لزوما به معنای نقد آقای کدیور یا اصلاح طلبان نیست. چه این که ممکن است، ایشان در جای دیگری به اشکالات وارد شده پاسخ داده باشند. منظور، نقد آن چیزی است که در این مقاله آمده است.

در نقد این نوشته، فقط چند مورد را به عنوان اشکال مطرح می‌کنم تا خواننده خود بیندیشد:

  • 1- بهتر نبود قضیه‌ی ناسازگاری مدرنیته با دین و ابعاد این ناسازگاری، بیش‌تر مطرح شود؟
  • 2- یک حکم عادلانه لزوما زمان مند نیست. شاید اگر عدل واقعی در یک حکم وجود داشته باشد، باز در طی زمانه عادلانه بماند. در این زمینه کدیور ادعایش را ثابت نکرده است.
  • 3- ایشان پاسخ ادعای دین‌مداران را نداده که معتقدند دین الهی، ثابت و زمان مند است و ظواهر آن هم مهم است و فقط ادعای خویش را مطرح کرده است.
  • 4- آشنا بودن به متون دینی یک حرف است، آشنایی با روش برداشت از متن و اصول حاکم بر فقه، حرف دیگری. آیا به نظر کدیور، عاملان علوم انسانی و اندیشمندان غیرحوزوی، به تنهایی قادر به برداشت اصول دینی هستند؟ ادعا نمی‌کنم که حوزویان و حوزه برای درک مقتضیات و تشخیص احکام مختلف (زمان مندی و... آن‌ها) کافی هستند، ولی می گویم لازم‌اند.
  • 5- روشنفکر دینی در این مقاله تعریف نشده است. این لفظ، یک اشتراک لفظی است. شاید بتوان از آقای سعید زیباکلام، رسول جعفریان، شهید بهشتی و شهید آوینی هم به عنوان روشنفکر دینی یاد کرد.
  • 6- در پاراگراف « از نظر آن ها پاسخ، خیر است...«، رای مردم به یک باره و بدون پیش زمینه‌ای وارد قضیه شده است. (هیچ توضیحی برای این موضوع در متن وجود ندارد.)
  • 7- چرا رای مردم، مشروع تر از ارزش تلقی می شود؟ (ارزش هر چه می‌خواهد باشد، مدرنیته یا اسلام.)
  • 8- و در آخر این که مدرنیته و ابعاد آن در این بحث اصلا وضوح ندارد. و این که چرا می‌تواند با اسلام سازگاری داشته باشد.