بذارید بهش فکر کنم
اندر احوالات چند شغلهها!
این مطلب در شمارهی سوم مجلهی دانشجویی «مداد» در دی و بهمن 1389(بخش طنز «پاککن») چاپ شد. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندهی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
شاعر: امیرحسین مانیان
ای که در جمله ادارات مقامی داری
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
بس که چون اسب عرب میدوی اندر پی کار
مَثَلت گشـته مُشَبه بـه خر عصاری
شغل، خالی نشده، بر سر آنی حـاضـر
«چشم سرّی عجب از بیخبران می داری!»
کیـسهی سـیم و زرت پاک بباید پرداخت
آخر بُرج کـه در بـانک قدم بگـذاری
حمدُ لِلّه که در کشـور ما مشـکل نـیست
زیر صفر اسـت در این جا رقم بیکاری!
هم مُدیری و نماینده و هم استادی
عجـبم نیست، که در ورزشـیان جـا داری!
ای عمو! سوخـتگان بـر سر ره منتظـرند
مر تـو سُكّان یکی را به زمین بگذاری
که تو را درس بیاموختـه؟، که چون آچـار
در همه شـغل و حِـرَف فـوق تخصص داری
هر چه پیغام دهندت که دهی اسـتعـفـا
لاف مـفت است، تو بر این سخنان هشیاری
قرص و محکم به سر جای خودت چسبیدی
نکند چـسب «قـرابت به بزرگـان» داری؟!
حافظ این عرصهی پیچیده نه جولانگه توست
این چه ربطی به تو دارد؟ تو مـگر بیکاری؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا تفکیک؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرهنگ مدرنیته و توهم (معرفی کتاب)
مطلبی دیگر از این انتشارات
من اومدم!