بذارید بهش فکر کنم
اهمیت مسئلهی حجاب به خاطر اجتماعی بودن آن است (مصاحبه با خانم شُکرزاده، استاد حوزه)
این مطلب در شمارهی سوم مجلهی دانشجویی «مداد» در دی و بهمن 1389(پروندهی «حجاب؛ اجباری یا اختیاری») چاپ شد. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندهی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
مصاحبه کنندگان: ع. م/ ا. ح. م
وقتی سوالات خودمان را در اختیار خانم شُکرزاده قرار دادیم، ایشان نوع طراحی سوال را نپسندید و ترجیح داد به شکلی کلی به مسائل مطرح شده در پرسش ها پاسخ دهد. مصاحبهی ما حضوری بود.
خود سوالهایی که در این پرسش نامه مطرح شده بود، انگیزهی بدی داشت. البته از نظر ما بد است، ولی من میخواهم بگویم ما دو جور میتوانیم به این سوالها نگاه کنیم. وقتی قضیهی جبر وسط میآید، یک نگاه این است که خود حجاب داشتن از نظر دینی اجبار است؟ که بحثش جداست. نگاه دیگر بحث حکومت دینی است. یعنی کسی که سوالها را طرح کرده مخالف حکومت دینی است؟ یعنی هیچ حکومت دینی نباید به وجود بیاید تا زمان ولایت به دست خود حضرت مهدی (ان شاء الله) که بخواهد به واسطهی به وجود آمدنش حجاب را اجباری کند؟ یا این که با ایجاد حکومت اسلامی مشکلی ندارد. من اگر مخالف تشکیل حکومت اسلامی باشم، بالتبع آن -اگر قرار نباشد حکومتی باشد که اسلامی باشد- اجبار کردن مردم یک کشور به رعایت این قضیه (به عنوان یک قانون اسلامی) بی معنی میشود. اما اگر بخواهیم از جانب دیگر به این قضیه نگاه کنیم که مسئله حکومت دینی نیست. من میگویم آیا اجبار است؟ یعنی من وظیفه دارم به شخص شما بگویم -امر معروف کنم- خانم، حجابت را رعایت کن؟ و بعد هم پا را فراتر بگذارم و بار اول و دوم که گوش نکردید، پای جبر وسط بیاید. قضیه این جاست که خود تکالیف دینی جبر است. تکلیف هم خانوادهی «کلفت» (مشقت) است. چیزی که من مجبورم طبق کتاب دینی به آن عمل کنم، تکلیف است. نماز خواندن و خمس دادن تکلیف است. تکلیف برای من زحمت دارد. پس پیاش جبر است. وقتی خداوند در قرآن میفرماید: »ای پیامبر به زنان امتت بگو« اولا به پیامبر میگوید:»بگو« یعنی تو مجبوری بگویی. وقتی پیامبر قاعده و قانون را میگوید، یعنی منِ زنِ مسلمان به صرف این که مسلمانم مجبورم حجاب را رعایت کنم. خب حالا منِ زنِ مسلمان نمیخواهم رعایت کنم. یعنی تَمَرُّد از دین است.
وظیفهی [جلوگیری بر عهدهی] کیست؟ ابتدائا وظیفهی مردم است. وظیفهی ما مردم است که انذار کنیم، امر به معروف و نهی از منکر کنیم و بنا به گفتهی مقام معظم رهبری، ما امر به معروفمان باید خیلی سطحی باشد. یعنی در حد گفتن و رفتن؛ و این امر اگر شیوع پیدا کند، یعنی چهار پنج تا، ده تا زن توی روز به یک خانم بی حجاب فقط بگویند و رد شوند، این تاثیر گذاریش بالتبع خیلی بیشتر خواهد شد. این در مورد نگاه به سوالات. که چرا توی سوالات هست که «اجبار است که ما حجاب داشته باشیم؟» اصلا توی تکالیف دینی، اجبار جا ندارد. تکلیف دینی را باید انجام دهیم. مگر اجبار نیست منِ زنِ مسلمان نماز بخوانم؟ که حالا بگویم مجبورم من حجاب داشته باشم؟ این کلمهی «جبر» را به کار بردن در سوالات، یک مقداری کم لطفی به عبارتهای قرآن است. چون ما روشن و واضح در کتاب خدا داریم که در مورد حجاب، گفته شده است. یک مسئلهی دیگر این است که در کتاب قرآن به صراحت نیست که نماز صبح باید دو رکعت باشد یا نماز ظهر باید چهار رکعت باشد. این بنا به سنت پیامبر و اهل بیت به ما رسیده است که ما چطور نماز بخوانیم. اذان قبل از اقامه باشد و اینها بر اساس سنت است. وقتی توی قرآن به صراحت بیان نشده است، ما نیاز به سنت و تفسیر علمای دینی نیاز داریم. در مورد حجاب شاید اصلا به تفسیر هم نیاز نباشد. شاید اگر کسی در حد خواندن معمولی قرآن هم سواد داشته باشد، متوجه شود محدودهی حجاب یک زن مسلمان چه قدر است. به شرطی که با وجدانش بخواند. حتی حجاب نگاه کردن ما هم در قرآن آمده است. حجاب ظاهری ما، واو به واو در قرآن آمده است. یعنی نیاز به تفسیر ندارد.
اینها [نماز و روزه] واجبات دینی است. اما در حکومت دینی کسی نمیآید در خانهی کسی را بزند و بگوید «خانم، آقا، شما روزه میگیرید یا نه؟» یا «به صرف این که شما روزه نمیگیرید ما به شما اخطار میدهیم، بازداشتتان میکنیم». ولی پایش که برسد، یک خانمی که توی خیابان دارد میرود، وقتی ببینند که عناد علنی با اسلام میکند و با وضعیت بیحجابی آن هم در نهایت خودش، دارد میگردد و مسلمان هم هست، میداند و عناد میکند (یعنی الان رسانه های ما جوری دارند تبلیغ میکنند که چیزی نیست که بگویند خیلی از خانمها نمیدانند. خیلیها با علم به این که باید حجاب داشته باشند، بیحجاب میگردند) تذکر میدهند. تذکر لسانی بار اول، بار دوم. بار سوم دیگر عملی میشود. یعنی بازداشت میکنند، زندانی میکنند، جریمه میکنند. این از این مسئله که چرا باید برای حجاب این قدر گسترش بدهند؟ مگر نماز برای من واجب نیست؟ چرا نمیآیند بگویند شما نماز نمیخوانی، بازداشتی؟ ولی میگویند شما حجاب نداری، بازداشتی.
حالا این دو تا مطلب را کنار هم دیگر گفتم. چرا به حجاب این قدر اهمیت داده شده است؟ به خاطر این که حجاب مسئلهی اجتماعی است [اهمیتش] بیشتر از نخواندن نماز است. چون ملموستر و واضحتر است. ارتباطش با نَصّ آدمها بیشتر است. یک خانم اگر بی حجاب در خیابان بگردد، مفسدهاش خیلی بیشتر از این است که نماز نخواند. این مفسده به خاطر تعصب منِ مسلمان روی حجاب نیست؛ مسئلهی حجاب چیزی است که دارد دنیا را به سمت خود میکشاند. چیزی که دغدغهی همهی دولتهای دنیا شده است. فرق نمیکند این دولت مسلمان، مسیحی یا یهودی باشد. اگر قرار باشد انسان بیش از این در منجلاب باشد، بیشتر در فساد غرق شود، این قضیهی بی حجابی در آن درگیر است.
یک مسئلهی دیگر در سوالها این بود که گفته بودند: «بعضی از علما، اذعان داشتند که حجاب اجباری نیست». بعد اسم هم بردهاند. یکی از اسمها امام بودند که جزو فتواهایشان، این است که حجاب، اجباری نیست (1). این از کجا آمده است؟ هیچ کدام از علما، چه علمای شیعی، چه علمای سنی در مورد حجاب هیچ وقت نمیتوانند چنین نظری بدهند. چون مخالفت صریح با قرآن است. چون واجب دینی است. چیزی که در قرآن میآید، اگر قرار باشد در یک زمینه مقطعی باشد، مثلا بگویم به پیامبر نازل شده است که باید حجاب باشد، اما مقطعی بوده است. برای زمان اعراب همان زمان بوده است. اگر قرار باشد حجاب مقطعی باشد، نماز هم مقطعی است. اگر قرار باشد حجاب و نماز مقطعی باشد، خمس هم مقطعی است. اصلا این طور کنه قرآن زیر سوال میرود. خود مسئلهی نبوت و امامت زیر سوال میرود. یعنی اگر مقطعی باشد نیازی به امامت نداشتیم. به خاطر همین اول پیشنهاد میکنم در طرح سوال یک مقدار دقت فرمایید. با سندیت بگویید. کجا مقامی مانند امام خمینی گفتند حجاب اجباری نیست؟
[مداد: شاید منظور، اجباری نبودن چادر بوده است.] ما نمیتوانیم بگوییم حجاب چادر است. یا کسی که بی چادر است، بی حجاب است. ما بین بی حجابی و بدحجابی تفاوت است. شاید اگر کسی چادر نپوشیده، بدحجاب باشد، اما بی حجاب قطعا نیست. یعنی این جور نیست که قطعا چادر حجاب و بی چادر بودن، بی حجابی باشد. کسی نمیتواند بدون چادر باشد ولی حجاب اسلامی را رعایت کند. پس باز هم نگاه این گونه به حجاب که منظور ایشان از حجاب، فقط چادر بوده زیر سوال میرود.
[مداد: پس شما بالاخره موافق حجاب اجباری هستید یا نه؟] مسئله این جاست که حجاب اصلا اجبار است. اجبار دینی. اگر من مسلمان هستم، پس باید موافق حجاب باشم. حجاب برای من اجبار است. درست است که ما میگوییم «لا اکراه فی الدین» ولی بعدش میگوییم «قد تبین رشد من الغی» من در پذیرش اصول دین هم اجباری ندارم، ولی وقتی اصول دین را پذیرفتم، بالتبع فروع دین را هم باید قبول کنم.
یک مسئلهی تاریخی هست که میگوید تمام ادیان الهی به حجاب بها دادند. ما صریحا از حضرت مسیح در انجیل روایت داریم که گفتند برای زنان امت من، بهتر این است که گیسوان خود را فرو گذارند و صدای خود را آهسته کنند. تقریبا نزدیک به این روایت را در قرآن داریم. در دین یهود، حجاب اجبار است. نوع حجاب گرفتن عشایر ما، نوع حجاب دین زرتشت است. مگر همهی ادیان پیرو هم نیستند. مثل زنجیر به هم گره خوردند تا دینی کامل شود. پس باید حداقل چیزهای [مشترکی] داشته باشند. این که آلان رعایت نمیکنند، مثل خیلی از مسلمانهاست که خیلی از حلال و حرامها را رعایت نمیکنند؛ و خودمان میدانیم که در مسیحیت پس از جنگهای رنسانس، بعضی از واجبات دینی به خاطر مصلحت اندیشی علمای دینی مسیحیت برداشته شد. (این را تاریخ میگوید. من مسلمان یا طرف مسیحی نمیگوید. تاریخ میگوید 99 قانون آوردند و خیلی از قانونها را از انجیل برداشتند) به خاطر این که هدف شان فقط شیوع و گسترش دین مسیحیت بود. مسئلهی حجاب یا منجی گری، چیزهایی بود که صراحتا از انجیل کنده شده است. یعنی این طور نیست که بگویم فقط من مسلمان باید حجاب داشته باشم. ادیان دیگر هم حجاب دارند. زنجیروار به هم پیوستهاند. اگر قرار بود واقعا منجی را آن طور که حضرت مسیح مد نظرشان بود ما (همهی مسلمانها، همهی مسیحیها) قبول کنیم، باید مسیحی و یهودی مسلمان میشدند. این اتفاق نیفتاد و ما هم منتظر آن منجی هستیم که خداوند و اهل بیت بشارتش را به ما دادهاند.
ولی این که «آیا شما موافق اجباری بودن حجاب هستید؟» من موافق اجباری بودن همهی تکالیف دینی هستم. حتی اگر برای من محدودیت بیاورد. من مخالف حرف آقای مطهری نیستم که میگویند: «حجاب محدودیت نیست، مصونیت است». ولی میگویم بعضی وقتها حجاب برای من محدودیت میآورد، در عین مصونیت. من نمیتوانم بروم روی برفها اسکی کنم. چون نه فقط شانیت خودم، که قالب اسلامی بودن من زیر سوال میرود. من نمیتوانم فلان ورزش را انجام دهم چون قالب اسلامی بودن زیر سوال میرود. یا بلد نیستیم در حالت اسلامی بودن در بیاوریم یا در واقع آن چیزی که الآن دخترهای مسلمانمان در ایران میروند اسکی میکنند، از نظر وجههی شرعی این درست نیست. پس این برای من محدودیت است. درست است که در قبال این محدودیت، خدا یک مصونیت به من میدهد، ولی واقعیت مطلب این است که اولش محدودیت است. ولی حکمت خدا ایجاب میکند که اگر من مسلمانم، به تمام معنا مسلمانم. نه این که من یک عبارت از قرآن را قبول داشته باشم و یک عبارتش را نه، و قرآن را به آن شکلی که هست قبول داشته باشم، بله. تمام تکالیف دینی اجباری هستند و ما موظف هستیم به اجباری عمل کردن آن.
(1) : اصل سوال مطرح شده این گونه است: «مخالفان حجاب اجباری میگویند آیت الله طالقانی در همان ابتدای انقلاب گفت: «در مورد حجاب، اجباری در کار نیست». و امام خمینی نیز نظر ایشان را تایید کرد. بر این اساس باید طبق نظرات رهبران و نظریه پردازان انقلاب اسلامی عمل کرد. این دلیل را چگونه ارزیابی میکنید؟» این سوال بر اساس نوشتهی روزنامههای اطلاعات (ش 15805) و کیهان (ش 10658) مورخ 20 اسفند 1357 در مورد نظر آیت الله طالقانی و تایید سخن آیت الله طالقانی از سوی امام خمینی («امام خمینی: نظر آیت الله طالقانی دربارهی حجاب صحیح است».) روزنامهی اطلاعات روز بعد است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
با تفکیک نمیتوان دانشگاه و جامعه را مصون نگه داشت
مطلبی دیگر از این انتشارات
خوردگی (داستان کوتاه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا کرسی آزاداندیشی نداریم؟