بذارید بهش فکر کنم
دولت ها و فرهنگ ها! (فرهنگ دولت های جمهوری اسلامی و غرب)
این مطلب در شماره ی دوم مجله ی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 (پروندهی «نسبت ما و غرب») چاپ شد. نشریه ی مداد به صاحب امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می شد. نوشته های چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسنده ی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
نویسنده: میعاد شیخی
بحث فرهنگ و کار فرهنگی از دیر باز مسئلهای پر چالش و مورد اختلاف بوده که از دیدگاههای گوناگون قابل بررسی است. یکی از جهاتی که میتوان بحث فرهنگی را از آن آغاز کرد، مقاطع زمانی است که دولتها و همچنین افراد شاخص فرهنگی هر دولت در آن فعالیت میکردند. بحث پیش رو قصد آن دارد تا نگاهی انتقادی به دورههای گوناگون به ویژه دورهی دولتهای نهم و دهم داشته باشد.
از دیدگاه عمومی مردم میتوان شرایط فرهنگی کشور را به چند بخش تقسیم کرد. مانند مقطع قبل از انقلاب (که مورد بحث فعلی ما نیست.) و مقطع زمان جنگ هشت سالهی ایران، دورهی سازندگی، دورهی اصلاحات و دورهی دولت نهم و دهم.
در دورهی هشت سالهی جنگ تحمیلی به دلیل فضای فرهنگی جبههها و جو معنوی آن، جامعه نیز به نوعی عرفان عملی رسیده و جذب آن شده بود و فضای فرهنگی کشور کاملا متاثر از فضای جنگ و جهاد بود که میتوان در این جا به سخن امام خمینی (ره) اشاره کرد که جنگ برای ما نعمت بود. این سخن علاوه بر این که به پیشرفتهای ایران در زمینههای علمی و نظامی و صنعتی اشاره میکند و آنها را نعمت میخواند روی دیگرش پیشرفتهای فرهنگی و اعتقادی جامعه است که به معنای حقیقی نعمتی بزرگ برای جامعهی مورد تهاجم ایران به شمار میرفت. البته فضای این مقطع زمانی را نمیتوان به دولت یا افراد خاصی نسبت داد؛ زیرا تاثیر دولتها در این زمان متاثر از خود دفاع بود.
دورهی بعد از دفاع نیز دورهی بسیار مهمی از دیدگاه فرهنگی به شمار میرفت؛ زیرا فضای فرهنگی کشور از جوّ جهاد و شهادت خالی شده بود و نگه داشتن ثمرات مفید این جو از اهمیت به سزایی برخوردار بود. اما در نهایت ناباوری حتی فرهنگ نیز همانند مردم مستضعفِ شهید داده، باید زیر چرخهای توسعه خُرد میشد! برجها و ساختمانها امروزی شد، شهرهای بزرگ حجیمتر از قبل شدند، و در یک کلام توسعه به سبک لیبرالیسم در عرصهی اقتصاد ایجاد شد! دیگر مدیر فرهنگی وجود نداشت، بلکه مدیر اقتصادیِ فرهنگی، عملا تعریف شده بود. همه چیز در کفهی اقتصاد سنجیده میشد، یعنی کار فرهنگی اگر هزینهاش را در نمیآورد، انجام نمیشد، بهتر بود! غافل از این که هزینهی فرهنگی نتیجهاش در یک روز یا صد روز معلوم نمیشد . جوّ اقتصادی دولت کم کم بر جوّ معنوی جامعه که در دستههای شهری کمرنگتر بود، به مرور زمان تاثیر گذاشت و جوّ جامعه را به فضای اقتصاد لیبرالیستی که همانا پایه و اساسش مصرفگرایی و کاپیتالیسم (سرمایه داری) است، سوق داد. اینها همهی اتفاقات این زمان نبود، تغییر فرهنگ لغت مردم نیز کاری مشخص و حساب شده در آن زمان بود. همان گونه که بر همگان روشن است، الفاظ و زبان تاثیر بسیاری در فرهنگ دارند و همچنین بار معنایی کلمات نیز نقش اساسی در رابطهی افراد ایجاد میکند. برای مثال میتوان به تغییر لفظ مستضعف به قشر آسیب پذیر(که لفظ مستضعف در قرآن با اکرام و عظمت یاد شده است.) اشاره کرد.
دورهی اصلاحات نیز متاثر از فضای هشت سالهی ما قبلِ آن بود. به دلیل تغییر ارزشها در فضای شهری، شرایط برای ورود عناصر غربگرایی همچون سروشها ، کدیورها ، مهاجرانیها و.... فراهم شد. در این فضا جغدهای شومی که خود را به رنگ کبوتران در آورده بودند نیز فضا را مناسب دیدند، جاسوسانی که برای پیادهسازی امیال غرب به این جریانها نفوذ کرده و به هدایت پنهان آن میپرداختند، افرادی همچون رامین جهانبگلو و هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و.... از این جمله بودند. بعد از ورود دولت جدید با شعارهای تحریککننده همچون آزادی و... فضای دانشگاهی و مرفه جامعه که زمان را مناسب میدید، شروع به تعریف شعار آزادی دولت خاتمی کرد و نافرمانیِ فرهنگی در این زمان آغاز شد. شبکههای زنجیرهای و روزنامهایِ حامی غرب نیز به این فضا دامن میزدند، ارزشهای مُسلّم دینی به راحتی زیر سوال میرفت، انکار میشد و در نهایت مردم را از ارزشهای فرهنگی، تهی میکردند! از جهات دیگر نیز نحوهی عمل دولتمردان نیز کاملا غیرفرهنگی بود! نشر کتب ضد فرهنگی و اجازهی تولید فیلمهای غیراخلاقی و سخیف و همچنین رفتارهای بیبند و بار مسئولین دولتی، همه و همه، موجب تغییر خزندهی فرهنگی طی 8 سال شد و در این بین مجادلات سیاسی نیز به این فضا کمک کرد.
در این مقطع زمانی قشر آگاه و انقلابی کشور احساس خطر جدی از وضع فرهنگی و سیاسی کشور کرد، حرکت انقلاب ایران را که برای آن شهدای بسیاری تقدیم کرده بود، رو به بیراهه میدید. حضور جدی مردم و رای سوال برانگیز آنان به فردی گمنام حرفهای بسیاری داشت! در دولت نهم که فردی متعهد به نظام و انقلاب و به ویژه امر ولایت سکانداریش را میکرد، انتظارات مردم بیشتر شد. اما حرکت خزندهی فرهنگی کشور که طی شانزده سال ایجاد شده بود، به این سادگی قابل جبران نبود. زیرا همان گونه که همگان میدانند ساختن، همیشه مشکلتر و زمانبرتر از ویران کردن است! ویرانههای فرهنگی شانزده سال سازندگی و اصلاحات زمانی بیشتر از یک یا دو دولت لازم داشت. البته این تعریف، زمانی صحیح و قابل تعمیم است که همهی برنامهریزیها و جهتهای تصمیمگیری در راستای بهبود وضع فرهنگی باشد، اما این شرایط آرمانی هرگز برای ایران اسلامی فراهم نیامده و نخواهد آمد. بعد از خروج جریانهای غربگرا و لیبرال از چرخهی قدرت، بداخلاقیها و سنگاندازیهای سیاسی و فرهنگی بیش از پیش ادامه یافت. این در حالی بود که دولت نوپای انقلابی، هدفگذاریهایی غیرفرهنگی را دنبال میکرد و کار فرهنگی در درجهی دوم قرار داشت و به سبب نبود نقشه و برنامهی جامع فرهنگی، حرکت کشور در جهت بهبود وضع فرهنگی پیش نرفت و صرفا حرکت پنهان ناتوی فرهنگی در جهت براندازی فرهنگی ایران کمی خنثی شد؛ زیرا عوامل غربگرا که در بدنهی دولت به فساد فرهنگی کمک میکردند، از چرخهی قدرت کنار رفتند و دستشان از قدرت تهی ماند. در این زمان کارهای فرهنگی به صورت جزیرهای در گوشه و کنار کشور توسعه یافت، پایگاههای فرهنگیِ مردمی که در دورانهای گذشته بایکوت شده بودند، رونق بیشتری یافتند و حداقل سدّی بر سر راهشان ایجاد نمیشد. در دانشگاهها نیز مسئولان فرهنگی (بسیج دانشجویی و دفاتر نهاد و دفاتر فرهنگی دانشگاه) امکانات و دستِ بازتری، جهت ترویج فرهنگ اسلامی انقلابی پیدا کردند. در جهات دیگر همکاری دولت با مراجع و علما و همچنین برخوردهای فرهنگی رئوس دولت و وزرا در مسائل مختلف نوعی فرهنگِ عملی را به جامعه تزریق کرد که میتوان فرهنگ خدمتگزاری به جای ریاست، نوکری به جای آقایی و خدمت به مستضعفین را از جمله دستاوردهای آن دانست. اما همهی این حرکتها به دلیل نبود مدیریت و برنامهریزیِ صحیح فرهنگی، بازده کافی را در پی نداشت. یکی از مشکلات اصلی دولت نهم که در کار فرهنگی با آن روبرو بود، حملهی پیشدستانهی عوامل ضد فرهنگی به دولت بود، به نحوی که حتی قبل از روی کار آمدن دولت، جوّ روانی سنگین در کشور به راه انداخته شد (که این دولت، متحجرانه عمل میکند.) و با این ترفند توانستند دولت را در موضع دفاعی قرار داده و آن را منفعل کنند. در این راستا نیز برخی از عوامل درونی دولت که فضای روانیِ قشر مرفّه برایشان اصل بود، مخالفتهای پراکندهای با ورود قاطع دولت به بحث فرهنگی میکردند. بعد از پایان دولت نهم مجموعهی دولت به این ضعف بزرگ فرهنگی اعتراف کرده و رویکرد سفرهای استانیِ دولت دهم را فرهنگی معرفی کردند که هنوز برای قضاوت در باره نتایج این رویکرد جدید زمان مناسبی نیست. در مجموع، حرکت دولت فعلی در مقایسه با دولت های قبلی تفاوتی است از زمین تا آسمان؛ زیرا حرکت جبههی اصلاحات در جهت نابودی فرهنگِ اسلامی- انقلابی ایران بود که این امر در مقایسه با بدترین قضاوت دربارهی دولت فعلی که همانا خاموشی و بیتحرکی فرهنگی است (که این دید نیز با بی انصافی همراه است.) تفاوتی فاحش دارد که میتوان آن را امتیازی برتر برای دولت نهم و دهم دانست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جبر و اختیار حجاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب: داستان دوست من
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانک: قدرت یک کودک