شعله های عجز

این مطلب در شماره‌ی دوم مجله‌ی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 چاپ شد. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسنده‌ی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.

نویسنده: مرحوم محسن رجبی

والمومنون کل آمن بالله و بملائکته و کتبه و رسله، لا نفرق بین احد من رسله...

و مومنان، همگی، ایمان آورده اند به خدای واحد، و به ملائکه خداوند، و به کتاب های خداوند و به رسولان خداوند، و هیچ تفرقه و جدایی بین هیچ یک از رسولان نیست...

جمله ای در باب ایمان

همه ما در رابطه با قرآن سوزی ای که در آمریکا انجام شد، شنیده ایم. مطلبی در این خصوص، شاید باید همان موقع نوشته می شد، چون به هرحال موضوعی بود که نمی شد ازش گذشت و بهتر بگویم: بهانه‌ی خوبی بود برای نوشتن در مورد این چنین موضوعی و چه بد که ما شبه مسلمان‌ها به بهانه نیاز داریم برای نوشتن از مقدس‌ترین کتاب آسمانی مان. اما حال، که نزدیک به سه هفته از آن قضیه گذشته دارم می‌نویسم چون آن وقت در خشم بودم: خشمی از آنان، خشمی از خودمان، و خشمی از خودم؛ و گفته اند در خشم، چیزی نگویید که...اکنون خشمم زایل شده، اما علتش نه و خواستم مروری داشته باشم بر علت های این خشم.

خشمی که از آنان داشتم، این بود که چرا در زمانه ای که عصر، عصر گفت و گو هست، و عصر تمدن (و یا به قول یک بنده خدا، عصر این هر دو با هم، یعنی: گفتگوی تمدن ها)؛ واقعا چرا در یک همچنین زمانه‌ای که همه ادعا دارند که زمان وحشی‌گیری و تعصبات، گذشته است، عده‌ای دست به یک چنین عمل وقیحی می‌زنند. من برای خود نمی‌توانم حتی سوزاندن کتاب های شیطان‍نوشته را تصور کنم، چون سوزاندن یک کتاب، یعنی در برابر آن کتاب ضعیفی، یعنی قدرت پاسخ به مطالبش را نداری، و در واقع یعنی یک چیز، که حد نهایت درماندگی یک کتاب سوز است: تنفر؛ و چه وسیله‌ی خوبی هم مهیا کرده اند: آتش؛ آتشی که همیشه یکی از نماد های اصلی تنفر بوده، که خود همین تنفر هم از عجز و درماندگی می آید.

علت خشم از خودمان را که هست که نداند؟ در جامعه ای زندگی می کنیم که صفت اسلامی را به دنبال دارد. در جهان بیش از یک ملیارد(؟) مسلمان وجود دارد و در نهایت چه داریم از معرفی و نشر کتاب آسمانی: جلسه های قرائت قرآن و حفظ و قرآن و... . و این حد نهایت است. من نمی فهمم از کجای قرآن مان نوشته است که صرف قرائت و حفظ قرآن، می شود نشر آن؟ در قرآن بارها و بارها و بارها، تاکید شده به تدبر، به تعقل، به اندیشه، آن هم نه فقط به آیات نوشتاری قرآن که به آیات جهانی که خدای قرآن آفریده...نشر قرآن می شود تدبر در قرآن و در انجیل و در تورات و در زبور، و در کوه و در سنگ و در انسان، و مهم تر از همه در این انسان...قرآن خواندن یعنی طبیعت را خواندن...با خواندن قرآن باید خدا را ببینی، آن گونه که علی می‌دید... با خواندنش باید بفهمی که تو فقط یک مسلمان نیستی، بلکه یک مسیحی و یهودی و زرتشتی هم هستی... و باید خیلی چیزهای دیگر هم بفهمی...و ما، به ظاهر مسلمان ها، نه تنها یک کلمه راجع به این چیزها به مردم دنیا چیزی نگفته ایم، که خودمان هم فراموشمان شده و کاری که خیلی به سر خدا منت گذاریم و بکنیم این است که از روی نوشته های قرآن بخوانیم و...و این گونه است که نه تنها پیروان سایر مذاهب، قران را نمی شناسند، بلکه اکثر مسلمانان یک جامعه اسلامی، قرآن را گذاشته اند در ته انباری دلشان، و همه چیز دنیا را آوار کرده اند بر سرش و...

و اما خشم از خودم این که من چه کرده ام برای این قرآن، و من چه کرده ام برای آن که یک نفر را به خواندنش، که همان تدبر است، مشتاق کنم؟ و من هم، مانند اکثر مردمان یک کشور هفتاد ملیون نفری، و مانند اکثر یک جامعه اسلامی ملیاردنفری، باید با شرمندگی سرم را پایین بگیرم که: هیچ.

و این ها خشمی ست که فکر می کنم به این زودی ها، زایل نمی شود...

برای دعوت به قرآن، خیلی حرف ها می شود زد. خیلی بحث های فقهی، منطقی، فلسفی، انسانی، اجتماعی و هرچیز دیگر که بگویید، می شود کرد، که البته هرکدام برای عده ای خوشایند است؛ اما من برای دعوت به قرآن چیزی پیدا کرده ام که کم‌تر کسی به آن نه می گوید، و کم‌تر کسی ردش می کند.

کسانی به سن و سال ما، که آمیزه‌های متفاوت و متنوعی را تجربه کرده اند، می دانند که هرچیزی به دست تکرار بیفتد، کهنه می شود. تمام فعالیت‌ها، تمام کارها، تمام خوشی‌ها، وقتی تکرار می‌شوند کهنه می‌شوند و این، به نظر من از خواص ماده است به این شکلی که می شناسیم. اما من یک تجربه دارم، تجربه‌ای که با هربار تکرارش، بر یقین می‌افزاید: قرآن هرگز کهنه نمی‌شود. با هرچندبار تکرارش، با هر قدر خواندنش. از میان تمام جنبه هایی که قرآن دارد، همین جنبه است که جذبتان می کند و شیفته: کهنه‌ناپذیری در عین مکرر و مکرر شدن؛ و به نظرم همه‌تان خوب درک می‌کنید که داشتن چیزی که مکرر شود ولی کهنه نمی‌شود، چه کیمیایی‌ست در این روزگار...پس سخن کوتاه باید، والسلام.