بذارید بهش فکر کنم
غرب زدگی (معرفی کتاب)
این مطلب در شمارهی دوم مجلهی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 (پروندهی «نسبت ما و غرب») چاپ شد. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندهی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
نویسنده: مرحوم محسن رجبی
غرب زدگی، کتابی ست نوشته جلال آل احمد، کتابی که هم بسیار معروف شده و هم بسیار غریب مانده. معروف شده به لحاظ اسمی، و غریب مانده به لحاظ محتوا. اصلا حرف اکثر آنهایی که کتاب می خوانند این است که کتابی که در سال های 41-43 و برای ایران آن روزها نوشته شده، به چه درد ایران سال 1389 میخورد؟
غرب زدگی، اساس عقب ماندگی ما ایرانی ها، و به طور کل کشورهای توسعه نیافته را بیان می کند. به نظر آلاحمد، ماشین زدگی جامعه ای مانند ایران، اساس عقب ماندگی اوست و البته اساس دیگری هم هست: پول بیحساب نفت، که نمی گذارد از بند ماشین زدگی بیرون برویم. و این ماشین زدگی به این معناست که به جای این که ما ماشین و صنعت را برده خود کنیم، خود بنده شان شده ایم، و در اصل، بنده صنایع غربی شده ایم و چشممان به آنهاست تا هرکار که می کنند تکرار کنیم. در اصل، سخن در این است که به جای تقلید کورکورانه از غرب و ظواهر غربی (کاری که متجددهایمان می کنند) و یا عقب خزیدن و نگهبانی از قبرستان ها (کاری که اکثریت مذهبیون می کنند) باید در بطن جامعه مان، اول اقتصاد و فرهنگ کارکردن را درمان کنیم، بعد به آموزش متخصصینی در هر رشته بپردازیم، و در نهایت کارخانه هایی برای تولید بنا کنیم...اما از نظر آل احمد، اولا، درگیری بین دو قشر متجدد و مذهبی اجازه فکر کردن به خیلی چیزهای دیگر را نمی دهد، و دوما از اقتصادمان گرفته تا دانشگاه ها و کارخانه هایمان، همه فرمالیته هستند و «آب دوغ مالی».
این را هم بگویم که این نوشته، برای معرفی کتاب غرب زدگی نبود، چه هم اینکه آل احمد هم خلاصه ای از حرف هایش را گفته و اسمش را گذاشته غرب زدگی، و بعد از خواندن غرب زدگی تازه باید بروید به سراغ «در خدمت و خیانت روشنفکران» که حرف نهایی را آنجا زده...این نوشته برای این بود تا بگوید هنوز مساله غربزدگی برای جامعه ما تازه تازه است، دلیلش هم این است که غربی ها حدود سیصد سال زودتر از ما شروع کردهاند به بنای ساختمان تمدن جدیدشان، و تنها راه جبران این عقب ماندگی این است که عزم و همت ما ایرانی ها چندبرابر آنان باشد، و اشتباهاتی که آنان دچارش شده اند را تکرار نکنیم تا بتوانیم بعد از چهل پنجاه سال خودمان را به دنیا برسانیم، که تازه بعدش باید مواظب باشیم دوباره عقب نیفتیم؛ ولی متاسفانه در این سال ها، به خصوص چندساله اخیر، پیشرفتی نداشته ایم که هیچ، کمی عقب گرد هم کرده ایم. و هدف دیگر این نوشته، این است که بگوید غرب زدگی و هیچ کتاب دیگری را، نمیشود به خاطر نامش یا زمان نوشتنش نخواند و مطمئنا کسانی بیشتر با خواندنش غافل گیر میشوند، که از قبل بر روی این کتاب پیشداوری کرده اند.
برای نوشتن این متن، جملاتی را از کتاب بیرون آورده بودم، که حدود چهار صفحه شد، که مطمئنا خواندنشان در این مجله حوصله ای می خواهد که همه ندارند. با این حال حیفم آمد این چند جمله را، که مربوط به اوایل کتاب است نیاورم...
«غرب زدگی می گویم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم همچون گرما زدگی یا سرمازدگی. اما نه. دست کم چیزی ست در حدود سن زدگی (آفت زدگی). دیده اید که گندم را چطور می پوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری ست. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری، رشد کرده».
و به نظر من، جامعهی ما هنوز بیمار است و کار، روز به روز خراب تر میشود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهار در فریدون شهر
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسلام، نواندیشی دینی، سکولاریزم (به همراه نقد مقاله)
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندر حکایت حجاب اجباری