بذارید بهش فکر کنم
فرهنگ مدرنیته و توهم (معرفی کتاب)
این مطلب در شمارهی دوم مجلهی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 (پروندهی «نسبت ما و غرب») چاپ شد. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندهی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
نویسنده: مهدی خجسته
«بحث از مدرنیته، آن چنان گسترده است که اگر یک دانشجو و یا طلبه تصمیم بگیرد دربارهی آن مطالعه نماید، در مرحلهی اول دچار حیرت و سرگردانی میشود. به خصوص که در نقد مدرنیته اهداف متفاوتی از طریق منتقدان پیگیری میشود.«
آن چه که امروزه به شدت در زیر لوای ورود تکنولوژی و علوم جدید به کشورهای اسلامی پنهان مانده است، این است که خاستگاه و ریشهای که علوم و تکنولوژی غربی بر پایه ی آن شکل گرفتهاند، چیست. چرا جامعه هایی این فرهنگ و تکنولوژی را بیش تر پذیرفته اند و چرا بعضی کم تر؟ و این که جوامعی در غربی شدن، سرعت کمتری داشته اند، آیا نشانهی عقب ماندگی و ضعف آن هاست و یا نشانگر تفاوتهای فرهنگ اصیل آن ها با فرهنگ مدرن غربی؟ اساسا می توان گفت که دیدگاه انسان دینی و فرهنگ مدرن غربی، بر نحوهی ارتباط و تعامل انسان و جهان و رابطه ی خداوند در این تعامل، متفاوت است.
«غرب بعد از رنسانس در معنی «خدا»، «انسان» و «جهان» به نوعی انحراف دچار شد». بدین ترتیب که بناگذاران دیدگاه نوین غرب معتقد بودند که خداوند، جهان را آفریده و در آن نظم ها و آراستگی هایی قرار داده است؛ با این حال این نظمها -آن قدر ارزش ندارند که- انسان را محدود می کند و انسان می تواند به نظمی فراتر از آن به جهان بیندیشد. خداوند انسان را آفریده است و به او قوه ی عقل و تفکر داده است و انسان می تواند بر اساس این قوه، جهان را آن گونه که خود درست می داند، تغییر دهد و آن را مطابق خواسته ی خویش گرداند. آن خداوند، خود صحنه را ترک کرده و زمام امور را به دست انسان سپرده است.
این در حالی است که در عالم انسان دینی که از پیامبران و امامان به ما رسیده است، ما در می یابیم که جهان آفریده ی خداوند حکیم است و این خلقت از روی حکمت الهی بوده است. پس هر آن چه به طور طبیعی در این جهان است، از حکمت حکیم مطلق نتیجه می گیرد و انسان دینی هنگامی که میبیند حکمت جهان خواستههای او را محدود می کند، با چنین دیدی، نتیجه می گیرد که آن چه او را مخالف نظام طبیعی جهان جهت می دهد، هم اوست و نه عقل او.
ولی انسان مدرن درگیر توهم خویش است. یعنی آن جا که می بیند نظام جهان مخالف میل و خواستهاش است، می گوید این جهان تحت تسخیر من است. می توانم هر آن گونه که می خواهم، آن را تغییر دهم و مطابق میل خود گردانم.
نتیجه ی این دیدگاه انسان مدرن غربی این شده است که هم اکنون میبینیم که انسان ها بدون مراعات هیچ گونه محدودیتی به جان جهان افتاده و آن را تخریب کردهاند و این تخریب تا حدی ادامه یافته که شرایط زندگی در جهان را برای انسان دشوار کردهاست. فرهنگ مدرنیته که هم اکنون بر اقصی نقاط جهان حاکم شده است، عالم دینی و آرامش انسان را از او ربوده است. به طوری که انسان ها دیگر به سختی میتوانند در شهرها و خانههای خالی از هر گونه انس با طبیعت زندگی کنند و از این رو همواره مایل به خروج از شهرها و خانهها هستند. به اصطلاح انسان، بیوطن شده است و هر جا که میرود آرامش خود را نمییابد. این بر عکس عالم انسان دینی است. انسان دینی، عالم را به انکشاف درمیآورد و رموز هستی را با تعامل با جهان مییابد. از این روست که میبینیم خانههای سادهی روستایی که حاصل انکشاف طبیعتند، برای ما بسیار آرامش بخش تر از دیوارهای سیمانی بی روح خانههایمان است.
در عالم دینی انسان به جهان نظاره میکند و جهان به او مینمایاند که چگونه باید آن را به انکشاف بکشاند. یعنی جهان میگوید که تو چگونه زندگی بکن که هم تو آرامش داشتهباشی و هم من راز هستی را به تو باز بگویم.
اما آن چه که فرهنگ مدرنیته برای ما ساختهاست، خاموشی طبیعت و مرگ آن و غریبگی انسان و طبیعت شدهاست. پس آن چه که باید باشد هماهنگی انسان با طبیعت است و آن چه که انسان امروز به دنبالش است، هماهنگی طبیعت با انسان است.
آن چه که تاکنون از بحث نتیجه می شود، این است که منظور از فرهنگ مدرنیته بیبند و باری جنسی و اخلاقی غرب نیست؛ بلکه چیزی است که متاسفانه با تار و پود زندگی حال حاضر حتی مردم مسلمان عجین شدهاست و در واقع مسلمانان را مسلمان غربی کرده است. غرب نظر انسانها را به کثرتها در جهان انداخته و از مقام وحدت - که هر آن چه در جهان وجود دارد، تجلی مقام وحدت است. - غافل نموده است.
آن چه که مشخص است این میباشد که علوم و تکنولوژی غربی بر پایهی نوعی دیدگاه جدید به انسان و جهان و خدا بنا نهادهشدهاست. ولی آن چه که امروزه برای عبور از مدرنیته برای مسلمانان مطرح است، هرگز دوری و کنار گذاشتن تمامی این تکنولوژیها نیست و هرگز و هرگز بنا بر این نیست که ما شهرها و خانههای خود را ترک کنیم و از جهان مدرن عزلت گزینیم. بلکه مبنای بحث و تحلیل فرهنگ مدرنیته این است که انسان را آگاه کند که از چه عالم زیبا و آرامشبخش و حکیمانهای او را انداخته و نظر او را به کثرتها و توهم خود محدود کردهاست. سپس بعد از این که این دید در ما حاصل شد و طالب حقیقی بازگشت به عالم دینی خود شدیم، آن گاه نظرمان را از محدودیت تکنولوژی حال حاضر غربی میگردانیم؛ یعنی با این که از آنها در حد لزوم برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنیم، ولی هرگز نمیگذاریم که آنها مانع ارتباط و انکشاف ما با طبیعت شوند و ما را در بحران بیعالمی و بیوطنی رها بگذارند.
آن چه که در کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهم» استاد گرانقدر، استاد طاهرزاده مورد بحث قرار میگیرد، تبیین فرهنگ جدید غربی و در مقابل آن، فرهنگ و عالم انسان دینی است که با بیان شفاف و روشن و ارائهی مثالهای متفاوت و گوناگون مورد تحلیل قرار میگیرد و در نهایت، بحث را بر عبور از مدرنیته متوجه میگرداند و بدین ترتیب بیان میدارد که برای عبور از مدرنیته، هنوز راه بسیار بلندی پیش روست و لازمهی این امر، باید از طریق بحثهای این چنینی برای تمام جوانان ما جا بیفتد تا این که انشاءالله بتوان روزی شاهد بازگشت عالم دینی انسان و عالم انس او با طبیعت در گسترهی نظام هستی باشیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
غاصب (داستان کوتاه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستانک: دستها
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرمانده