مکتب تفکیک (راه حلی در برخورد با غرب)

این مطلب در شماره‌ی دوم مجله‌ی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 (پرونده‌ی «نسبت ما و غرب») چاپ شد. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسنده‌ی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.

تلخیص: محمدامین ذوالفقاری پور

لوگوی پرونده ی نسبت ما و غرب نشریه ی مداد
لوگوی پرونده ی نسبت ما و غرب نشریه ی مداد
عکس چاپ شده برای این مطلب
عکس چاپ شده برای این مطلب


مکتب تفکیک، نام مکتبی است که معتقد به کسب معرفت دینی خالص و به دور از هر گونه مقدمات برگرفته ازمعارف بشری است به گونه ای که راه معرفت دینی از مسیر فلسفه و عرفان تفکیک شود و تنها راه رسیدن به حقیقت دین از حقایق نهفته در آموزه های دینی جست و جو گردد.

در این دیدگاه علوم به دو دسته ی علوم بشری و الهی تقسیم می شوند.علوم بشری علومی هستند که از طریق فکر بشر به ارائه ی روش معرفتی برای رسیدن به معانی عمیق شریعت پرداخته باشند. و علوم الهی همان تعالیم کتاب و سنت است. از نظر موسسان مکتب تفکیک، علوم بشری و علوم الهی دو قطب جدا از هم هستند و هریک دیگری را دفع می کنند.

بنیانگذاران و طرفداران اولیه این دیدگاه به شدت به رد علوم بشری برای کسب معرفت پرداخته و این علوم را یکسره گمراه کننده دانسته اند.بنابرین راه کسب معرفت دینی فقط کتاب و سنت است و هرگونه تلاش علمی انسان و به کارگیری عقل نظری در کسب این نوع معرفت به استناد خود عقل،آیات و روایات بی حاصل و مردود است.

در این میان گروهی نیز میان فلسفه ستیزی و عرفان گریزی مطلق از یک سو و فلسفه گرایی و عرفان پذیری مطلق از سوی دیگر نوعی موازنه برقرار کرده اند؛این گروه بر این باورند که تا حدودی هم سویی بین برخی داده های بشری به خصوص فلسفه و عرفان اسلامی ومعارف وحیانی دیده می شود ولی در بیشتر موارد اختلافات اساسی مشهود است.بدیهی است این به معنی توصیه به عدم فراگیری این علوم نیست،بلکه به عقیده این گروه فراگیری فلسفه و عرفان با روش پیشنهادی این مکتب بلا اشکال است و حتی می‌توان این علوم را در جهت تقویت بعد تعقل وحیانی و سلوک معنوی در انسان به کار برد.

مکتب تفکیک که از خطه ی خراسان برخاسته است بنیاد معرفت شناختی ویژه ای دارد.عمده ترین ادعای این مکتب، تفکیک سه راه معرفت، یعنی راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفان است.

مشی تفکیک از زمان پیدایش تا به حال به دو جریان افراطی و تعدیلی تقسیم می شود. استاد محمدرضا حکیمی و استاد سید عباس سیدان در گروه تفکیکیان تعدیلی و اساتید آن ها و موسسان این مکتب در گروه تفکیکیان افراطی به شمار می روند. سه تن از ارکان عمده ی این مکتب عبارتند از:

  • الف) سید موسی زرآبادی قزوینی
  • ب) میرزا مهدی غروی اصفهانی
  • ج) شیخ مجتبی قزوینی.

ظاهرا میرزا مهدی اصفهانی بنیانگذار نظریه تفکیک است.استاد محمدرضا حکیمی از شاگردان حاج شیخ مجتبی قزوینی با آثار متعددی که به چاپ رسانده است خود را وقف تبیین این مکتب و دفاع از آموزه های آن کرده است.ایشان در گزارش ازمکتب تفکیک نظریات اساتیدش را بیان می کند اما سخنان آن ها برای او فصل الخطاب نیست و خود نیز به نظریه پردازی دست می‌زند و حتی آشتی دادن میان دو تفکر تفکیکی و غیر تفکیکی را هدف مهم خویش می شمارد.

به نظر می رسد اصولی که آقای حکیمی در قالب مکتب تفکیک بیان می دارد در چند مساله با دیدگاه موسسان این مکتب تفاوت دارد این مسایل عبارتند از:الف.اهمیت تعقل در کسب معارف وحیانی ب. توجه به فلسفه و عرفان.

الف. اهمیت تعقل در کسب معارف وحیانی

در دیدگاه مکتب تفکیک برای رد هرگونه اخباری گری، توصیه شده است تا به آیات و روایاتی که به مقام عقل و تشویق بر تعقل و نکوهش بر ترک آن شده است مراجعه شود.و در نهایت عدم شناخت حقیقت و احکام عقل را علت اصلی تشکیک در حجیت عقل در اخباری گری می داند.این مکتب با فاصله گرفتن از نفی عقل پذیری در اخباری گری،از طرف دیگر با عقل پذیری فلسفی و مفهوم عقلی که در فلسفه مطرح است نیز به مخالفت می‌پردازد.

این مکتب با استنباط از آیات و روایات و تنبیه و تذکر که همان توجه انسان به ذات خود است به تعریف عقل می پردازد و عقل در این دیدگاه حقیقت نورانی است کهاز خارج و از طرف خدا به انسان افاضه می گردد و با نفس و بدن انسان مغایر است. با توجه به نظریاتی که در کتب موسسان مکتب تفکیک آمده است اگرچه به تعریف جداگانه ای ازعقل پرداخته اند ولی عملا در کسب معرفت عرصه را بر عقل تنگ کرده و سهمی که برای نیروی عقلانی انسان در کسب معارف دینی در نظر گرفته اند حاشیه ی معرفت را تشکیل می دهد نه متن آن را،مثلا در باب خداشناسی تا اندازه ای می توان با ابزار عقل پیش رفت که از دو حد تشبیه و تعطیل،که حواشی افراط و تفریط در شناخت الهی به حساب می آیند خارج شد و بیش از این نه کسی مجاز است و نه این کار ثمربخش خواهد بود.

در مکتب اعتدالی اگرچه عقل را نوری می‌داندکه از سوی خداوند و با کسب شرایطی به انسان افاضه می گردد و نفس در ذات خود دارای حقیقتی به نام عقل نمی باشد و نیز عقل فلسفی را در کسب معرفت دینی راهگشا نمی داند و دخیل نمی کند ولی با تقسیم بندیی که برای عقل قایل است مرتبه ای از عقل را ابزاری برای معرفت دینی و شناخت خداوند می داند.

عقل به یک اعتبار به دو قسم تقسیم می شود: عقل سطوحی و عقل دفائنی

عقل سطوحی یعنی استفاده از سطح عقل نه عمق آن و این همان عقل عام بشری است که بشر در زندگی روزمره ی خود از آن استفاده می کند، مانند علم تجربی، فلسفه، ریاضیات، هنرها، اختراعات و اکتشافات و...

اما عقل دفائنی یعنی استفاده از عمق عقل نه فقط سطح آن و این اصطلاح برگرفته از سخن حضرت علی (ع) است (پیامبران را خداوند فرستاد تا دفاین عقل را به مردمان بشناسانند).

این گرایش معتقد است که تعقلی که مدنظر ایمان است عقل خودبنیاد دینی است که همان عقل دفائنی است نه عقل یونانی بنیاد التقاطی، و به تعبیر دیگر عقل نوری است نه عقل صوری. آقای حکیمی معتقد است برای رسیدن به هر مرتبه ای از معرفت‌الله باید از عقل و تعقل‌های تالهی بهره‌مند بود. بنابراین گرایش تفکیکی عقل را مقدس می شمارد چه در بعد شناخت وحی و چه در شناخت استقلالی و چه در بعد تعقل در وحی و خدمتگذاری عقل به وحی.

آقای حکیمی معتقد است که کسانی که مکتب تفکیک را به مخالفت با عقل متهم می کنند از روی اندیشه و مطالعه سخن نمی گویند و از اساتید این مکتب و تعقلات واسراردانی آنان اطلاعی ندارند. او عقل را به اقیانوسی تشبیه کرده و فلسفه را به نهری، و کسی که نهر را کافی ندانست نمی‌توان گفت که اقیانوس را نیز کافی نمی‌داند. ایشان مخالف انحصاری کردن عقل است و چنین می گوید:عقل را نباید به معنای فلسفه به کار برد یا مساوی با فلسفه گرفت، که هم خلاف واقع است هم خلاف مفهوم لغوی آن، هم مغایر مصداق خارجی آن، و هم موجب اغرا به جهل.

ب.توجه به فلسفه و عرفان

اگر چه آقای حکیمی به فلسفه و عرفان اسلامی انتقادات فراوانی وارد کرده است که تا حدود زیادی همان نقدهایی است که بزرگان مکتب تفکیک به فلسفه و عرفان وارد کرده اند ولی در کنار این انتقادات توجه ویژه ای نیز به این علوم داشته است.و این خود یکی دیگر از تفاوت های گرایش تعدیلی با گرایش افراطی تفکیکی است. ایشان مکرر بیان کرده است که اساتید مکتب تفکیک از متبحران در علم فلسفه و معارف عالیه به شمار می‌آمدند و خود را نیز از علاقه‌مندان به فلسفه و فلاسفه ذکر می‌کنند.

آقای حکیمی تصمیم و تاکید بر حذف فلسفه و عرفان ندارد، بلکه معتقد به حفظ آن است. ایشان برای حفظ این جایگاه معتقد به بکارگیری لوازم و اجرای شرایطی خاص است که با وجود این شرایط باید در این دو راه قدم نهاد و به کسب معرفت پرداخت در غیر این صورت این علوم حجابی می شود برای رسیدن به معرفت حقیقی و مانع درک آن شناخت ها و تعالیم سراسر حیات و معرفت بی خدشه.

منطق اهل تفکیک در فهم متون دینی

در تبيين روش هاي درک حقايق ديني در جريان متعادل مکتب تفکيک به نکات قابل ذکري بر مي خوريم که لازم است به آن ها اشاره شود.

مشکل برخي از اهل فضل و دانش اين است که به معارف حديثي به چشم علميت نگاه نمي‌کنند و همه را در رده‌ي مواعظ و اخلاقيات صرف قرار مي‌دهند. اگر با اين ديد غيرعلمي به احاديث مراجعه شود، به جز اين که به شناخت اسلام دست نمي‌يابيم، حقايق بسياري را نيز که در احاديث آمده است، از دست مي دهيم. بنابرين استفاده‌ی روشمند و علمي از اخبار و رجوع به احاديث و روايات يک ضرورت علمي است.

وقتي که معارف قرآن را با تفاسير معصومين ضميمه مي کنيم،دو دريا به هم مي پيوندند و اين مجموعه تعاليم منبع شناخت حقايق علم وحياني است که هرگز خطا ندارد و انسان براي رسيدن به بينش هاي وحياني است که بايد دانش هاي وحياني را فراگيرد و اين مهم جز از طريق قرآن و معصوم ميسر نمي شود.

اتکا به ظاهر آيات و روايات

اين گرايش به حجيت ظواهر تاکيد دارد به گونه اي که آن را عقلا و شرعا و عرفا ثابت شده مي داند و چشم پوشی از ظواهر تحت شرايط ويژه اي حاصل مي شود که اين شرايط بسيار محدود و اندک است: در مورد احکام و معارف شرعي حجيت ظواهر اهميت فوق العاده اي پيدا مي کند،وهيچ جا نمي شود دست از ظاهر برداشت، مگر ظاهري وجود داشته باشد که در برابر آن ظاهر، برهان بديهي پيدا شود، نه برهان نظري که قابل مقابله با برهان نظري ديگري است.

در اين جا دو سوال اساسی در ذهن خواننده ايجاد می شود: اول، آيا در اين ديدگاه عقل با حجيت دانستن ظواهر در فهم دين کنار نهاده و نفی می شود؟ دوم، با اتکا به اين روش مکتب ، چه پاسخی برای اتهام به اخباری گری دارند؟

تبرئه از اخباری گری

آقای حکيمی مکتب اخباری گری را با روش اخباری گری متمايز دانسته و خود را اخبارگرا نه اخباری می داند. اخباريان در استنباط احکام فرعي عقل و اجماع و ديگر قواعد مهم را کنار نهاده وبا روش اجتهاد و علم اصول فقه و استفاده از قواعد آن در فهم احکام مخالف بودند. ولی در اخباری گری، هم حيطه و هم روش برخورد با اخبار و روايات متفاوت است به اين صورت که اصلا در حيطه اخبار احکام فرعی نيست بلکه در عقايد و معارف است که در اين حيطه تمسک به اخبار و احاديث خود اصلی بنيادين و مبتنی بر ملاک اصلي تعقل است و نيز از نظر روش برخورد اجتهادی و تفقهی با کتاب و سنت می شود تا به مرحله‌ی اجتهاد رسيده و تقليد صرف را کنار می نهد.

آرزوی مکتب تفکيک خالص فهمي معارف وحياني به دور از هر گونه التقاط يا علوم بشری از جمله فلسفه و عرفان است که در اين راه هدف اين نيست که پيامبران و حکيمان الهی و عارفان را در صف مقابل هم قرار دهد و به جدال و دشمنی وادارد. تمام ادعاهای مکتب تفکيک، جدا سازی سه مکتب شناختی وحی، فلسفه و عرفان است. اين جا می شود دو سوال مطرح کرد اول اين که علت اين جدایی چيست؟ دوم اين که محدوده ی اين مرز بندی چگونه است؟

پاسخ را از بيان خود ايشان مي آوريم:

«از نظر علمی می خواهيم اين مکتب ها را، خالص و جدای از يکديگر مورد تامل قرار دهيم و به ابعاد و اعماق هريک، جدا جدا بنگريم و برسيم. به ويژه در باب وحی محمدی و حقايق قرآنی».

خلاصه اين که مکتب تفکيک به تباين کلي ميان دين و فلسفه و عرفان معتقد نيست اما تساوي کلي را نفي مي کند.چنان که بعضي گفته اند: «نسبت ميان دين و فلسفه عموم و خصوص من وجه است...وگرنه يا فلسفه و عرفان را نفهميده است يا قرآن کريم را...»

* «نگاهی به معرفت دینی و مکتب تفکیک«خسروی، زینب و صادقی، مجید- میراث جاویدان- س 15- ش 61- صص60-71