پایان عصیان

این مطلب در شماره ی دوم مجله ی دانشجویی «مداد» در مهر و آبان 1389 (پرونده‌ی «نسبت ما و غرب») چاپ شد. نشریه ی مداد به صاحب امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می شد. نوشته های چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسنده ی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.

نویسنده: کوثر رحماندوست (نام مستعار)

لوگوی پرونده ی نسبت ما و غرب نشریه ی مداد
لوگوی پرونده ی نسبت ما و غرب نشریه ی مداد


گناه غرب چیست که ما این طور بی رحمانه سر ستیز با آن داریم؟ این سوال را که از سیاسیون بپرسی، پاسخ می دهند: استعمار و تحقیر دیگر ملت ها؛ جواب مردان دین فساد است و بی خدایی؛ و برخی فلاسفه در حجاب بردن حقیقت را گناه غرب می دانند.

هیچ کدام از این پاسخ‌ها به تنهایی نمی توانند ستیز با غرب را توجیه نمایند. چه، که اگر در تاریخ بگردیم، فراوان می یابیم از این استعمارها و بی خدایی‌ها و پوشاندن حقیقت ها. پس به نظر باید همه ی این ها »با هم« غرب را منفور ساخته باشند و این هم آوایی زشتی ها می بایست در یک در هم تنیدگی جذاب ظاهر شده باشد تا بتوان آن را متمایز از باقی زمان ها دانست، چرا که ظلم و استعمار و بی توجهی به حقیقت همواره منفور بوده است، اما غرب همواره نفرت دیگران را برنینگیخته بلکه حتی در زمان هایی برای همه الگویی برای دستیابی به آرمان ها بوده است.

از سر انصاف که به موضوع نگاه کنیم می بینیم غرب علی رغم در هم پیچیدن و تخریب دیگر تمدن ها بدون مرحمت برای بشر ظاهر نشده است، چه آن سیاستمدار ابتدای متن و چه آن مرد خدایی و چه آن فیلسوف، هر سه معترف اند که غرب چیزی را در وجود بشر ارضا می کند و گرنه نمی توانست علی رغم اشکالاتش پیش برود و دیگران را مغلوب سازد.

لذت عصیان در برابر همه چیز از غریزه گرفته تا حکومت، تا حق دیگران، تا حقیقت، تا خداوند و حتی لذت عصیان در برابر عصیان. این لذت عصیان، انسان را شیفته ی خود می سازد و مردم را همراه خود می کند تا در مسابقه ی بی خیالی نسبت به حقیقت از هم پیشی بگیرند. عصیان خود به ذاته برای آغاز فهم لازم و ضروری است و حقیقت با آغاز از عصیان ادراک می شود، اما وقتی که خود حقیقت هم مغلوب جذابیت عصیان شود بی شک خسارتی در پی خواهد آمد. عصیان گری همواره در دیگر فرهنگ ها جای پایی داشته است اما هیچ گاه این طور آشکارانه از سر هر کوی و برزن فریاد نشده است. غرب راه خود را در طول تاریخ باز کرده است و برای تمام پرسش ها جواب هایی یافته که یا پرسشگر را قانع می کنند و یا سوالش را بی اثر، پس دور از انتظار نباید باشد که غرب آرزوی هر فرد شود؛ چون جایی برای هر فرد از هر نوعی در خود گشوده است. عصیان به عنوان راه گشای غرب هر جا باب شود آنجا گوشه ای از غرب هم نمایان می گردد.

این که آیا عصیان پایان می پذیرد، جواب معلومی ندارد چون مرزهای حقیقت معلوم نیست و تا آنجا که حقیقت هست، عصیان هم می تواند ظاهر شود. اما بشر می تواند بدون پایان بخشیدن به عصیان راه جدیدی باز کند و آگاهانه تصمیم به طی مسیری نو نماید.