بذارید بهش فکر کنم
چه جای خِرَد؟ کتابی در وصف اطاعت بنویس!
این مطلب در شمارهی سوم مجلهی دانشجویی «مداد» در دی و بهمن 1389 چاپ شد. نشریهی مداد به صاحبامتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندهی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.
سرمقالهی مجله
نویسنده: امیرحسین مجیری
«چه جای خِرَد؟ کتابی در وصف اطاعت بنویس».*
ما که نه جنگ را دیده ایم و نه انقلاب را. اما آن گونه که شنیده ایم، وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، یعنی همان وقتی که ساختارهای کشور به کلی تغییر کرد، (و این یعنی تغییر بسیاری از مدیران کل و جزء) یکباره جوانان روی کار آمدند. جوانانی که پیش از این تجربه ی کار اجرایی نداشتند و تنها تجربه شان، انقلابی بود که خود به وجودش آورده بودند. آن گونه که شنیده ایم، وقتی که هنوز دو سال از انقلاب نگذشته بود، جنگ شد و این مدیریت جوانانه، بیش تر خودش را نشان داد. آن جوانان حالا مجبور بودند یک جنگ تمام عیار را پیش ببرند. در چنین فضایی، بزرگان کشور به ناچار به این جوانان اعتماد کردند و کار را به دست آن ها سپردند.
جوانان آن روز، مدیران امروز شده اند. مدیرانی که دیگر جوان نیستند. نتیجه ی منطقی این است که بگوییم دیگر نیازی هم نیست جوانان کم تجربه را به کار بگیریم. اما آن چه امروز شاهدش هستیم، این نتیجه را به ما نمیدهد. امروز دیگر بحث، بحثِ اعتماد نیست. بحثِ «انحصارگرایی» است. چه این که مسئولین گاه مسئولیتهای بزرگی را هم به جوانان می سپارند، اما جوانانی که با آنها هم اعتقاد باشند که البته در نگاه اول، کارشان صحیح است. اما مشکل آن جاست که همین مسئولین راه را بر دیگر جوانان میبندند. بحث سر این نیست که کاری برای جوانان بکنند، بحث سر این است که کاری به کار جوانان نداشته باشند! در واقع نیاز امروز، تعریف فضایی است که در آن هرکس با هر اعتقاد و روشی -با محوریت اعتقاد به اصول اساسی نظام- بتواند رشد پیدا کند، حرف بزند، مسئولیت بپذیرد و کشور را رو به جلو ببرد و تنها محدودیت موجود، قانون و چارچوبهای از پیش تعریف شده باشد و نه مصلحت اندیشی های دور از خِرَد.
آن چه اکنون از آن تحت عنوان «انحصارگرایی» نام میبرم، ارتباطی به اصطلاحی که برخی سیاسیون برای انحصارِ امور کشور در دست جناح حاکم، به کار میبرند، ندارد. چه این که هر دو جناح کلان کشور، زمانی که حاکم بودهاند، مدیران را از میان خود انتخاب کرده اند و فرقی میان آن ها از این جهت نیست! اصل این جاست که این فضای سنتیِ دو گانه ی «یا ما یا آن ها و دیگر هیچ» شکسته شود. (گرچه امروز فضا دارد به سمت «یا ما یا هیچ» می رود!) مسئولین نباید انقلاب، ارزشها و باورهای آن را منحصر به آن چیزی بکنند که خود میفهمند و خود قبول دارند. و نباید به جای گسترش «عقلانیت» همه را به اطاعت از فهم خود مجبور کرد. باید برای فهم های جدید، ارزش قائل شد و به آن ها اجازه ی عرضه داد.
جریان سومی که امروز بی توجه به بزرگان، در میان نسل جوان انقلاب در حال رشد و باروری است، به هیچ گروه، فرد یا تفکری، وابستگی جمودوار ندارد. جریان سوم، تنها و تنها به «حقیقت» پایبند است. در واقع این جریان، دیگران را با حق میسنجد، نه این که دیگران را محکی برای پذیرش حق قرار دهد! جریان
سوم به این که این حقیقت در کجا یافت شود، کاری ندارد. این جریان امروز به «باز تعریف ارزشهای انقلابی و اسلامی» دست زده است. باز تعریفی که حاصل صداقت و پاکی نیت این جریان است. بازتعریفی که ممکن است در آن اشتباه هم پیدا شود و این اشتباه تا وقتی بزرگان نخواهند از تفکرات انحصارگرایانه ی خود دست بکشند، ممکن است عمیق و عمیق تر شود. اگر بزرگان دوست دارند، جوانان همچنان در راه ترسیم شدهی دینی و انقلابی قدم بردارند، ناگزیر به پذیرش این واقعیتها و ناگزیر به تغییر خود هستند (هر چند این تغییر سخت و دشوار باشد).
- در این شماره، بنابر درخواست دوستان از حجم مجله کاستیم و نتیجه ی این کار، موکول شدن پروندهی «دانشگاه اسلامی» به سال 90 (ان شاء الله) شد [این پرونده به سرانجام نرسید]. فونت ها کمی درشت تر شد و طراحی کمی سادهتر تا راحتتر بتوان متون را خواند. از دوستان میخواهیم با نقدهای صریحانه ی خود به ما، به ما کمک کنند.
- دانشجویی را که می نویسد، نشریه چاپ می کند و یعنی که اهل قلم است، باید ارج نهاد که دارد به تقویت پایه های انقلاب کمک می کند، حتی اگر بر خلاف آن چه دیگران می پسندند، بنگارد. کاش بعضی مسئولین این را بفهمند.
- دعا کنید برای پیروزی انقلابهای منطقه و آزادی مردمشان از چنگال دیکتاتورها و البته آزادی امام موسی صدر
*: طومار شیخ شرزین- بهرام بیضایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرهنگ دیوار و دیوار فرهنگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسلام، نواندیشی دینی، سکولاریزم (به همراه نقد مقاله)
مطلبی دیگر از این انتشارات
غاصب (داستان کوتاه)