دفتر پژوهشهای صنعت رسانه و محتوا Pajouha.ir
نگاهی گذرا به صنایع خلاق
پیشرفتهای حاصل از علوم جدید همچون نانو، علم ژنتیک، هوش مصنوعی، رباتیک، چاپگرهای سه بعدی و … همگی در راستای تقویت یکدیگر قرار گرفته اند تا پایه و اساس انقلابی در دوران کنونی باشند. به کارگیری نظامهای نوین برآمده از تکنولوژیهای جدید باعث بروز انقلابی شگرف در الگوی تولید، مصرف و اشتغال شده است. تغییرات به وجود آمده در الگوهای بیان شده با چالشهای بزرگی همراه است، چالشهایی که در صورت توجه مناسب به آنها و سازگاری میان بخشهای مختلف، میتواند نویدبخش فرصتهای بسیاری در چرخه ی اقتصاد جامعه باشد.
مقولهی فرهنگ و هنر از نظر بسیاری از افراد یک موضوع روشنفکری و سرگرمی محسوب میشود. نتیجهی این تفکر این است که سهم هنر و فرهنگ در اقتصاد کشور یک سهم حاشیهای است، درحالیکه فرهنگ و هنر یک بخش رشدیابنده است که با سرعتی بیش از سایر بخشهای اقتصادی توسعه مییابد.
تا قبل از دهه ۱۹۹۰، کمتر کسی در دنیا به فکر استفاده ی تجاری از هنر بود، جایگاه هنر در بین ملل و اقوام مختلف، جایگاهی بسیار بالا و ارزشی بوده و هست، اما توجه به این جایگاه با نیم نگاهی به نیازهای مردم، در اوایل دههی ۱۹۹۰ برخی از جوامع و سازمانها را به فکر استفاده از ظرفیتهای فرهنگی در قالبی هنری به منظور برطرف کردن نیازهای افراد انداخت، نیازهایی که دیگر نه از جنس نیازهای مادی و سرمایه داری، بلکه از جنس نیازهای روحی بود که از آشفتگی روح انسان از تسلط نظامهای عظیم سرمایه داری بر آن نشأت میگرفت.
قرن بیستم را میتوان قرن ورود و تسلط فناوری دیجیتال بر اکثر حوزههای کسب و کار نامید، در این بین کسب و کار فرهنگ که یک عرصه ی جدید محسوب میشد، نیز بی نصیب نماند و با ورود تکنولوژی دیجیتال به این عرصه، کسب و کار کالاهای فرهنگی نیز رونق بیشتری گرفت و با سرعت بیشتری شروع به رشد و پیشرفت کرد. گویی فناوری دیجیتال میکوشد تا جای پای گوتنبرگ را از صفحهی تاریخ پاک کند. از سوی دیگر انقلاب اینترنت نیز در کنار فناوری دیجیتال، تولید و توزیع اکثر کالاهای فرهنگی را به گونهای غیر منتظره تسهیل و تسریع کرده است. از سویی علی رغم تولید و تجارت وسیع کالاهای فرهنگی در سراسر جهان، نوعی حس بدبینی و سوء ظن نسبت به این عرصه در میان برخی از کارشناسان و حتی خود هنرمندان- به عنوان خالقان کالاهای فرهنگی- وجود دارد. این امر تا حد زیادی به استفادهی ابزارگرایانهی سرمایهداری در طول سالیانی است که از پیدایش آن (حتی قبل از قرن بیستم) در اروپا میگذرد. نظام عظیم سرمایه داری اروپا به خوبی نشان داده که حیات آن به انباشت نامحدود سرمایه، به قیمت از دست رفتن بسیاری از ارزشها بستگی دارد. بر این اساس کاکرد اصلی فرهنگ و هنر با ماهیت واقعی خود، این بوده که همچون مانعی در مقابل سرمایه دار شدن طیفی از جامعه به قیمت فقیر شدن طیفی دیگر، بایستند و با فریاد زدن این بی عدالتی در اشکال مختلف، چراغی برای روشنگری و مرهمی برای زخمهای انبوه مردمی باشد که زخم فقر و رنج و بیماری را بر جان و تن دارند. با این وجود در عصر اقتصاد سرمایهداری کاملا طبیعی و بدیهی است که کالاهای فرهنگی نیز در معرض قوانین سوداگرایانهی سرمایهداری قرار گیرند و گاه در مسیرهایی به پیش روند که با هدفها و مسئولیتهای اصیل هنر و فرهنگ متعالی در تعارض باشد. شاید بتوان اصطلاح صنعت فرهنگی که در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم (۱۹۴۷) توسط تئودور آدرنو و مکسهاک هیمز، بیان شده است را، هشداری نسبت به دندان تیز کردن اقتصاد سرمایه داری برای بلعیدن این صنعت جدید در خود دانست، هشداری بر این اساس که اقتصاد سرمایه داری همه چیز، حتی فرهنگ و هنر با ماهیت نرم و لطیف خود را در اهداف سوداگرایانه ی خود خواهد بلعید.
مهدی محمدی
دانشجوی دکتری مدیریت تولید و عملیات و پژوهشگر پژوهشکده سیاست پژوهی و مطالعات راهبردی حکمت
مطلبی دیگر از این انتشارات
انسان آینده به دنبال چه نوع خدماتی است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نتفلیکس نظرات کاربران را حذف کرد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۰ کمپانی بزرگی که در حال دگرگون کردن صنعت تلویزیون هستند