معیارهای ارزش گذاری در مراحل مختلف رشد شرکت نوپا

شرکت ها در مراحل مختلف رشد خود دارای دارایی، کیفیت کارکنان ، بلوغ فناوری و ساختارهای مالی متفاوت هستند. بنابراین، استدلال می شود که معیارهای مختلف ارزشگذاری در مراحل مختلف برای شرکت ها نوپا اعمال شود. در اینجا در هر مرحله از رشد شرکت، روشهای مناسب را بررسی کنیم.
مرحله مفهوم(concept)
در مرحله مفهوم ، شرکت ایده ای است که توسط یک فرد یا گروه کوچکی از افراد دوستان ،سرمایه گذاران فرشته، احمقها و خانواده را حمایت می‌شوند و در توسعه ایده و مفهوم سرمایه گذاری کنند. یک موسس در حال این هنوز در کسب و کار مستقر  و پایدار نیست.  چگونه یک سرمایه گذار یا خریدار می تواند ارزش شرکت را در این مرحله اندازه گیری کند؟ عمدتاً معیار تعیین ارزش در این مرحله معیارهای کیفی و شاخص های اولیه کسب و کار شامل : پوشش ریسک های مختلف کسب و کار، توانایی تیم مدیریت/بنیان‌گذاران، محصول/فناوری، میزان رقابت، کانال‌های فروش و بازاریابی، نیاز به جذب سرمایه بیشتر ، متوسط ارزش شرکتهای مشابه.
مرحله جذب سرمایه گذاری
این ارزش در بازده بالقوه پولی است که آنها برای سرمایه گذاری در شرکت سرمایه گذاری می کنند. اگر آنها معتقدند که این شرکت می تواند 10 درصد از 100 میلیون دلار بازار را در طی یک دوره سه ساله با سرمایه گذاری 5 میلیون دلاری جذب کند ، در این صورت فرصتی برای بازپرداخت سطح سرمایه گذاری وجود دارد و برای این شرکت یک ارزشگذاری از قبل از سرمایه گذاری(Pre-money) که عمدتا بر اساس کیفیت کارآفرین و تیم ، مقیاس فرصت و شانس موفقیت میدهند. این ارزشگذاری برای یک سرمایه گذار تا حد زیادی شهودی و مفهومی تعیین می شود. بیشتر سرمایه گذاران ریسک پذیر، خروجی محور هستند و تصمیم می گیرند که در یک فرصت بازار سرمایه گذاری کنند و سپس به 5 یا ده استارتاپی که برای حل آن مشکل در بازار هستند ، توجه می کنند و تصمیمی را اتخاذ می کنند که کدام تیم احتمالاً موفق باشد. اگر آن تیم خواستار ارزشیابی بسیار بالایی است ، آنها سراغ تیم بعدی می روند و سعی می کنند درباره یک ارزش معقول مذاکره کنند. در این مرحله نرخ بازده سرمایه گذار(ROI)، ارزش‌ترمینال(خروج)، میزان سرمایه مورد نیاز استارتاپ از معیارهای تعیین ارزش هستند.
مرحله رشد سریع
 آن شرکت اولیه یک محصول یا حداقل نمونه اولیه(پروتایپ) را تکمیل کرده و ایده آل آن را حداقل در اختیار مشتری قرار میدهد. این شرکت اکنون دارایی های بیشتری نسبت به خدمات یک تیم کوچک دارد. آنها محصولی دارند ، ممکن است IP قابل ثبت داشته باشند و ایده‌هایی از مشتری ها دریافت کرده اند که می توانند از پیشرفت بیشتر محصول مطلع شوند. اکنون که این ارزش شامل ارزش محصول و روابط اولیه مشتری می شود ، ما می توانیم  از این دارایی ها سود بیشتری ببریم. هنوز درآمدی برای هدایت ارزشگذاری نداریم ، اما برخی از دارایی های توسعه یافته نیز داریم. ارزش این دارایی ها اغلب به صورت ارزش جایگزینی ، منعکس کننده هزینه واقعی برای ساختن دارایی یا خود خریدار بیان می شود. 
مرحله رشد ثانویه
شرکت دارای یک تیم ، یک محصول ، مشتریان و یک فرایند فروش قابل تکرار خواهد بود که هم اکنون رشد درآمد را به همراه دارد.  بنابراین ، به محاسبات اکتسابی و ارزش جایگزین می توانیم ضرایب مالی اضافه کنیم.  تمرکز معمولاً روی EBITDA برای اکثر شرکتها است ، اما بر روی قیمتهای فروش برای شرکتهای دارای درآمد مکرر و پایدار نیز میتوان اتکا کرد. در این تحلیل ، کیفیت درآمدها اهمیت زیادی می یابد. یک دلار فروش مجوز(لیسانس) دائمی دارای ارزش بسیار متفاوتی نسبت به یک دلار درآمدهای مکرر است. بررسی مقایسه های عمومی و معاملات قبلی به طور معمول طیف وسیعی از امکانات را آشکار می کند. شرکت هدف بسته به نرخ رشد آنها (EBITDA و درآمد) ، حاشیه ناخالص و کیفیت درآمد در آن محدوده بالا یا پایین حرکت خواهد کرد.
مرحله ادغام و تملیک
ریاضی برای یک خریدار بسیار متفاوت است. در افق سرمایه گذاری این مرحله، هیچ پرواز یونیکور(اسب شاخدار) در میان رنگین کمان های باران وجود ندارد ، زیرا در فرآیند M&A ، چیزی که می خواهید خریداری کنید در همان زمان وجود دارد  و آنچه که از آن بدست می‌اورید، تا حد زیادی بستگی به منابعی دارد که شما به عنوان خریدار روی میز قرار میدهید. در این حالت ، آنچه بدست می آورید تیمی است که می خواهد روی این مشکل کار کند. آنها ممکن است بگویند بعد از تملیک آنها مایلند به عنوان بخشی از شرکت شما روی این مشکل کار کنند ، اما آنها قبلاً این مسئله را اثبات کرده اند که یک فرضیه سوال برانگیز است زیرا در واقع آنها خطر استارتاپ و شروع به کار کسب و کار را در این ایده گرفتند و کارآفرینان تمایل به تکرارپذیری و توسعه دارند. بنابراین ارزش واقعی که خریدار با اکتساب یک شرکت در مرحله مفهوم کسب می کند ، خدمات یک تیم کوچک برای مدت زمانی کوتاه است. بنابراین معامله به طور معمول به عنوان یک سرمایه گذار ساخته می شود ، که بیشتر آنها در ازای نگهداری ، به کارمندان ، مدیریت می روند. اما سوال اصلی این است که چگونه می توانیم برای یک تملک ارزش قائل شویم؟ این ارزش در صرفه جویی در هزینه پرداخت هزینه های استخدام برای ورود به تیم و مزیت داشتن تیمی است که از قبل مشخص شده است که چگونه می توان در کنار هم خوب کار کرد. همانطور که استخدام یک تیم موجود می تواند در هزینه های استخدام صرفه جویی کند ، خریدن یک فناوری موجود می تواند مزیت زمانی را ایجاد کند که خریدار بلافاصله با بسته شدن معامله ، فناوری جدید را به جای اینکه مجبور به انتظار مهندسان خود برای ساخت آن شود، خواهد داشت.

منبع
http://techstrat.com