36-معجون عشق

-آقایی

-جون آقایی

زن چشم هایش را جمع می کند و با لبخند می گوید.

-آقایی

-خانومی

-آقایی

مرد لب هایش را جمع می کند و ابروهایش در هم گره می خورند.

-خانومی

زن شانه هایش عقب می روند. می خواهد دست هایش را باز کند.

-آقایی

مرد در فکر فرو رفته و دارد فکر می کند باز چه نقشه ای برایم کشیده.

-خانومی

زن به سمت همسرش چند قدم بر می دارد. و خیره می شود در چشمان مردش.

-آقایی

مرد با خودش می گوید. حتما دلش برای آغوشم تنگ شده. او را در آغوش می گیرد و سرش را می بوسد.

-خانومی

زن کلافه ازینکه شوهرش چقدر خنگ است و نمی تواند منظورش را بخواند. خودش را در آغوش همسرش پخش میکند و با خشم می گوید.

-آقاااااایییی ....

مرد که می فهمد باز قرار است کلکی سرش پیاده شود و تا صبح آقایی خانومی بگویند منظور زنش را نمی فهمد. دل را به دریا می زند ..

-جونم خانومی؟ چیزی شده؟

زن نفس راحتی کشیده و با چشمانی قلبی شکل به همسرش نگاه می کند.

-اوهوم...کارتتو می دی بهم ، یک چند تا خرید داشتم برای عید.

مرد که دیرش شده و هر چه سریعتر باید خودش را به کار برساند. کارت بانکی اش را می گذارد کف دست همسرش و می رود که کفش هایش را بپوشد.

زن هم دنبال او راه می افتد و هی در دلش قربان صدقه همسرش می رود که انقدر مهربان و باشعور است. اما شک دلش را میگیرد. به کارت بانکی نگاه می کند. اینکه آن کارت بانکی اش است که توش پول نیست معمولا.

-آقایییی ؟ - منظورش این است که جلو قاضی و ملق بازی؟

مرد هم که فهمیده دستش رو شده ، کارت مترویش را بر می دارد و کل کیف پولش را به همسر جانش تقدیم می کند.

زن چند اسکناس از داخل کیف پول در می آورد و میگذارد کف دست همسرش و می گوید.

-عزیزم این پولا همراهت باشه. جیبت خالی نباشه. نگران هم نباش خریدای خونه رو خودم انجام میدم.

-ممنون عزیزم.. خداحافظ .. مواظب خودت باش

-چشم آقایی .. تو هم مواظب آقایی جیگر جذاب مهربون من باش

تهِ دل مرد قِنج می رود. گاهی تنها با همین چند کلمه تا آخر روز انرژی می گیرد و شارژ می شود.

زن هم می رود توی آشپزخانه ، برای خودش چای می ریزد . می نشیند روی مبل. در رویا فرو می رود. به انتظار خواهرش می نشیند تا بیاید و با هم بروند لباس بخرند.