مترونوم پادکستیاست درباره موسیقی و داستان ساخته شدن ترانههای مشهور
قسمت دوم - مرا برای آخرین بار بسیار ببوس.
به دومین قسمت پادکست مترونوم خوشاومدید.
سلام. من پیام مقدم هستم و در هر قسمت این پادکست در مورد موسیقی و داستان ساخته شدن ترانههای مشهور با شما صحبت میکنم. قبل از شروع این قسمت، توضیح کوچکی در مورد اسم پادکست مترونوم بدم؛
دوستانی که موسیقی به خصوص از نوع غربی اون رو کار میکنند با این واژه آشنایی دارند. مترونوم، یک جعبهی تقریبا هرمی شکل چوبیه که گویا در سال هزار و هشتصد و پانزده، یک مخترع آلمانی به نام یوهان متسل اختراعش کرده.
روش یک عقربه مانندی داره که موقع کار، مثل پاندول ساعت تیک و تیک میکنه و وزنهی کوچیکی روش بالا و پایین میره و باعث میشه سرعت این تیک تیک زیاد و کم بشه.
کار اصلی مترونوم نگهداشتن ریتم و سرعت اجرای موسیقیه و مخصوصا به تازهکارها کمک میکنه تمپو یا ضرب اجرا رو ثابت نگه دارند؛ در واقع یک جور کار ساعت رو در دنیای موسیقی به عهده داره.
روش هم یه سری عدد نوشته شده بر اساس واحد ضرب بر دقیقه و یک سری هم اصطلاح ایتالیایی برای این ضربها؛ مثل لارگو، آداجیو، آلگرو و غیره و مثل هر چیز دیگهای، امروز انواع الکترونیکی و دیجیتالش هم وجود داره.
اگه اسم مترونوم رو گوگل کنید، خود گوگل هم یک مترونوم آنلاین داره که میتونید باهاش کار کنید و طرز کارش و ببینید و اما قسمت دوم پادکست مترونوم:
(۲:۰۱ تا ۲:۱۵)
مرا برای آخرین بار، بسیار ببوس.
(۲:۱۸ تا ۲:۴۲)
بعضی ترانهها هستند در خاطرهی جمعی یک ملت میمونند و نسل به نسل منتقل میشند. اکثر مردم اون رو شنیدن و با او خاطره دارند. مرا ببوس بیشک یکی از این ترانههاست.
زمان بچگی، وقت شنیدن این ترانه همیشه پدرم تاکید داشت که این آهنگ رو یک سرهنگ شب اعدامش برای دخترش خونده… لحن غمگین و شعر ترانه هم این رو تایید میکرد، گرچه بعدها معلوم شد که این نیز از جمله افسانههایی است که مردم خواسته یا ناخواسته برای هرچه تراژیک کردن هر اتفاقی میسازند و ترانه ربطی به سرهنگ ژاندارمری؛ عزتالله سیامک از افسران عضو سازمان نظامی حزب توده نداره و صرفا همزمانی بیرون اومدن ترانه و اعدامش در مهر هزار و سیصد و سی و سه باعث این شایعه شده بود.
البته احمد شاملو شعر ساعت اعدام رو، برای اعدام شخص مذکور یعنی سرهنگ سیامک سروده و تقدیم او کرده:
در قفل در کلیدی چرخید.
لرزید بر لبانش لبخندی.
چون رقص آب بر سقف، از انعکاس تابش خورشید، در قفل در کلیدی چرخید.
اما شاعر اصلی ترانهی مرا ببوس، آقای حیدر علی رقابی متخلص به هالهست.
رقابی عضو جبههی ملی و از طرفداران آتشین دکتر مصدق بود و برای همین بعد از کودتای بیست و هشت مرداد مدتها مجبور به ترک ایران شد و در تبعید اجباری موند و سرانجام در اواخر دههی شصت خورشیدی در حالی که مبتلا به سرطان بود به ایران بازگشت و در ایران درگذشت و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شده.
داستان سرودن این شعر هم مثل سایر چیزهای ترانه در هالهای از ابهام و افسانه فرورفته…
در دانشنامه ایرانیکا گفته میشه که رقابی قبل از خروج از ایران برای خداحافظی به پیش دوست صمیمی خود، مجید وفادار میاد. او از رقابت خواهش میکنم که شعری برای ترانهای تازه ساخته شدهاش بسازه. رقابی قبول میکنه و به هنگام خروج از ایران در فرودگاه به وفادار زنگ میزنه و شعری رو که شب قبل به هنگام وداع با دوست دخترش سروده بود برای او میخونه، اما عبدالرحیم جعفری صاحب انتشارات امیرکبیر در خاطراتش میگه که؛ سالها قبل از اون یعنی در سال هزار و سیصد و بیست و نه با رقابی آشنا میشه و کتاب شعری از او به عنوان آسمان اشک، در تیراژ هزار نسخه چاپ میکنه که مرا ببوس نیز یکی از اشعار این مجموعه بوده.
به هر حال صحت و سقم هیچ کدوم از این داستانها رو نمیشه تایید کرد ولی چیزی که مشخصه اینه که ترانه برای اولین بار در فیلمی بهنام "اتهام" ساختهی شاپور یاسمی و با صدای خوانندهای به نام پروانهی نمازی جعفری شنیده میشه.
صدای پروانه را احتمالا در معروفترین آهنگش؛ شبهای تهران شنیدید که موسیقی اونم کاریست از مجید وفادار.
( ۵:۲۱ تا ۶:۰۲)
مجید وفادار؛ آهنگساز پرکار و به نام اون روزها، برای این فیلم موسیقی میسازه و ناصر ملک مطیعی و ژاله علو در فیلم اتهام بازی میکنند. ژاله در فیلم به جای پروانه لب میزنه و ترانه رو میخونه.
فیلم سرانجام در بهار سال هزار و سیصد و سی و پنج اکران میشه.
( ۶:۲۳ تا ۷:۲۰ )
هر چند ترانه با فیلم اتهام مشهور نشد. این حسن گلنراقی بود که ترانه رو ماندگار کرد. اگرچه خودش نیز همین ترانه رو بیشتر نخونده و بعد از اون تن به خواندن ترانهی دیگهای نداده.
قصهی ضبط ترانه باز هم چندین روایت داره که متاسفانه با فوت همهی اون دستاندرکاران نمیشه فهمید کدوم ماجرا حقیقت داره و داستان ضبط آهنگ چگونه بوده…
پرویز خطیبی؛ روزنامهنگار و فیلمساز، ضبط مرا ببوس رو کاملا اتفاقی میدونه:
گل نراقی که با پرویز یاحقی دوست بوده، برای دیدنش به استودیوی شماره هشت رادیو ایران میره و اونجا اتفاقی یاحقی با ویولن و مشیر همایون شهردار با پیانو مشغول نواختن مرا ببوس بودند.
یاحقی در اون روزگار بیست و دو یا بیست و سه سال بیشتر نداشته. اون از گلنراقی میخواد که اونها رو همراهی کنه و گلنراقی قبول میکنه غافل از اینکه مسئول ضبط استودیو بیاطلاع از اونها صدا رو ضبط میکنه.
او قطعهی ضبط شده رو به نصرت معینیان؛ رییس وقت رادیو می.ده و پس از مدتی با جلب رضایت گلنراقی و به شرط اسم نبردن از نام خواننده از رادیو پخش میشه.
علت این شرط گلنراقی خانوادهی سنتی و پدر مذهبی سختگیرش بوده.
اما اسماعیل نواب صفا؛ ترانهسرای مشهور در کتاب خاطرات خود داستان رو به طرز دیگهای تعریف کرده:
او از قول یکی از برنامه سازان رادیو میگه که گلنراقی به نزدش رفته و آهنگ رو برای او اجرا میکنه و پس از مورد پسند واقع شدن، ترانه با همراهی پرویز یاحقی و مشیر همایون شهردار ضبط و روز جمعه از برنامهی شما و رادیو پخش میشه و مورد استقبال زیاد واقع میشه.
( ۸:۵۳ تا ۱۰:۲۳ )
این اجرا در واقع اولین و آخرین بار اجرای ضبط شدهی این ترانهست و گلنراقی این ترانه رو در جایی ضبط استودیویی نکرده و یا حداقل اجرای دیگهای از اون در دسترس نیست.
با توجه به همین اجرا به نظر نمیاد ضبط اتفاقی و بدون اطلاع خواننده بوده و روایت نواب صفا درستتر به نظر میاد.
ترانه با یک پیش درآمد حدود سی ثانیهای تکنوازی پیانوی مشیر همایون شهردار شروع میشه.
(۱۰:۵۰ تا ۱۱:۱۸ )
و بعد ویولن یاحقی اون رو همراهی میکنه و به جز این دو ساز دیگری در ترانه حضور نداره. حتی تاریخ دقیق پخش آهنگ هم معلوم نیست.
سرهنگ سیامک در بیست و هفت مهر هزار و سیصد و سی و سه اعدامشده.
فیلم اتهام در اردیبهشت هزار و سیصد و سی و پنج پخش میشه که ترانه برای اولین بار در اون پخش شده.
خانم پوران وفادار؛ برادرزادهی مجید وفادار، ماجرای خوانده شدن ترانه رو یک سال بعد نمایش فیلم میدونه که بدین ترتیب ترتیب اجرای اون باید حدود سال هزار و سیصد و سی و شیش و اون موقعها باشه.
از همون ابتدا شایعه سیاسی بودن ترانه بالا میگیره…
گلنراقی به اتهام خوندن ترانهی سیاسی، توسط سازمان اطلاعات تازه تاسیس کشور موسوم به ساواک، بازجویی میشه و گویا مدتی هم پخش ترانه از رادیو ممنوع بوده.
گلنراقی، قسمت دوم این ترانه رو به نام "ستاره مرد" با همان ملودی و ادامهی شعر رقابی، اجرا کرده که هیچگاه به معروفی و محبوبیت مرا ببوس نرسید و کمتر شنیده شد.
( ۱۲:۲۱ تا ۱۴:۱۷ )
حسن گلنراقی پس از این دو ترانه، چیز دیگهای نخوند ولی همین ترانه کافی بود که نام او رو در تاریخ موسیقی ایران ماندگار کند و حتی مشهورتر از آهنگساز و شاعر اثر بشه.
تا اونجا که بعد از مرگش در سال هزار و سیصد و هفتاد و دو، شعر او بر روی سنگ مزارش نوشته شد.
مرا ببوس بعدها توسط خوانندگان بسیاری اجرا شد؛ از ویگن و الهه تا گوگوش و منوچهر…
( ۱۴:۴۵ تا ۱۶:۲۷ )
محسن مخملباف نیز در اواخر دههی شصت براساس ترانهی مرا به ببوس داستان کوتاهی به همین نام، در کتاب نوبت عاشقی نوشته که داستان عشق دو مبارز سیاسی در زندان شاهه؛ جایی که همهی زندانیان در انتهای داستان این ترانه رو با هم میخونند
( ۱۶:۴۲ تا ۱۶:۵۵)
ملودی و محتوای مرا ببوس، همیشه من رو به یاد ترانهی معروف دیگهای میندازه ترانهی مشهور؛ "became much" یا مرا بسیار ببوس ساختهی کوسیلا ولاسکس؛ خواننده و آهنگساز مکزیکی که در سال هزار و سیصد و نوزده یا هزار و نهصد و چهل، در میانهی جنگ دوم جهانی زمانی که پانزده سال بیشتر نداشته اجرا کرده:
(۱۷:۱۸ تا ۱۷:۳۵ )
فرانک سیناترا، بیتلز، شارل آزناوور، ادیت پیاف و آندره بوچلی و کلی آدم دیگه این آهنگ رو اجرا کردند.
( ۱۷:۴۱ تا ۱۸:۲۳ )
هیچ مدرک مشخصی در این مورد وجود نداره و یا کسی در جایی به اون اشاره نکرده که مرا ببوس از روی این آهنگ ساخته شده ولی با توجه به شباهتهای زیاد دو ترانه، اصلا بعید نیست که ترانهی became mucho باعث الهام ترانه مرا ببوس باشه…
(۱۸:۴۲ تا ۱۹:۳۵ )
مرا ببوس. مرا بسیار ببوس. مرا طوری ببوس که گویا امشب آخرین شب ما باشد. مرا ببوس، مرا زیاد ببوس. زیرا که میترسم تو را از دست بدهم.
میبینید که حتی مضمون شعر هم شباهت فراوانی داره.
سالها قبل، نواری از اجرای زنده ترانه مرا ببوس با صدای ویگن داشتم که ویگن پس از خواندن مرا ببوس به زیبایی اون رو تبدیل میکرد به نسخهی انگلیسی bacame …mucho البته متاسفانه بعدها هرجا گشتم این اجرا رو پیدا نکردم.
به هر حال الهام گرفتن ایده گرفتن از کارهای هنری چیز عجیبی نیست و همه جای دنیا سابقه داره. مجید وفادار حتی اگه ایده را نیز از became mucho گرفته باشه، کار رو به زیبایی ایرانیزه کرده و با شعر زیبای حیدر رقابی به آهنگی ایرانی در بیات اصفهان تبدیل کرده و اون رو به یکی از ماناترین ترانههای ایرانی بدل کرده.
(۲۰:۱۴ تا ۲۰:۳۳)
این بود دومین قسمت پادکست مترونوم. موسیقی بیکلام ابتدای اپیزود، قطعهی مرا ببوس بود از آلبوم گیتار و نی، کاری از آقای غلامرضا صنعتگر.
برای تهیهی این قسمت از منابع آنلاین، ویکیپدیا و دانشنامهی ایرانیکا استفاده شده.
موسیقی آرم پادکست کاریست از آقای رضا روحانی و لوگوی پادکست از آقای حمید پارساییان.
فعلا تا قسمت بعدی، روز و روزگار خوش، ایام به کام
بقیه قسمتهای پادکست مترونوم را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت هفدهم- زرد ملیجه
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت ششم- سلطان قلبها، ۵۰سال بعد (بخش دوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت دهم- پریچهر و پریزاد