قسمت چهارم- مهتاب مونس عاشقان

سلام. به چهارمین قسمت از پادکست مترونوم خوش‌ اومدین. من، پیام مقدم هستم و در هر قسمت این پادکست، در مورد یک ترانه‌ی مشهور و داستان ساخته شدنش با شما صحبت می‌کنم.




(۲:۲۰ تا ۲:۴۵)

مهتاب، مونس عاشقان.

بعد ترانه‌سرایان مشهور فصل اول موسیقی ایران؛ مثل علی اکبر خان شیدا، عارفه قزوینی ملک الشعرای بهار و رهی معیری و چند نفر دیگر که متعلق به دوره‌ی اول ترانه‌سرایی در ایران که به نوعی با انقلاب مشروطیت شروع شده بود، نوبت به تغییر در مضامین و نحوه‌ی ترانه‌سرایی رسید.

نسل دوم این ترانه‌سرایان از حدود اواخر دهه‌ی بیست و اوایل دهه سی خورشیدی کارشون رو آغاز کردن و باعث ساخته شدن بسیاری از آثار ماندگار موسیقی ایرانی شدن.

ترانه‌سرایانی مثل نواب صفا، معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی، تورج نگهبان، پرویز وکیلی و ناصر رستگارنژاد.

ناصر رستگارنژاد متولد سوم اردیبهشت هزار و سیصد و هشت در شهر رشته. موسیقی رو از سال‌های کودکی آغاز می‌کنه و پیش کریم سرخوش و بعد از اون پیش پسرش ابراهیم سرخوش آموزش می‌بینه.

در هفده سالگی اولین ترانه خود رو برای احمد ابراهیمی از خوانندگان آن زمان رادیو می‌سازه و بعدتر با تشویق استادش آهنگ شب‌های میگون را برای خانم لیلی قوانلو مشهور به غزال ساخت که ترانه‌ای مشهور شد:

(۳:۵۰ تا ۴:۳۶)

بعدتر ناصر رستگارنژاد ترانه‌های بیشتری در رادیو، نیرو هوایی و رادیو ایران ساخت و عضو شورای نویسندگان رادیو ایران شد.

او طی مدت نسبتا کوتاه فعالیت هنری خود ترانه‌های زیادی سرود که توسط بسیاری از خوانندگان مشهور آن دوران مانند ویگن، پوران، دلکش، الهه، قاسم جبلی، عباس مهرپویا، شمس و غیره اجرا شد.

از مشهورترین های ایشون میشه به ترانه‌های شانه، شب بود بیابان بود، رقیب، به خاطر تو و البته مهتاب اشاره کرد.

داستان این دفعه به حدود سال هزار و سیصد و سی و سه هزار و سیصد و سی و چهار برمی‌گرده؛ به یک شب تابستونی وقتی ناصر رستگارنژاد با یکی از دوستانش به نام آذر فیروزی تصمیم می‌گیرن برای آخر هفته به شمال برن و قبل از رفتن به شمال در کافه باغ شمیران، در چهارراه استانبول تهران توقفی می‌کنن تا هم غذایی بخورن و هم به اصطلاح گلویی تر کنن.

اون شب در کافه باغ شمیران، جوان قد بلند و خوش تیپی ترانه‌ی مرا ببوس بهروز حسن گل‌نراقی رو که اون روزها بسیار همه گیر شده بود می‌خونه.

موقعی که رفتیم نشستیم اونجا من یه دیدم یه جوان خیلی خوش‌تیپ، خوش‌قامتی داره مرا ببوس رو می‌خونه. مرا ببوس هم اون موقع خیلی سر و صدا کرده بود. من دیدم صدای این فوق‌العاده گرم و قشنگه اصلا برای من خیلی غیرمنتظره بود و بعد خوشم اومد و به گارسن گفتم که وقتی این تموم شد، گفتم به این آقا اسمش چی بود؟ گفت ویگن.

گفتم بگو بیاد سر میز ما. گفت بشینم، آمد و بعد گفتم چی میل داری. بعد گفتم آقا صدای شما خیلی خوبه اینا گفتش که مرسی این صحبتا و بعد این دوست من دهنش رو نگه نداشت. شایدم اگر او این حرف نزده بود امروز ایران ویگنی هم ندیده بود.

گفت این دوست من ترانه سراست، آهنگسازه و شعر می‌گه. گفت چرا یه ترانه برای من نمی‌سازی؟ همینطوری به شوخی. بعد من گفتم صدای تو خیلی خوبه، چرا نه؟

اون شب بعد از ویگن یه خانوم خواننده اهل اسپانیا ترانه‌ای به زبان اسپانیایی می‌خونه؛ به نام مونلایت یا مهتاب که مورد توجه همه حضار قرار می‌گیره.

رستگار نژاد که از ملودی ترانه خوشش اومده بود، بعد از کنسرت از خانم اسپانیایی می‌خواد تا ترانه رو براش زمزمه کنه و اون نت‌های ترانه رو در جایی یادداشت می‌کنه.

این که اسم اون خواننده‌ی اسپانیایی چی بوده یا ترانه‌ی مون‌لایتی که خونده چه ترانه‌ای بوده، از چیزهایی بود که خیلی دنبالش گشتم و موفق به پیدا کردنش نشدم.

احتمالا ترانه‌ی اسپانیایی با این ملودی باید وجود داشته باشه. اگه کسی اون رو شنیده یا اطلاعاتی داره، خیلی ممنون میشم بهم خبر بده.

بعد از کافه رستگار نژاد به همراه دوستش، شبانه به طرف رامسر راه میفتن و ویگن نیز از اون‌ها می‌خواد که به اون‌ها ملحق بشه.

در راه تهران به شمال ویگن با گیتارش تو ماشین سر اونا رو گرم میکنه و بالاخره حدود سه و چهار نصف شب به رامسر می‌رسن.

وقتی رفتیم اونجا تصادفا، حالا ما رفتیم رامسر. تصادفا در رامسر که همیشه بارندگی اینا، مهتاب بسیار قشنگی بود. اینم به من گفت این سوژه‌اش مولایته؛ اسم ترانه…

همینطور شروع کردم. حالا ساعت حدود دو نصفه شب، سه بعد نصفه شب… من همینطور شروع کردم زمزمه کردن و این ترانه مهتاب رو، صبح تا ساعت هشت من بیدار بودم. اینا خوابیده بودن، این دوتا.

من این رو ساختم، بعد گرفتم خوابیدم. دو سه ساعت بعد، هی بلند شو و فلان… گفتم بابا من دیشب نخوابیدم، ولم کن. گفتم برات یه ترانه دارم، گفت آره؟ گفتم آره.

اول خیلی سرسری گرفتن و بعد گفتم خب گیتارتون کو؟ اون گیتار رو کوک کردن و من شروع کردم خوندن و صدای من بد نیست. بعد گفت عجب قشنگ شده!

صبح همون روزم اتفاقا برمی‌خورن به حسن گل‌نراقی که به همراه نظام خواجه نوری و لیلی مسعودی؛ دختر عباس مسعودی، صاحب روزنامه اطلاعات و چند نفر دیگه به شمال آمده بودن.

گل‌نراقی صدای ویگن رو تحسین می‌کنه و ویگن وقتی متوجه میشه گل‌نراقی خواننده همون ترانه‌ایست که اون شب‌ها در کافه می‌خونه خیلی هیجان‌زده میشه.

بعدتر وقتی به تهران برمی‌گردن، به کمک اسدالله پیمان، گوینده‌ی وقت رادیو که مسول ضبط در بخش فرهنگی سفارت آمریکا در ایران بوده و دایی ویگن یعنی نیکول الوندی، که نوازنده‌ی درام و جز بند هتل فردوسی بوده این آهنگ را ضبط می‌کنن.

رستگار نژاد این آهنگ رو با خودش به رادیو می‌بره و پس از تصویب شورای نویسندگان قرار می‌شه برای اولین بار ساعت یک بعدازظهر روز بعد، ترانه‌ای ویگن از رادیو پخش بشه.

من اومدم به ویگن گفتم که… این ترانه فردا پخش می‌شه. اگه دوست داری. گفت رادیو ما خرابه، گفتم بیاین خونه‌ی من.

اونو، زنشو، اون دوتا دخترا که امروز بزرگ شدن، کوچیک بودن… اینا اومدن خونه‌ی ما، نشستیم. ساعت یک هی نشستیم، خبری نشد یک و ربع، یک و نیم، من دیدم ای وای چقد بد شد برا من، جلوی اینا واقعا خراب شدم.

و تلفن کردم رادیو، گفتم آقا قرار بود این پخس بشه، گفتن آقای فروتن گفته که… پخش نشه.

وقتی پیگیر موضوع می‌شن، متوجه می‌شن شخصی به نام فروتن که معاون معینیان؛ رییس رادیو و در واقع نماینده‌ی ساواک در رادیو ایران بوده، به خاطر کارو دردریان، برادر کوچکتر ویگن که تمایلات چپی داشته و شعرهای چپی می‌گفت و یا به قول فروتن شاعر خلق بوده، از پخش ترانه جلوگیری می‌کنن.

رستگار نژاد، عصبانی به پیش نصرت‌الله معینیان؛ رییس وقت رادیو می‌ره و صحبت می‌کنه و بالاخره با دخالت معینیان ترانه‌ی مهتاب پخش می‌شه.

پخش این ترانه و صدای ویگن از رادیو ایران باعث می‌شه او از یک خواننده‌ی نسبتا گمنام، به خواننده‌ی مشهور در سراسر ایران تبدیل بشه و به سرعت پله‌های شهرت رو در موسیقی و سینما طی بکنه. ( ۱۰:۲۷ تا ۱۳:۳۸ )

همین کارو، در شعری درباره برادرش می‌گه:

آشنا شویم با حنجره‌ای به نام ویگن، آشنا شویم با پنجره‌ای به نام ویگن. صدایی که امروز او دارد، فریاد اشک‌های فرو نریخته‌ی دوران کودکی اوست.

سال‌ها می‌گذره، ویگن شبی در سال هزار و سیصد و پنجاه در متل قو با غلامرضا پهلوی، برادر محمدرضا شاه درگیر می‌شه و بعدترش، از ترس مجازات مدتی در شمال پنهان می‌شه.

آخر سر با موافقت شاه از ایران به آمریکا می‌ره و اونجا می‌مونه تا یکی دو سال قبل از انقلاب، که به ایران برمی‌گرده و آلبومی به نام مهتاب از بازخوانی کارهای قدیمیش اجرا می‌کنه.

به احتمال زیاد تنظیم جدید ترانه کار ناصر چشم آذر بوده که اونم به تازگی از آمریکا به ایران برگشته بود و نوع خاصی از موسیقی الکترونیکی متداول اون سال‌ها و استفاده از سینتی سایزرها رو تو کارهای اون موقعش می‌شه شنید.

مهتاب هم یکی از ترانه‌هایی بود که تو این آلبوم بازخوانی شد. مهتاب یک بار دیگر هم در اوایل دهه هفتاد خورشیدی در لس‌آنجلس بازخوانی شد ولی به نظرم هیچ کدوم از اجراها به زیبایی و اصالت اولین اجرای مهتاب نیستن.

(۱۴:۴۲ تا ۱۷:۱۳ )

در همون روزهای معروفیت و گل کردن ترانه‌ی مهتاب، در سال هزار و سیصد و سی و پنج، ساخت فیلمی در استودیو بدیع واقع در ابتدای خیابان تخت جمشید این روزها شروع شده بود؛ در محلی که امروز سینما عصر جدید قرار داره.

شب‌نشینی در جهنم، از نخستین فیلم‌های ایرانی بود که موشق سروری؛ کارگردان فیلم با تقلید از سینمای روز هالیوود و چینه‌چیتای ایتالیا، دکورهای عظیمی براش می‌سازه و از جلوه‌های ویژه استفاده می‌کنه که هنوز برخی از اون‌ها قابل توجه هستن.

روفیا، رضا، ارحام صدر و وثوق از جمله بازیگران این فیلم بودن.

از نکات جالب فیلم این بود که راج کاپور؛ بازیگر مشهور هندی که اون روزها از ایران بازدید می‌کرد، برای دیدن پشت صحنه به استودیو بدیع اومد و در نمایی از فیلم هم حضور پیدا می‌کنه.

اگه فیلم رو دیده باشین در صحنه‌ی راج کاپور اصل به همراه هیتلر و ناپلئون و چنگیزخان و سایر اشرار در جهنم به شب‌نشینی و عیش و عشرت مشغوله.

"شب‌نشینی در جهنم" فیلم مشهور و پرفروشی می‌شه و اصطلاح حاج جبار رو که برای بازاری‌های پولدار و خسیس رو که هنوز هم استفاده می‌شه رو وارد فرهنگ عامه می‌کنه.

(۱۸:۲۲ تا ۱۹:۳۵)

مهدی میثاقی؛ تهیه‌کننده‌ی فیلم از رستگارنژاد دعوت می‌کنه تا برای فیلم "شب‌نشینی در جهنم" با همراهی دلکش خواننده‌ی مطرح اون روزها، چند ترانه بسازه و این کار رو قبول می‌کنه و چهار ترانه برای فیلم می‌سازه و بابت هر کدوم پونصد تومن از اون می‌گیره و با این دو هزار تومن برای خودش ماشین می‌خره.

ترانه‌ها با صدای دلکش که به جای روفیا آواز می‌خوند، اجرا می‌شه و در ترانه‌ای که قرار بود به صورت دوئت با بازی روفیا و هوشنگ مرادی اجرا بشه، رستگارنژاد، ویگن رو به دلکش معرفی می‌کنه تا ترانه‌ی با هم کنج تنهایی رو اجراکنن.

البته ترانه بعدها در دهه‌ی چهل این بار توسط دلکش و عارف، بازخوانی می‌شه.

(۲۰:۱۷ تا ۲۲:۳۳)

طول دوره فعالیت هنری ناصر رستگارنژاد، نسبتا کوتاه بود ولی طی همین دوره کوتاه بیشتر از سیصد و هشتاد ترانه سرود.

در اوایل دهه شصت میلادی فستیوال موسیقی ملل در ایران در تالار رودکی برگزار می‌شه.

از جمله مدعوین مراسم یکی هم پروفسور هنری کاول؛ رییس بخش موسیقی دانشگاه کلمبیا بود.

ناصر رستگارنژاد به خاطر آشنایی با زبان انگلیسی، عهده دار میزبانی او می‌شه. هنری کاول طی این مدت با رستگارنژاد بیشتر آشنا می‌شه و از او درخواست می‌کنه تا برای تدریس و سخنرانی به آمریکا بیاد.

مدتی بعد رستگارنژاد به اتریش پیش لوریس چکناواریان می‌ره و پس از اون در دسامبر سال هزار و نهصد و شصت و سه به آمریکا و دانشگاه کلمبیا سفر می‌کنه و برای مدت شش ماه مهمون اون دانشگاه می‌شه.

او کنسرتی نیز در کارنگی هال نیویورک اجرا کرد که از طرف محمود فروغی؛ سفیر وقت ایران در آمریکا مورد قدردانی قرار می‌گیره و روزنامه نیویورک تایمز نیز با انتشار مطلبی از او تمجید می‌کنه.

ناصر رستگارنژاد از اون تاریخ به بعد ساکن آمریکا می‌شه و طی این مدت در دانشگاه کلمبیا و نیویورک و پرینستون به تدریس ادبیات و موسیقی ایرانی اشتغال داشته و تقدیرنامه‌های زیادی از دانشگاه‌ها و روزنامه‌ها و مجلات معتبر دریافت می‌کنه.

هر چند در دوران گروگان‌گیری در سفارت آمریکا در ایران، مشکلات زیادی براش پیش میاد و بعدترها برای همیشه به شمار کالیفرنیا نقل مکان می‌کنه.

(۲۳:۴۹تا ۲۴:۳۰)




این بود چهارمین قسمت پادکست مترونوم.

برای مطالب این قسمت بیشتر از مصاحبه‌هایی که با آقای رستگار نژاد در سال‌های هزار و سیصد و هشتاد و هفت هزار و سیصد و نود و سه داشتم استفاده کردم.

همچنین از مقاله‌ی ویگن، سرباز فراری از مینو صابری و یادی از سلطان جاز ایران نوشته‌ی ایزاک یونانسیان از شماره‌ی شصت و چهار فصلنامه فرهنگی پیمان و سایر منابع آنلاین استفاده کردم.

موسیقی آرم برنامه از رضا روحانی و لوگوی برنامه از حمید پارساییان هستش.

معمولا سالی یکی دوبار برای تبریک عید نوروز یا مناسبت‌های خاص به آقای رستگار نژاد زنگ می‌زدم. دو ماه پیش وقتی مقدمات این پادکست رو آماده می‌کردم، با آقای رستگارنژاد تماس گرفتم و ماجرا رو گفتم و ازش خواستم وقتی بهم بده که برای دیدنشون برم.

ایشون گفتن که کسالت دارن و حالشون خوب نیست و وقتی بهتر شدن باهام تماس می‌گیرن. ازشون دیگه خبری نشد تا بیست و دو آذر امسال که خبر فوتشون رو شنیدم.

این اپیزود مترونوم رو تقدیم می‌کنم به استاد ناصر رستگارنژاد؛ ترانه‌سرایی که یاد و خاطرش تا ابد در شعرهاش و ترانه‌هایی که برای ما ساخته باقی می‌مونه.

(۲۵:۳۰ تا ۲۸:۶)

روز و روزگار خوش، ایام به کام.



بقیه قسمت‌های پادکست مترونوم را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%88%D9%85---%D9%85%D9%87%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D9%88%D9%86%D8%B3-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86-id1488221-id121018598