قسمت پانزدهم- شرقی غمگین

پانزدهمین قسمت مترونوم به ترانه شرقی غمگین اختصاص دارد.ترانه‌ای که فریدون فرخزاد در سال ۱۳۴۸ آن را بر اساس ملودی یک ترانه یونانی و با شعری از ایرج جنتی عطایی اجرا کردر

سلام به پادکست مترونوم خوش‌اومدید. من پیام مقدم هستم و شما به پانزدهمین قسمت پادکست مترونوم گوش می‌کنید که دربهمن ماه ۱۳۹۸ ضبط‌ شده .

مترونوم پادکستی درباره‌ی داستان ساخته شدن ترانه‌ها و این که ترانه‌های مشهور چه مسیری را طی کردند تا به گوش ما برسند.

مترونوم را می‌تونید روی اپل پادکست ،گوگل پلی، یادوین، کست باکس، اسپاتیفای و سایر اپلیکیشن‌های پادکستی گوش کنید.

البته پادکست بعد دو روز روی کانال تلگرام مترونوم هم قرار می‌گیره .

ایمیل من هم هست metronome.podcast@gmail.com به صورت سرهم. خوشحال میشم نظرات و پیشنهادهای شما را بشنوم. اگر هم دوست داشتید به مترونوم کمک مالی کنید می‌تونید کمک‌های خودتون رو با آدرس {پیلادس} مترونوم که همون ایمیل ماست یعنی metronome.podcast@gmail.com بفرستید. با تشکر از همه‌ی پیغام‌های محبت‌آمیز شما بریم سراغ قسمت پانزدهم پادکست مترونوم .

(۱:۵۹ تا ۲:۱۵)

داستان این بار به حدود سال هزار و سیصد و چهل و شیش برمی‌گرده. وقتی فریدون فرخزاد دومین پسر سرهنگ محمد فرخزاد و خانم توران وزیری‌تبار که مثل دو خواهر دیگرش یعنی پوران و فروغ دستی در شعر و ادبیات هم داشت. بعد از اخذ مدرک دکترا در رشته علوم سیاسی از دانشگاه مونیخ به ایران برمی‌گرده.

گفته میشه دلیل برگشتن فریدون به ایران یکی به خاطر مرگ خواهرش یعنی فروغ فرخزاد در تصادف ماشین در سال هزار و سیصد و چهل و پنج بود و دلیل دیگر جدا شدن او از همسر آلمانیش آنیا بوچکووسکی بود .

در ابتدا به واسطه‌ی مدرک دکترای سیاسی خودش به دنبال تدریس در دانشگاه‌های ایران بود ولی به گفته‌ی فرج سرکوهی به خاطر اینکه تز دکترای او درباره عقاید مارکس و تاثیر آن بر روی کلیسا و حکومت آلمان شرقی بود و شایعاتی از او مبنی برداشتن عقاید چپی رواج داشت با این درخواست او مخالفت شد .

او در این مورد میگه چون پایان‌نامه‌ام راجع به مارک و مسائل سوسیالیستی بود در هیچ جا به کارمن را نگرفتند و من مدت یک سال بدون کوچکترین حق و حقوق گرسنه و درمانده در وطن آواره بودم اما فریدون فرخزاد راه دیگه‌ای را انتخاب کرد که تجربه‌ی کار در رادیو، تلویزیون آلمان داشت به واسطه‌ی این تجربه و ابتدا از طریق خواهرش پوران فرخزاد به رادیو رفت و کمی بعد تر با رضا قطبی رییس سازمان رادیو تلویزیون ملاقات کرد و او را قانع کرد تا شوی تلویزیونی خودش را، راه بندازه.

شوی تلویزیونی میخک نقره‌ای در تلویزیون ایران از سال هزار و سیصد و چهل و هفت شروع شد و به مدت نود و دو قسمت اجرا شد.

این شو به یکی از پربیننده‌ترین و جذاب‌ترین برنامه‌های تلویزیونی آن روزگار بدل شد و محلی شد. برای معرفی و تشویق خوانندگان موزیسینهای نسل جوان، فریدون فرخزاد به زودی به مشهورترین شومن ایران تبدیل شد. کاری که در آن روزگار به مذاق روشنفکران به ویژه روشنفکران معترض و چپ‌گرا خوش نمیومد ولی این کاری بود که فریدون او را دوست داشت و در اون پیشرفت کرد.

در هر قسمت میخک نقره‌ای فریدون فرخزاد ترانه‌ای می‌خوند این ترانه‌ها با توجه به شناخت فرخزاد از موسیقی غرب تم شانسان ها و ترانه‌های پاپ غربی داشت و معمولا ملودی یک ترانه‌ی مشهور بود از جمله ترانه‌ی آشیانه که بر اساس ملودی مشهور یک فیلم سینمایی موزیکال که در آن روزها همه گیر شده بود ساخته شد.

(۴:۴۳ تا ۶:۲۰)

درسال هزار ونهصد وهفت ویک فیلم سینمایی((ویولون‌زن روی بام)) با کارگردانی نورمن جویسون وآهنگسازی جان ویلیامز به سینماها آمد.

این فیلم موزیکال بر اساس داستانی از شولوم علیخم نویسنده‌ی یهودی روس بود. ((در پرانتزاینکه شولوم علیخم ، همان سلام علیک خودمون منتها در زبان عبری که شولوم رابینویچ نویسنده‌ی داستان به عنوان نام مستعار انتخاب کرده بود ))

ویولن‌زن روی بام بعدها تحت نمایشی با همین عنوان در برادوی به صحنه رفت. جری باک موسیقی آن را با اشعاری سروده شلدون هارنیک برای نمایش نوشت و در نسخه‌ی سینمایی جان ویلیامز موسیقی فیلم را بر اساس کارهای باک و هارنیک ساخت . فیلم ،آن سال در هشت رشته نامزد جایزه اسکار شد که درسه‌رشته ازجمله اسکار موسیقی برنده شد

(۷:۱۴ تا ۷:۴۱)

این فیلم در ایران هم با دوبله‌ی فارسی به نمایش دراومد واستقبال زیادی هم از آن شد

(۷:۴۷ تا ۹:۳)

اما ترانه‌ی مشهور دیگه‌ی فرخزاد یعنی ترانه‌ی شرقی غمگین به اوایل زمان ساخت میخک نقره‌ای یعنی حدود سال هزار و سیصد و چهل و هشت برمیگرده.

همان‌طور که گفتم فرخزاد به موسیقی و ملودی‌هایی با تم غربی علاقه‌مند بود. یکی از این ترانه‌ها مشهور و همه‌گیر آن سال‌ها ترانه‌ای یونانی بود با عنوان «ورچی پالی اوپوپسه» یا «امشب دوباره باران می‌بارد» به آهنگسازی میمیس پله زاس آهنگساز شناخته‌شده یونان و خوانندگی یانیس پولوپولوس که گویا آن را در سال ۱۹۶۶ اجرا و منتشر کرده بودند.

(۹:۴۵ تا ۱۰:۳۹)

«امشب بازهم باران می‌بارد بر خانه‌های محقر کوچک، هرچند اینجا در گوشه دنج تو گرم است. تو عشق قدیمی‌ات را فراموش کرده‌ای. امروز بازهم در محله کوچک باران می‌بارد. یک نفر از جلوی خانه‌ات عبور می‌کند. در گوشه‌ای می‌ایستد و گریه می‌کند. سینه او از آتش عشق می‌سوزد و سردی بر لبانش نشسته.»

(۱۱:۸ تا ۱۱:۲۰)

جا دارد اینجا تشکر ویژه‌ای کنم از آقای هومن خلعتبری عزیز و خانم صنم حقیقی از پادکست خوب چکش که پیدا کردن و معرفی نسخه یونانی این ترانه بدون کمک و مشورتشان ممکن نبود.

فریدون فرخزاد آن موقع سرودن ترانه و شعر گذاری بر آهنگ را به دانشجوی جوان ۲۳ سال‌های سپرد که به‌تازگی تحصیل در رشته تیاتر در مدرسه هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران را شروع کرده بود، او ظرف چند سال در شمار بزرگ‌ترین ترانه‌سرایان معاصر ایران درآمد.

ایرج جنتی عطایی: « یکی از قوی ترین وجوه همکاری من با فریدون این بود که من جوان تازه به کار آمده و دردانشکده‌ی تئاتر مشغول درس خواندن هر چی که توی ذهنم هست که توی ذهن هست و توی تئاتر فرانسه بود و می‌خواستم و پیشنهاد میکردم با آغوشی گشاده و با جانش می پذیرفت و تمام تمرین‌هایی را که من دلم می‌خواست با اون در بیان و فن بیان داشته باشم و فراموش میکرد چه تحصیلاتی داره و چقدر بزرگتر است از من روانجام میداد..

یک روز او با یک ملودی به سراغ من اومد و یک ملودی بسیار مستمر یونانی بود و از من خواست که من روی آن ترانه بنویسم ای شرقی غمگین وقتی آفتاب تو را دید توی شب بارونی بوی عطر تو پیچید شب راهش و گم کرد تو گیسوی توگم شد آفتاب آزادی هست توی چشم تو غمگین ای شرقی غمگین تو مثل کوه نوری نگذار خورشیدمون بمیره تو مثل روز پاکی مثل دریا مغرور نگذار خاموشی جون بگیره .»

(۱۳:۵۲ تا ۱۵:۲۵ )

سال‌ها گذشت بعد از انقلاب پنجاه و هفت و برای مدت کوتاهی فرخزاد به زندان رفت و سپس از ایران خارج شد. ابتدا به لس‌آنجلس رفت و چون فضای اونجا ر دوست نداشت بعدتر به آلمان برگشت. طی این مدت دو کتاب شعر چاپ کرد. کنسرت‌ها و برنامه‌های مختلف رادیویی و تلویزیونی اجرا کرد و به گفته‌ی پوران فرخزاد در زمان جنگ ایران و عراق چند باری به عراق رفت تا به نوجوانان اسیر شده ایرانی در جنگ کمک کند.

فریدون فرخزاد سرانجام در شونزده مرداد هزار و سیصد و هفتاد و یک در آپارتمانش در شهر بن آلمان به طرز بسیار فجیعی با چاقو به قتل رسید قتلی که دلایل و جزییات اون تا به امروز مخفی مانده.

(۱۶:۹ تا ۱۷:۱۵)

در اینجا باید پرانتز دیگه‌ای باز کنم و داستان دیگه‌ای تعریف کنم «فروغ فرخزاد خواهر شاعر و شهیر فریدون فرخزاد در پاییز سال هزار و سیصد و چهل و یک خورشیدی برای ساخت یک فیلم مستند به سفارش انجمن کمک به جذامیان و به تهیه کنندگی ابراهیم گلستان به جذام خانه باباباغی در تبریز رفت.

او طی دوازده روز در اونجا یکی از مشهورترین فیلم‌های مستند تاریخ سینمای ایران یعنی فیلم این خانه سیاه است را ساخت .

«دنیا زشتی کم ندارد زشتی‌های دنیا بیشتر بود اگر آدمی بر آنها دیده بسته بود . اما آدمی چاره ساز است بر این پرده اکنون نقشی از یک زشتی دیدی که از یک درد خواهد آمد که دیده بر آن بستن دور است از مروت آدمی، این زشتی را چاره ساختن به درمان این درد یاری گرفتن به گرفتاران آن یاری دادن مایه ی ساختن این فیلم و امید سازندگان آن بوده‌است.»

فیلمی که به گفته‌ی پرویز جاهد در نظرسنجی مجله سایت اند ساند در سال دوهزار و چهارده ،سیصد و چهل منتقد سینمایی جایگاه نوزدهم را در میان بهترین فیلم‌های مستند تاریخ سینما پیدا کرد.

« گفتم کاش مرا بالها مثل کبوتر می‌بود تا پرواز کرده راحتی می‌یافتم ترانه به جایی دور می‌رفتم و در صحرا ماوا می‌گزیدن می‌شتافت به سوی پناهگاهی از باد تند و طوفان شدید زیرا که در زمین مشقت و شرارت دیده‌ام ».

فروغ در زمان ساخت این فیلم پسر بچه‌ی شش ساله‌ای به نام حسین و در جذام خانه می بیند و به او علاقه‌مند میشه و با صحبت با والدین حسین او را به عنوان فرزند خونده می‌پذیره و با خود به تهران میاره نام حسین منصوری که در صحنه‌ی کلاس درس فیلم این خانه سیاه است هم حضور داره پس از اون با نام فروغ گره می‌خوره .

(۱۹:۲۰ تا ۱۹:۴۰)

حسین منصوری بعدها برای تحصیل به اروپا می‌ره و الان سال‌هاست که مقیم آلمانه ؛خوشبختانه موفق شدم خود آقای منصوری را پیدا کنم بقیه داستان را از زبان خود آقای حسین منصوری بشنوید :

«با سلام به شما ترانه‌ی شرقی غمگین اگه حافظم درست یاری کنه سال ۱۳۴۸ برای اولین بار توسط فریدون در یکی از شوهای میخک نقره ایش که من هم به همراه مادرم حضور داشتم .

اجرا و بعد از مدتی به شکل صفحه‌ی ۳۳ دور منتشر شد یادم هست که همسر آلمانی فریدون که به همراه پسرش به ایران آمده بود پس از مدتی دیگه نتونست در ایران بماند و دوباره به آلمان برگشت از فریدون طلاق گرفت؛ فریدون که افسردگی گرفته‌بود می خواست اندوه خودش را با دو ترانه یکی برای همسرش و دیگری برای فرزندش زمزمه کنه. اون زمان‌ها هنوز خودش ترانه‌سرایی نمی‌کرد ولی تازگیا با یک ترانه سرای بیست وسه ساله آشنا شده بود به نام ایرج جنتی عطایی از او خواست که این دو ترانه را بسراید و او هم سرود و فریدون هر دو را با عناوین آنیا و پسرم در یکی از شو هایش اجرا کرد.»

«البته با کمک هاملت تکسین که آهنگش را ساخته بود و ایرج جنتی شعرش گفته بود این آواز معروف پسرم پسرم بود که خودم یادمه وقتی اومدم به تلویزیون و این آواز را خواندم پسر خودم رستم را آورده بودم و یادمه بغلش کرده بودم و چون بیمار بود یکم از بیماریش صحبت کردم و بعد به همین دلیل در سال‌های بعد من همیشه از بچه‌ها صحبت کردم و از بچه‌های بیمار از بچه‌هایی که احتیاج به کمک ما و شما داشتند و دارند.»

(۲۱:۲۹ تا ۲۲:۵۷)

« فریدون هرگز تعلیم موسیقی ندیده بود ولی به یاری استعداد طبیعی و گوش بسیار حساس و هوش سرشارش ریزه کاری‌های کار موسیقی را خوب درک می‌کرد. اقامت چند سالش در آلمان هم او را با ریتم‌های تازه‌ای آشنا کرده بود به طوری که وقتی به ایران برگشت و شومنی و آوازه خوانی پیشه کرد از آنچه در فرنگ آموخته بود بهره گرفت و اون‌ها را در کارهایش پیاده کرد .

چند کار او متاثر از ریتم و ملودی‌های فرنگیس مشخصاآوازه‌خوان آواز، آداجیو ،آشیانه و.......

شرقی غمگین، هم آهنگش فرنگی هست و این را در پشت جلد صفحه هم ، نوشته شعر ترانه را جنتی عطایی سرود و فریدون آن را بادریج (bridge)کرد و مادرش اجرا کرد.

من تا سال‌ها به دنبال نسخه‌ی اصلی آهنگ میگشتم و پیدا نمی‌کردم تا اینکه روزی در یک کنسرت فلامنکو در مونیخ البته نه کنسرت به اون معنایی که بگیم پاکو دلوسیا اجرا می‌کردن ،نه ،خیلی مردمی بود و خیلی خودمانی، لابه‌لای کارهایی که گروه رقص و آواز ارائه می‌داد؛ ملودی بخش بند گردان شرقی غمگین را از گیتار نوازنده شنیدم که البته آکورد پایانی طور دیگه ای حل می شد .

این ترانه در میان کارهای فری از همان نوجوانی به قول آلمانی‌ها مثل کرم گوش در سر من می‌جولید و رهایم نمی‌کرد بعدهاکه کمی گیتار آموختم و با دوستان ایرانی در دهه‌ی هشت میلادی دور هم جمع می‌شدیم و می ‌گُساری و با اجازه‌ی شما دود گُساری می‌کردیم من این ترانه را زمزمه می‌کردم و به مرور آهنگش شکل و طنین دیگه‌ای به خود گرفت.

ریتم راک تبدیل به یک ریتم آرم وتفضلی شد و من در کمال حیرت دیدم که به این شکل هم جواب میده و به دل می نشین شاید به این دلیل که محتوای شعر ترانه عاشقانه است و میشه اون را با ریتم های دیگه هم اجرا کرد.

اوایل دهه‌ی نود این ترانه بین دوستان ایرانی مقیم مونیخ خیلی محبوب بود به طوری که همیشه اون را در محافل زمزمه می‌کردند و از آنجایی که دوران تبعید و غربت ما ایرانی‌ها فرا رسیده بود وقتی این ترانه را اجرا می‌کردیم این احساس را داشتیم که انگار اندوه شرقی غمگین به خاطر مهاجرت اجباری ایرانی ها به غرب و درد غربت و دوری از خانه و کاشانه نیز هست.

این شد که اوایل دهه‌ی نود میلادی به سرم زد این احساس ار با اضافه کردن بند دیگه‌ای به آخر شعربیان کنم و همین کار را نیز کردم و بند آخر را با اجازه‌ی آقای عطایی به شعر ترانه اضافه کردن به مرور این بند اضافه شده هم طوری در شعر ترانه جا افتاد که من می‌خواستم این موضوع را با خود فریم در میان بگذارم که متاسفانه عجل جیم الف به او مجال نداد.

زمان گذشت و ما رسیدم به سال دو هزار و هفت ،در این سال یک کارگردان آلمانی که از سرگذشت زندگی من اطلاع یافته بود تصمیم گرفت مستندی درباره سرگذشت من بسازد این کار ،کارگردان که اسمش چاشخینگل هست. از سرگذشت زندگی، این ،این کارگردان فقط از سرگذشت زندگی من متاثر شده بود و نه از ایران چیزی می‌دانست ونه از ادبیات ایران و نه از فروغ و در نتیجه به مدت شش ماه من فقط به او اطلاعات می‌دادم از فروغ آثارش می‌گفتم همچنین از سرگذشت زندگی و خانواده‌اش؛ یک روز فریدون را می‌خواستم به او معرفی کنم و گیتار را برداشتم و همین ترانه‌ی عرضم به حضور شما شرق غمگین ر براش نواختم چون که ریتمش غربی بود و فکر کردم که ممکنه که این با این ترانه بتونه بیشتر ارتباط برقرار بکنه و نمی‌دونستم که فیلمبردار دوربین را روشن کرده.

بالاخره فیلم مونتاژ شد و یک روز کراس به من گفت بیا به استودیو تا من این فیلم نشونت بدم؛ من رفتم به استودیو و در کمال تعجب دیدم صحنه‌ای که من شرقی غمگین را می‌خونم هم آورده هر چی اصرارو التماس کردم که جان مادرت این را حذف کن به خرجش نرفت فیلم چند بار از کانال‌های تلویزیونی آلمان پخش شد تا اینکه روزی صدای آمریکا با کارگردان تماس گرفت و گفت مایل هست این فیلم را با زیرنویس فارسی از شبکه ی صدای آمریکا پخش کنه.

فیلم از صدای آمریکا پخش شد و من یک روز در کمال حیرت دیدم خانمی به نام شادی یوسفیان که من او را به عنوان یک خواننده حرفه‌ای می‌شناختم در فیسبوک برای من پیغام گذاشته و به شدت از صدای من تعریف کرده و اصرار ورزید که من حتما باید بخونم و آلبوم منتشر کنم.

خیلی یکه خوردم چون قاعده بر این بود که من هر وقت می‌خوندم دوستان می‌گفتن نخوان چون خارج می خوانی و حالا یک خواننده‌ی حرفه ای از خواندن من تعریف کرده پیام شادی را گذاشتم در جیبم تا هر وقت دوستان گفتم نخوان نشون بدم و واضح که من این پیشنهاد شاطر جدی نگرفتم چون من مثل دوستان بر این نظر بودم که خارج می خوانم و بهتر سکون کنم تا اونا بخوانن.

شادی وهمسرش اردلان اون زمان‌ها هنوز گروه ایندور داده بودند بعدها که گروه تشکیل شد و چند کار موفق بیرون اومد این ایده به سرم زد که این ترانه را با شادی اجرا کنم و همین کار را هم ، سال دوهزار و سیزده انجام دادیم ؛قرار شد من در مونیخ و ضبط و فیلمبرداری کنم بعد بفرستم کار را برای او و شادی در سانفرانسیسکو بخونه و بعد این‌ها رو به همدیگه متصل کنیم یا به قول شما میکس کنیم.»

در تاریخ آگوست دو هزار و سیزده اجرای جدیدی از ترانه‌ی شرقی غمگین از حسین منصوری و گروه ایندو متشکل از شادی یوسفیان و اردلان پایوار در فضای مجازی پخش شد.

حسین منصوری در واقع با اجرای این ترانه به دایی فری اونطوری که فریدون فرخزاد را صدا می‌زد ادای دین و احترام کرده‌بود در این اجرا علاوه بر شادی یوسفیان که با حسین منصوری آواز خوانده ؛اردلان پایوارعهده‌دار نواختن پیانو و تنظیم ترانه بود و تارا کمانگر ویولون نواخته و یحیی الخنثی نواختن درام را بر عهده داشت .

(۲۹:۳۶تا ۳۱:۲)

«یک نکته‌ی بامزه را هم در پایان باید خدمتتون عرض کنم و آن هم اینکه من برای ضبط این کار به استودیو ای در مونیخ رفتم و کارگردان آلمانی مستندی که خدمتتون عرض کردم هم با من اومد تا فیلمبرداری کنه پیش از شروع کار گفت حسین وقتی می‌نوازی و می‌خوانی به صدابردار نگاه کن و فکر کن که شادیه صدابردار هم مثل فیلمبردار آلمانی بود و اینا هیچکدوم نمی‌دونستن من چی می‌خونم من شروع کردم به خوندن که شب راهشو گم کرد و تو گیسوی تو گم شد و نگاه کردم به صدابردار خندم گرفت به طوری که مجبور شدیم صحنه چند بار تکرار کنیم آن ها نمیدونستن من چرا می‌خندم ،من هم می‌تونستم به اونا بگم چرا می‌خندم دلیلش هم این بود که من از گیسو می‌خواندم ولی صدابردار به شدت کچل بود.»

« با تشکر از شما قربانتون، بعد دوسه تا مورد بود یکی این که فرمودید در مورد همین بندی که اضافه کرده بود که خود توضیح داد که توی شعری که آقای فرخ زاد اجرا میکنن نیستش، بله درسته، بله عزیز این بند پایانی البته من به عطایی نوشتم که آقا من این کار کردم و جوابی نداد و سکوت هم معمولا علامت رضاست عرضم به حضور شما و بعدها که این کار با شادی اجرا کردیم این را عطایی مثل اینکه یه مقداری مشوش شده بود.

البته حق هم داشت متوجه شده بود. اینجا البته که منم براش نوشته بودم در این ایمیل دفعه بعد که اون را اینجا دیدید این آهنگ، بعد دقیقا این آهنگ ،خیلی معذرت میخوام دقیقا به خاطر اینکه با ریتم مادرش اجرا شده و این طور که باید و شاید چیزی نمیشه، نشده بود. محبوب نشده بود به اون شکل متوجه. ولی بعد یهو دوباره زنده شد بعد از اینکه با شادی ما اجرا کردیم. با اجازه‌ی خود فریدون البته این را عرض می‌کنم متوجه هستید این که چرا این آهنگ عاشقانه را با ریتم مادرش اجرا کرده، نمیدونم، چه بسا تحت تاثیر کار اصلی اسپانیایی بوده نمی‌دونم این اینا متوجهی، ولی به هر حال این کار دوباره احیا شد و من اینجا دیدم.

عطایی آمده بود برای یک برنامه که به مناسبت خود فریدون، بزرگداشت خود فریدون بود. اینجا با همدیگه صحبت کردیم و این نکته که در بیست و سه سالگی به من سفارش این کار داد و ......من ازخود عطایی شنیدم وگرنه من نمیدونستم چند سالشه که فریدون سفارش بهش داده و اینا و اونجا دیگه در اعتراضی من از اون نشنیدم چون که خودش دیده بود که این کار دوباره اجرا شده و بهتر چیزی نگه .»

در سال ۲۰۱۲ هم هانی نیرو که ترانه‌های قدیمی را به سبک خودش و با ریتم آرام‌تر بازخوانی می‌کنه این ترانه را اجرا کرد.

(۳۳:۴۱ تا ۳۴:۵۱)

همچنین گروه مادر فادرز هم بعد تر این ترانه را به سبک پانک راک اجرا کرده و یا خواننده‌های دیگه‌ای مثل علی پژمان.

(۳۵:۰۰تا ۳۷:۹

و یا این اجرای ترانه‌ای شرقی غمگین که در سان کلاپ پیدا کردم و اسم صاحب اکانت جیمی سمند بود .

(۳۷:۱۸ تا ۳۸:۱۳)

این بود پانزدهمین قسمت پادکست مترونوم برای نوشتن این قسمت از مقاله «فریدون فرخزاد ترکیبی از تناقض‌های پیچیده» نوشته فرج سرکوهی، «گزارش بزرگداشت فریدون فرخزاد نامی‌ترین شومن ایران از وب‌سایت دویچه وله فارسی»، «مقاله خانه سیاه است، قبل و بعد مرگ فروغ فرخزاد» از پرویز جاهد و ویکی‌پدیا و سایر منابع آنلاین استفاده شده.

(۳۸:۴۶ تا ۳۸:۵۲)

جا دارد که تشکر مجددی کنم از آقای حسین منصوری بابت مصاحبه و وقتی‌که به من دادند و البته تشکر ویژه اردلان و شادی عزیز بابت مجیت و لطف همیشگی‌شان.

و دست‌آخر بازهم از آقای هومن خلعتبری و خانم صنم حقیقی بابت کمک‌هاشون ممنون و سپاسگزارم.

مثل همیشه پوستر این قسمت کاری است از حمید پارساییان و موسیقی مترونوم کاری است از رضا روحانی که مثل همیشه زحمت لول کردن صدا رو هم برعهده داشته.

این قسمت رو ابتدا تقدیم می‌کنم به یاد و خاطره فریدون فرخزاد. هنرمندی که تا آخرین لحظه عمر از زدن حرف حق و ابراز عقیده‌اش نترسید و جانش را هم بر سر آن گذاشت و در حافظه جمعی ایرانی‌ها ماندگار شد و در رتبه دوم به همه شما شرقی‌های غمگین در سراسر دنیا. به همه ما که مدتیِ است حال همگی‌مان بده و آوار مصیبت و ناراحتی پشت‌هم به سرمان تلنبار شده و حتی فرصت سوگواری نداریم برای این‌همه عزا و ماتم.

« به شما سلام می‌کنم ،به شما که دلم نمیاد امروز بهتون بگم شرقی‌های غمگین ولی یادتون هست وقتی که من این آواز خوندم شرق غمگین ای شرق غمگین نگذارخورشید بمیره ای شرقی غمگین نذار خاموشی جون بگیره شاید این پاسخ خوبی هم باشه به اون کسانی که اون روز خودشون کاری نمیکردن ولی بعد امروز از ما ایراد می‌گیرن که شماها چکار کردید وظیفه‌ی یک خواننده چیه با آوازش نه تنها به مردم شوق و امید زنده بودن بده بلکه امید فردا را هم به اونها تفهیم بکنه و به اونها حالی بکنه که فردایم هست و این فردا را باید بهتر ساخت نه برای خودمون نه حتما برای خودمون برای بچه‌هامون برای بچه‌های بچه‌هامون و بازهم به اون‌هایی که میگن شما چه گفتید این جملاتی که من امروز میگم برای بچه‌هامون و برای بچه‌ها بچه‌هامون جملاتی که من ده سال از طریق رادیو و تلویزیون گفتم یاد جمله برش میفتم جلوی خودم رو ناتمام می‌زنم برس شاعر معروف آلمانی می‌گوید که البته خیلی عامیانه براتون میگم که ما که خودمون برای مهربانی کردن اومده بودیم خود مهربان نبودیم ولی به هر جهت سلام شرقی‌های عزیزم.

(۴۱:۲۳ تا ۴۳:۰۴)

پایان



بقیه قسمت‌های پادکست مترونوم را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/EPS-15-Sharghi-e-Ghamgin---%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%DB%B1%DB%B5%D9%85%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%88%D9%85%D8%8C%D8%B4%D8%B1%D9%82%DB%8C-%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86-id1994223-id228616305?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=EPS%2015%20Sharghi%20e%20Ghamgin%20-%20%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%DB%B1%DB%B5%D9%85%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%88%D9%85%D8%8C%D8%B4%D8%B1%D9%82%DB%8C%20%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86-CastBox_FM