قسمت نوزدهم - برپا خیز از جا کن


سلام به پادکست مترونوم خوش‌اومدید.

(۰۰:۰۶- ۰۰:۴۱)

من پیام مقدم هستم و شما به نوزدهمین قسمت پادکست مترونوم گوش می‌کنید که در تیرماه ۱۳۹۹ ضبط شده. مترونوم، پادکستی درباره‌ داستان ساخته شدن ترانه‌ها و این که ترانه‌های مشهور چه مسیری رو طی کردن تا به گوش ما برسند.

مترونوم رو می‌تونید روی اپل پادکست، گوگل پلی، پادبین، کست باکس، اسپاتیفای و سایر اپلیکیشن‌های پادکست گیر گوش کنید. البته پادکست بعد دو روز روی کانال تلگرام مترونوم هم قرار می‌گیره. با من می‌تونید از طریق صفحه‌ مترونوم در اینستاگرام و توییتر تماس بگیرید.

ایمیل من هم هست metronompodcast@gmail.com. خوشحال میشم نظرات و پیشنهادهای شما رو بشنوم.

کلیه‌ اپیزودهای قبلی، بر روی وب سایت متن به آدرس www.metronom.co هم قرار می‌گیره. اپیزودهای مترونوم رو علاوه بر جاهایی که قبلا گفتم، از روی وبسایت مترونوم هم می‌تونید گوش کنید. به اضافه‌ اینکه متن نوشتاری هر قسمت و عکس‌ها و توضیحات اضافی مربوط به اون قسمت رو روی وبسایت هم می‌تونید ببینید. اگه دوست داشتید از مترونوم حمایت مالی کنید، می‌تونید به آدرس پیپل مترونوم و یا صفحه‌ مترونوم روی سایت حامی باش برید و از مترونوم حمایت کنید و دست آخر اینکه ممنون که مترونوم رو به دیگران معرفی می‌کنید.

این قسمت: برپا خیز از جا کند.

(۰۲:۱۲-۰۲:۴۳)

داستان این بار از یازده سپتامبر شروع میشه. البته نه یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱، بلکه ۲۸ سال قبل‌ترش، ۱۱ سپتامبر ،۱۹۷۳ در سانتیاگو «Santiago» پایتخت شیلی و بعد از کودتای ارتشیان شیلی با حمایت دولت آمریکا و وقتی هواپیماهای نظامی، کاخ ریاست جمهوری را بمباران می‌کردند.

(۰۳:۰۸-۰۳:۲۶)

سه ماه قبل از این کودتا، در یکی از روزهای سرد ماه ژوئن، تظاهراتی جلوی همین کاخ ریاست جمهوری برگزار شده بود.

می‌دونیم که در نیم‌کره‌ جنوبی کره‌ زمین، بر عکس نیمکره‌ شمالی، ژوئن یا حدودا همون خردادماه خودمون، ماه آخر پاییز حساب میشه و هوا سرده. اون روز عده‌ای از مردم جلوی همین کاخ ریاست جمهوری شعار می‌دادن، «آل پبلو اونیدو و خاماسرا بنسیدو»، یعنی مردم متحد هرگز شکست نمی‌خورن. البته این شعار حرف جدیدی نبود. حزب اتحاد خلق و کمپین انتخاباتی سالوادور آلنده «Salvador Allende» که در سپتامبر ۱۹۷۰ با اختلاف ناچیزی، برنده انتخابات ریاست جمهوری شده بود، این عبارت رو به عنوان شعار انتخاباتی خودش انتخاب کرده بود.

سالوادور آلنده در اون سال، به عنوان یک کاندیدای چپ‌گرا و حامی کارگران در انتخابات شرکت کرد و برنده شد. با توجه به جو چپ‌گرا و ضد آمریکایی در آمریکای لاتین اون روزها که با انقلاب کوبا شدت گرفته بود، بسیاری از هنرمندان و نویسندگان شیلی هم به حمایت از آلنده و اقدامات او برخاسته‌ بودن. از جمله گروه موسیقی کی‌لاپایون «Quilapayún» و ویکتور خارا «Víctor Jara»، ترانه‌سرا و آهنگساز مشهور شیلی که آن روزها به‌ عنوان مدیر برنامه و سرپرست کی‌لاپایون با آن‌ها همکاری داشت.

(۰۴:۵۲-۰۵:۱۴)

دنیل اورتگا «Daniel Ortega»، آهنگساز شیلیایی که از طرفداران آلنده بود، ماجرا را چنین تعریف می‌کند: «یکی از روزهای ژوئن در سانتیاگو بود. سه ماه قبل اینکه کاخ ریاست‌جمهوری توسط نیروهای پینوشه «Pinochet» بمباران شود. ما در میدان جلوی کاخ اجتماع کرده بودیم. یک نفر شعار معروف «خلق متحد شکست نمی‌خورَد» را تکرار می‌کرد. این جملات در ذهن من حک شد.

یکشنبه همان هفته بعد از کارگردانی در یک برنامه تلویزیونی در دانشگاه، با عنوان «شیلی به جنگ‌های داخلی نه خواهد گفت» با تعدادی از دوستان به خانه آمدیم و بعد خوردن غذا، من پشت پیانو نشستم و شروع به بازی با نت‌ها کردم. کلمات و ملودی این ترانه مثل آوار بر سرم ریخت و به من الهام شد.»

ملودی اصلی ترانه همان‌روز در ذهن اورتگا شکل گرفت و اعضای گروه کی‌لاپایون هم، شعر این ترانه را گفتند و دو روز بعد ترانه برای اولین‌بار در یک کنسرت اجرا شد و استقبال خیلی زیادی از آن شد.

(۰۶:۱۶-۰۶:۴۶)

«برپا خیز و سرود بخوان. ما پیروز خواهیم شد. پرچم‌های همبستگی در اهتزاز هستند/ و تو در راهپیمایی به من خواهی پیوست/ پس سرودت و پرچمت جلوه‌گر خواهد بود/ روشنایی سرخ سپیده‌دم، خبر آمدن زندگی را می‌دهند/ برپا خیز و مبارزه کن/چون‌ که مردم پیروز خواهند شد/ و زندگی آینده‌مان بهتر خواهد بود/برای تسخیر خوشبختی‌مان/ بانگ هزاران جنگجو بر خواهد خاست/ بخوان سرود آزادی را/ با اراده وطن پیروز خواهد شد/و مردم به‌پاخاسته با صدای بلند بانگ می‌زنند: به‌پیش! به‌پیش!/ مردم متحد هرگز شکست نخواهد خورد. مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد.»

(۰۷:۴۱-۰۸:۱۶)

تقریباً سه ماه بعد، در صبح یازدهم سپتامبر، صدای شنی‌های تانک‌ها و پوتین نظامیان، در خیابان‌های سرد سانتیاگو شنیده شد که به سمت کاخ ‍ریاست‌جمهوری حرکت می‌کردند. پینوشه و نظامیان در شیلی کودتا کرده بودند. اون‌ها از آلنده خواسته شده بود استعفا بده؛ ولی اون موافقت نکرد و قبل از مرگ با ارسال یک پیغام رادیویی از دفترش، با مردم خداحافظی کرد.

«زنده‌باد شیلی! زنده‌باد مردم! زنده‌باد کارگران! این‌ها آخرین کلمات من هستند و می‌دانم فداکاری من بی‌ثمر نخواهد بود.»

کمی بعد، کاخ ریاست‌جمهوری شیلی بمباران شد و آلنده کشته شد.

چند روز بعد از کودتا، از خون‌بارترین روزهای شیلی بودند. هزاران نفر دستگیر و کشته شدند. بسیاری از دستگیرشدگان، به استادیوم فوتبال شیلی برده شدند و در آن جا شکنجه شدند. یکی از این افراد ویکتور خارا بود که بشدت مضروب شده بود. کودتاچیان، انگشت‌های دست او را شکسته بودند و به تمسخر از او خواستند که برایشان گیتار بزند و آواز بخواند و خارا با همان اوضاع سرود ونسرموس یا «ما پیروز خواهیم شد» را خواند که یادآور روزهای پیروز شدن در انتخابات ۱۹۷۰ بود و شعرش را خودش سروده بود.

(۱۰:۱۲-۱۰:۳۱)

جسد تیرباران شده خارا، دو روز بعد در خیابان پیدا شد. او در یکی از آخرین ترانه‌هایش، به نام مانیفیست «Manifest» این طور می‌گوید:

(۱۰:۴۱-۱۱:۱۵)

«من شعری را خواهم خواند که گیتارم با احساس می‌سراید. چرا که ترانه زمانی معنا می‌یابد که قلبش نیرومندانه در تپش باشد و انسانی آن را بسراید که سرودخوان، پذیرای مرگ باشد.

(۱۱:۳۰-۱۱:۵۰)

خواندن سرود خلق متحد، در دوره دیکتاتوری پینوشه در شیلی ممنوع بود. اعضا گروه کی لاپایون و دنیل اورتگا به فرانسه رفتند و سال‌ها در تبعید در آنجا زندگی کردند. سرود خلق، متحد به‌ نوعی به سرود اصلی شیلیایی‌های تبعیدی، در سراسر دنیا بدل شده بود. فردریک ژیفسکی «Frederick Zhivsky»، پیانیست و آهنگساز آمریکایی، دو سال بعد، در سال ۱۹۷۵ چند قطعه تک‌نوازی پیانو براساس این سرود ساخت.

(۱۲:۲۶-۱۲:۴۷)

و یا هانس وادر «Hannes Wader» خواننده آلمانی که در سال ۱۹۷۷ ورژن آلمانی آن را اجرا کرد.

(۱۲:۵۴-۱۳:۳۴)

شش سال از ساخت ترانه مردم متحد و کودتای شیلی گذشت. در یکی از روزهای آذر ،۱۳۵۷ وقتی تب‌ و تاب انقلاب، ایران را گرفته بود، علی ندیمی، دانشجوی تبعیدی خارج از کشور تصمیم می‌گیرد بعد از ۱۳ سال به ایران برگرده و در روزهای نخست پس از بازگشت، در یکی از خیابان‌های تهران، سعید تقدسی، یکی از دوستان موزیسین خود در وین و همسرش رو می‌بینه. بقیه داستان را از زبان خود علی ندیمی بشنوید.

«من یک آذر ماه ۵۷، بعد ۱۳ سال تبعید در خارج کشور، به خاطر فعالیت‌های یک دانشجویی که من اینجا داشتم، دبیر کنفدراسیون جهانی بودم و عملا در تبعید زندگی می‌کردم و در ۲۱ آذر ۱۳۵۷ بعد از اینکه بختیار اعلام کرد که سازمان امنیت رو منحل کرده، من پیغامی از طرف برخی از رفقام که در ایران زندگی می‌کردند، دریافت کردم که معتقد بودند حالا دیگه می‌تونم من برگردم و با این اطمینان همونطور که عرض کردم ۲۱ آذر من برگشتم ایران.

موقعی که برگشتم ایران، خب همون روزهای اول، به خاطر اینکه اخبار اعتراضات توی ایران در خارج کشور دنبال می‌کردم و این‌ها، از همون روز اول، در واقع جلوی دانشگاه تهران بودم. یعنی تقریبا توی تمام حرکات اعتراضی که جلوی دانشگاه تهران و مرکز اونجا بود، مرکز اعتراضات؛ اونجا انجام می‌گرفت، منم شرکت داشتم و نه فامیلام رو می‌تونستم ببینم تو اون چند روز اول؛ یعنی یک ماه یک ماه و نیم اول تا ۲۲بهمن. نتونستم فامیلام ببینم. آشناهام رو ببینم. خانوادم رو ببینم؛ بلکه به طور عمده جلوی دانشگاه بودم و شبام خونه‌ بعضی از رفقای سیاسی می‌خوابیدم و عملا تقریبا می‌تونم بگم که ارتباطی با خانوادم میسر نمی‌شد.

داشتم تلفنی یا گاهی وقتا می‌رفتم سر می‌زدم. ولی عمدتا ارتباط نبود. در یکی از این تظاهرات و اجتماعاتی که جلوی دانشگاه بود، من یه باره چشمم افتاد به چند تا از رفقای خیلی دوست داشتنی و عزیزم که توی وین «Vienna» دوره‌ کنسرواتوریوم موزیکو «Conservatoire» دیده بودن و سال‌ها بود که برگشته بودند به ایران و یکیشون اون سولیست یک «Soloist 1» فلوت ارکستر سمفونیک «Symphony orchestra flute» شده بود و توی تالار رودکی برنامه اجرا می‌کرد و اینا؛ ولی تا اون موقع من موفق به دیدنش نشده بودم.

به هر حال اینا رو با یه عده دیگه از بچه‌ها رفقایی که توی خارج تحصیل کرده بودن، اینا رو یه روز جلوی دانشگاه دیدم و اولین سوال من بعد از احوالپرسی ازشون این بود که خب شما که این همه مدت توی ایران بودید، این یعنی از آغاز این حرکت به اصطلاح در جریان بودید، در کوره‌ حوادث بودید و اینا. خب چیکار کردید تو این مدت و اینا؟ به هر حال بعد از این پرس و جو و سوال جستجوی پاسخی که انتظار داشتم بشنوم، وقتی دیدم که به دلایل عدیده نتونسته بودن کاری بکنن اینا، پیشنهاد دادم که خب شما که کارتون موزیکه. خب یه سرودی یه چیزی بسازید و اینا و اگر از من کمک خواستید اینا با کمال میل من انجام میدم.

به هر حال یکی از دوستان، همون کسی که سولیست یک تالارا رودکی بود، ارکستر سمفونیک «Symphony Orchestra» ایران بود، سعید، شب به من تلفن کرد. گفت که می‌خواد یکی از سرودهای شیلی رو که ما اون موقع و خارج از کشور بعد از کودتای ۱۹۷۳ در شیلی توسط پینوشه که آلنده رو ساقط کرده بود. کودتا کرد برای آلنده، ما مرتب می‌خوندیم توی تظاهرات، توی چیزا. اون گفت که من دارم نتش در میارم. اگر تو می‌تونی براش یه سرود بساز.

و من گفتم بسیار خب! پس تو نت رو که وقتی ساختی، نت‌‌ها رو که درآوردی، ساختی، روی یک گیتاری، تاری، فلوتی، چیزی، جاهایی که باعث خونده بشن. من می‌شنوم موزیک رو. با این وجود گفتم جاهایی‌که به اصطلاح بایستی سرود گذاشته بشه و این‌ها، با ساز دیگه‌ای بزن. یعنی اگر مثلا با گیتار آکورد گرفته میشه، با فلوت ملودی رو بزنه که من روی ملودی شعر رو بزارم. بعد از اینکه اینو به من رسوند.

فرداش اومد اینو به من داد و من اون روز نشستم و این سرودو ساختم. این شعرو گذاشتم «سرود برپاخیز» رو گذاشتم روش و بهش تلفن کردم. اومد و با هم یکی دو تا، یعنی با هم یکی دو بار، سرود و بر اساس اون آهنگ با همدیگه زمزمه کردیم. گام‌های مختلف اینا رو آزمایش کردیم که یکی دو تا اشکال به اصطلاح داشت. من به جای اول گذاشته بودم است. بعد گذاشتم ز. مثلا زینجا برکنیم. یا به هر حال. این مشکلات اینطوری رو برای تطبیق گام‌های سرود، انجام دادیم و رفت که به اصطلاح با بچه‌های هنرستان عالی موزیک، موسیقی در ایران تماس گرفت و بعد از اینکه دو روز به من تلفن کرد که روز فلان می‌خوایم بریم ضبط.

علی ندیمی به‌سرعت شعر را آماده می‌کند و ملودی و موسیقی کار هم توسط سعید تقدسی تنظیم و آماده می‌شه. کار، چند روز بعد در استودیو بل تهران، واقع در خیابان تخت طاووس آن روزها و مطهری کنونی، ضبط میشه. محلی که همان روز گروه چاوش و محمدرضا شجریان، مشغول ضبط یکی دیگه اون روزهای خودشون بودند. اتفاقا روزی که رفتیم سر ضبط از بین همه اینا مخفی بود. به اصطلاح دور از چشم به هر حال نیروهای انتظامی و غیره و اینا اون موقع که عرض کردم ساواک رسما منحل شده بود و عملا هنوز آجودان‌هاشون تو خیابونا، توی اینور اونور می‌گشتند.

به‌رحال به دور از چشم اونا و حکومت نظامی که مهم‌ترین ارگان انتظامات اون موقع بود، سربازای حکومت نظامی. ما رفتیم به اون استودیو فکر می‌کنم استودیو بل بود و جالب این بود که به محض اینکه ما تموم کردیم، دور بعدی، نوبت آقای شجریان بود. فکر می‌کنم گروه چاووش و آهنگ چیزو اومدن ضبط کردن. تو یکی از آهنگ‌هایی که اون‌موقع آقای شجریان بود و اومده بودن ضبط کنن.

اونجا این موزیک به اصطلاح، این سرود ضبط شده، نوار ضبط شده رو یکی از دوستان برداشت و برد که به اصطلاح تکثیر کنه و این مدت‌ها توی در سطح زیرزمینی این پخش می‌شد و یواش یواش ما دیدیم که توی به‌ اصطلاح این خیابون، موقع تظاهرات و اینا توی به شکل کاست این موزیک رو پخش می‌کردن با صدای بلند و باعث تحریک به هرحال شرکت‌کنندگان تو این اعتراضات شدن.

(۲۲:۰۰-۲۳:۲۱)

همسر سعید تقدسی نوار کار ضبط‌شده را به رادیو ایران می‌برد و سرانجام کار رادیو تلویزیون پخش میشه و تبدیل میشه به یکی از سرودهای ماندگار انقلاب ۵۷.

بعد از اینکه شاه رفت و بعد از ۲۲ بهمن به طور عمده، یکی از دوستان ما اینو برده بود حضوری رادیو ایران. اونجا دیده بودند گفتند به به! بسیار خوبه و اینا! جالب توجه این نکته! یه آخوندی یه موقع شده بود رییس مثلا شورای موسیقی رادیو ایران. خود اونایی که واقعا خبره بودن و اهل کار بودن و غیره و در واقع جز کارمندای اصلی این شعبه عصر ایران بودن، گفته بودن خیلی عالیه و فلان و اینا. بعد اون رفیق ما برگشت. گفت که آره قبول شده و این پخش میشه از رادیو.

یکی دو روز گذشته و دید نشده. میره اونجا. دوباره میگه آقا چی شد؟ این حجت الاسلام یا آیت الله فلانی دست اونه. حرف آخرو اون می‌زنه. باید اجازه بدید برای پخش و گفته بودند اگر می‌خواید، می‌تونیم براتون یه ملاقات جور کنیم. اونم گفت چرا چیز نمی‌کنید؟ چون سرود خوبیه. زیباست. این دوست ما هم یه خانم، همسر به اصطلاح سعید، خانوم جوون، رفته بود پهلوی این آخوند. گفته بود این سرود چرا پخش نمیشه و اینا؟ گفته بود کدوم سرود؟ گفت همون سروده. گفته بود به به به! این خیلی عالیه!

ولی خانم یه سوالی از شما دارم که اینو نمی‌تونه مثلا بردارید یه چیزی و الله اکبری، نمی‌دونم فلانی بهش اضافه کنید؟ چون ما جامعه‌ انقلاب اسلامی هستیم. اونم گفته بود شاعرش یکی دیگه هست و اون اصلا اهل این کارا نیست که بخواد چیزی رو تحویل بده و اینا؛ ولی سرودم الان داره پخش میشه. بهتره خودتون پخشش کنید.

به هرحال پخش که کردند که دیگه مرتب توی رادیو ایران پخش می‌شد و من خودم چندین بار شاهد بودم که تلفن می‌کردن اون موقع. روزای اول می‌تونستید راحت با استودیو تماس بگیرید. پخش زنده بود. تماس می‌گرفتن و می‌خواستن پخش بشه. من در روز ۵ بار، ۶ بار، ۱۰ بار می‌دیدم این سرود داره از رادیو، بنا به تقاضای شنوندگان رادیو ایران پخش می‌شد. این، مجموعه‌ داستانی بود که در مورد این سرود من دارم که براتون گفتم.»

خیلی ممنون جناب ندیمی. حالا چندتا سوال داریم. یکی این که فرمودید که تاریخ ضبط آذر ۵۷ بود؛ درسته؟

«نه. من گفتم آذر ۵۷ اومدم ایران. ۲۱ آذر ۵۷ اومدم ایران؛ ولی موقعی که رفیقام رو دیدم و این برنامه‌ها رو گذاشتیم، فکر می‌کنم اوایل دی ماه بود. بین اول دی ماه تا پنجم دی ماه بود که بچه‌ها رو پیدا کردم. باهاشون قرار گذاشتم. چون این سرود در عرض سه روز، چهار روز ساخته شد و رفتیم برای ضبط. من چون هنوز ارتباط خیلی صمیمانه دارم با اون بچه‌ها، سعید تقدسی بود. ایشون اولا الان رهبری ارکستر رو دارن. یعنی تحصیل رهبری ارکستر هم کردن. فلوتیست بسیار خوب. میگم بلوک فلوتر نه. کلر فلوتر. به انگلیسی من نمی‌دونم. تو آلمانی بهش میگن کلر فلوتر.

به هرحال یکی از بهترین کلرفلوترهای ایران بود. به همین دلیل سولیست یک ارکستر سمفونیک بود و توی تالار رودکی مرتب برنامه اجرا می‌کرد. ایشون نت‌ها رو درآورد. منتهی گیتار رو یه کس دیگه‌ای زد. یکی دیگر از بچه‌های هنرستان عالی موزیک زد که من واقعا صمیمانه بگم اسمشو نمی‌دونم چیه.»

این ضبطی که الان موجوده من گوش می‌کردم، یه گیتاره به اضافه‌ گروه کر که خب گروه کر به صورت هارمونی دو صدا می‌شد.

بله. آخرش دو صداعه می‎شد. یعنی گروه کر که این می‌خوند، گیتار آکورد می‌گرفت. منتهی گروه کر رو دو قسمت کردیم. یه قسمت، یعنی البته و دو بار ضبط شد و چون امروز دیگه اینطوری نیست. می‌تونم ده تا صدا رو بیاری توی همون. همه هم فکر می‌کنن با هم داریم می‌زنیم. کر، همه اینا رو خوند. باهم خوندن با گیتار و… اینا. بعد اگه دقت کنید، هم آخرش، هم وسطاش، به خصوص آخرش بیشتر چیز می‌کنه.

در صورتی که بعدش می‌خونن: برپا خیز. از جاکن. اینو بهش میگن دوصدایی. هارمونی دو صدا. هارمونی کردیم اینطوری باهاش که به اصطلاح یه مقدار رنگ و لعابش بهش بدیم که هارمونی که می‎دونید تو موزیک مثل رنگ نقاشیه. تصویر شما می‌بینید؛ ولی اینکه چه رنگ‌هایی به کار ببرید که جذاب‌ترش بکنید و این‌ها، این هارمونی موزیکه. از یکنواختی در میومد. یعنی هم آخرش، هم اینکه وسطاش، دو سه جا، به اصطلاح دو صدائه خونده میشه. اینو دو بار ضبط کردن. اول همه رو خوندن. بعد اونایی که با دوصدائه یعنی کر، اونوقت اون جاهایی که مثلا «…» رو دوباره از اول خوندن. روش گذاشتن.

(۲۹:۴۶-۳۰:۳۶)

البته برپا خیز از جا کن، بعد از مدتی کوتاه، به علت حال و هوای چپی، دیگه از رادیو تلویزیون پخش نمیشه. تا ۳۰ سال بعد در سال ۸۸ که ترانه در روزهای اوج اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری، یک بار دیگه در فضای مجازی همه گیر میشه.

ترانه «آل پبلواونیدو» نیز بارها به زبان‌های مختلف در سراسر دنیا خوانده شده. طی این سال‌ها، این سرود همواره سمبل اعتراضات مردمی در همه جای جهان بوده.

از نسخه فیلیپینی این ترانه: (۳۱:۱۴-۳۱:۲۴)

تا ورژن اوکراینی اون در انقلاب نارنجی اوکراین: (۳۱:۲۶-۳۱:۴۹)

از نسخه چینی اون در طی اعتراضات دانشجویی جنبش آفتابگردان در تایوان: (۳۱:۵۵-۳۲:۱۷)

تا شعار «الشعب یرید اسقاط النظام»، به معنی مردم خواستار سرنگونی حکومت هستند که با همین وزن و آهنگ، طی قیام‌های موسوم به «بهار عربی» در کشورهایی مانند تونس و مصر و بحرین و سوریه سر داده شد.

گروه راک ترکی «بولوت سوزلوک اوزلمی» هم در سال ۱۹۹۰، ترانه‌ای به نام آزادی برای شیلی خواندند که از این شعار و ملودی برای ترانه خود استفاده کردند.

(۳۲:۴۵-۳۳:۱۴)

گروه «روسکایا» که یک بند موسیقی اتریشی است که در سبک «اسکاپانک» فعالیت می‌کنه، با الهام از این سرود در سال ،۲۰۱۵ ترانه‌ای منتشر کردند.

(۳۳:۲۴-۳۳:۴۶)

و سرانجام یک سال پیش طی موج تظاهرات در کشورهای آمریکایی لاتین مانند ونزوئلا، کلمبیا، بولیوی و سرانجام در شیلی، این سرود بار دیگر در سرزمینی که در آن ساخته‌ شده بود، طنین‌انداز شد.

(۳۴:۰۳-۳۴:۲۰)

این بود نوزدهمین قسمت پادکست «مترونوم» که در تیرماه ۱۳۹۹ ساخته شده. ابتدا باید یک تشکر ویژه کنم از آقای علی ندیمی، برای لطفشون و قبول دعوت به گفت‌وگو.

برای نوشتن این قسمت، از مقاله «شاعرگمشده انقلابی» از پژمان اکبرزاده، «برپاخیز» سرودی از سرزمین ویکتور خارا، هر دو مقاله از وب‌سایت رادیو زمانه، مقاله «ویکتور خارا خواننده انقلابی شیلی» از چنگیز محمودزاده و سایر مقالات آنلاین و ویکی‌پدیا استفاده شده است.

قطعه ابتدایی مردم متحد شکست نخواهد خورد، از آلبوم جز «تصنیف سقوط»، اثر چارلی هدن و قطعه پایانی، مردم متحد شکست نخواهند خورد، از فردریک ژیفسکی.

(۳۴:۵۷-۳۵:۳۰)

موسیقی تیتراژ مترونوم، ساخته رضا روحانیه که مثل همیشه لطف کرده و کار تنظیم و لول صدا رو انجام داده. همچنین پوستر مترونوم، مثل قسمت‌های قبل، کاری است از حمید پارساییان.

(۳۵:۴۶-۳۵:۵۱)

نام میکس تئودراکیس برای علاقه‌مندان سینما آشناست. به‌نوعی او را می‌توان شناخته‌شده‌ترین آهنگساز یونان دانست. موسیقی معروف او برای فیلم زوربای یونانی، از مشهورترین ملودی‌های در دنیای سینماست.

(۳۶:۰۵-۳۶:۲۵)

در سال ۱۹۷۲، کوستاگاوراس، کارگردان نام‌آشنای فرانسوی که فیلم‌های زیادی در ژانر سیاسی ساخته، تصمیم می‌گیره، فیلمی در با محوریت دخالت‌های پنهان ایالت متحده در آمریکای لاتین بسازه. او اصرار داشت فیلم در فضا و اتمسفر این کشورها ساخته شه. شیلی زمان آلنده لوکیشن ایده‌آلی برای این فیلم بود. گروه فیلم‌برداری به سانتیاگو رفتند و فیلم با حضور بازیگرانی چون ایو مونتان و ژاک وبر ساخته شد.

تئودراکیس که قبلاً در فیلم زد با گاوراس همکاری کرده بود، عهده‌دار ساخت موسیقی این فیلم شد. بعد از اتمام فیلم و نمایش آن در کشورهای مختلف دنیا، منتقدان واکنش‌های مثبتی به آن نشان دادند. ولی در آمریکا برعکس فیلم زد «Z» که سال ۱۹۶۹، اسکار بهترین فیلم خارجی را برده بود، از فیلم استقبالی نشد و در سینماهای معدودی به نمایش درآمد. کمتر از یک سال بعد در شیلی کودتا شد و نزدیک سی نفر از عوامل شیلیایی فیلم اعدام، زندانی یا تبعید شدند. فیلم بعد از انقلاب هم در ایران دوبله شد و چند باری از تلویزیون اون موقع پخش شد.

«در هر صورت ما به برقراری نظم علاقه‌مندیم و به همین جهت از تغییرات خوشمون نمیاد. ما محافظه کاریم.

در کشور ما خیلی از گرسنگی میرن پلیس میشن. نه به خاطر علاقه.

بله ولی به هر جهت اونا پلیس میشن. در حالی که کسانی دیگه چون گرسنه هستند دزد میشن.

شما فکر می‌کنید که گرسنگی امکان انتخاب رو میده؟

من فکر می‌کنم که یک انسان واقعی همیشه انتخاب می‌کنه. شما نه؟

نه. ما به انسان واقعی اعتقاد نداریم. ما به انسان‌ها اعتقاد داریم آقای سانتوره. به حق برابریشون. به نیازمندی‌هاشون. به اینکه امکان تشکیل دادن یک اجتماع بهتر و خوشبخت‌تر رو داشته باشن.

منم همینطور. به تمام این‌ها معتقدم.

نه. شما به این چیزا معتقد نیستید. شما اختلافات طبقاتی را قبول دارید. شما از طبقات بالا دفاع می‌کنید. در واقع شما طرفدار سرمایه‌داران هستید.»

یکی از تأثیرگذارترین قطعات ساخته‌شده برای این فیلم، قطعه‌ای است به نام پائولا ۱۱۰۹۹. این قطعه غمگین و ساده، تداعی‌گر شرایط و سرخوردگی از اختناق را بیان می‌کنه.

در چند جا داستانی دیدم مبنی بر عشق ناکام بین تئودراکیس و دختری شیلیایی به نام پائولا که طی دوران فیلم‌برداری فیلم حکومت‌نظامی با هم آشنا میشن و بعدتر پس از وقایع کودتا، پائولا دستگیر و کشته میشه و داستان ساخته‌شدن این قطعه را، ناشی از غم و تأسف تئودراکیس از اعدام پائولا روایت می‌کنه.

راستش من سند موثقی برای تأیید این ماجرا پیدا نکردم. به‌ اضافه اینکه فیلم حکومت‌نظامی و موسیقی مربوطه‌اش، یک سال قبل از کودتا یعنی در سال ۱۹۷۲ ساخته‌شده و از نظر منطقی نمیتونه حقیقت داشته باشه و بیشتر یک داستان ساختگی به نظر میاد. هرچند این‌ها چیزی از زیبایی این اثر کم نمیکنه. این قسمت را با شنیدن این اثر به پایان می‌رسانیم.

روز و روزگار خوش و ایام به کام!

(۳۹:۴۶-۴۲:۴۵)