هنرمندی جویای نام نشسته بر خطه ای از این کره ی لاجوردی
رخنه عاطفی پس از تجربه اثر چیست؟
داستان اسب تروآ را که شنیده اید؟ در روز های آخر نبرد یونانیان باستان و جزیره تروآ، ارتش یونان در نفوذ به استحکامات شهر ناکام ماند. پس نقشه ویژه ای پیاده کرد.
آنها اسبی غول پیکر از جنس چوب که بر روی چرخ هایی سوار شده بود ساختند و صد ها سرباز در آن مخفی شدند. کشتی ها نیز موقتا از ساحل دور شدند. روز بعد، وقتی مردم تروآ اسب چوبی و نبود کشتی های یونانی را دیدند، فکر کردند یونان شکست را پذیرفته و این اسب چوبی هدیه ی آنان به تروآ است.
پس اسب را وارد شهر کردند و تا شب به جشن پرداختند. وقتی شب آغاز شد، سربازان از داخل اسب بیرون آمدند و دروازه شهر را باز کردند. کشتی ها به ساحل برگشتند؛ شهر را اشغال کردند و همه را کشتند.
رخنه عاطفی چیست؟
مشهور ترین تعریف برای هنر میان صاحب نظران "به احساس آمیختن بیان" است. ذات هنر، ورود به اعماق وجود مخاطب خود از طریق ابزار احساسات است. ذهن انسان معمولا در مقابل پذیرش مطالب جدید مقاومت نشان می دهد. اما قلب، نه.
رخنه عاطفی ابزار و تعریف هنر است. رخنه عاطفی همان چیزی است که باعث می شود منتقدان هنری همیشه مقداری بین تجربه اثر و نوشتن نقد آن تاخیر بیاندازند. رخنه عاطفی، خندقی است که تا قعر قلب مخاطب کنده می شود تا بتوان از داخل آن، پیام خود را داخل آن کاشت.
فرایند ایجاد رخنه عاطفی توسط یک اثر هنری را می توان در مراحل زیر بررسی کرد:
۱- جذابیت اولیه:
اولین مواجهه شما با یک اثر هنری، باعث می شود که تصمیم بگیرید از آن اثر استفاده کنید یا خیر. اولین نگاه کلی که به یک نقاشی می شود، اولین دقایقی که از یک آلبوم موسیقی شنیده می شود یا تماشای پیش پرده ی یک فیلم، اولین مواجهه هستند.
پس اثر باید عناصر جذاب منحصر به فردی داشته باشد تا بتواند از میان هزاران همتای خود، مخاطب را اقناع به تجربه خود کند. تهیه کنندگان سینما این عوامل جذابیت را اصطلاحا "قلاب" می نامند.
۲- معارفه:
اکنون اثر توانسته دل مخاطب را بدست آورد و اولین قدم در ایجاد رخنه عاطفی را پیش برده است. در قدم بعدی اثر وظیفه دارد معرفی خوبی از خود ارائه دهد. گفته می شود پنج دقیقه اولین یک فیلم، سرنوشت آن را تعیین می کند. قطعه معارفه در یک آلبوم موسیقایی، یک سوم مرکزی در یک نقاشی، و یا صحنه اول در یک تئاتر چنین کارکردی دارند.
بسیاری از آثار را داریم که توسط اشخاص با استعداد خلق می شوند و جایگاه هنری بالایی هم دارند، اما بدلیل معارفه ضعیف شان چندان بین مردم محبوب نمی شوند. معارفه خوب، یعنی اثر بتواند در نگاهی کوتاه درکی کلی از آنچه در چنته دارد به مخاطب ارائه بدهد.
۳- عمق دادن تجربه:
این همان زمانی است که اسب وارد قلعه می شود. اثر با ایجاد حس همذات پنداری کم کم گارد دفاعی مخاطب را پایین می آورد و او را برای پذیرش پیام نهایی آماده می کند. آن چیزیکه باعث می شود برای مرگ یک آدم آهنی اشک بریزید، از پیروز شدن خلافکاران مسرور شوید یا از قهرمانان بدتان بیاید، همه از اثرات رخنه عاطفی است.
تمام آنچه اثر به کار می گیرد تا مخاطب را به همدردی بیاورد و احساسات او را بیانگیزد، کاتالیست هستند. تقریبا تمام متن یک قطعه موسیقی یا یک فیلم سینمایی از کاتالیست ها تشکیل شده است.
۴- القای پیام نهایی:
اکنون زمان بیرون آمدن سربازان است. اثر به اعماق قلب مخاطب نفوذ کرده است می تواند پیام خود را در آنجا قرار دهد. پیام آثار هنری (حتی اگر در اوج بی منطقی باشند) بشدت روی مخاطب اثر گذارند. کافی است نگاهی به خود بیاندازید تا آنچه توسط هنر ها برایتان ارزشمند شده است را ببینید.
پیام اثر بسیار مهم است. تا جایی که ارسطو آن را معیار طبقه بندی داستان می داند. تمام عناصر اثر در خدمت پیام هستند. گاهی اثر برای پیام خلق می شود. گاهی هم پیام بهانه ای برای خلق یک اثر جدید می شود.
اکنون فرایند هنری معنا می یابد
چگونه الگوریتم های هنری که یونانیان ابداع کرده اند هنوز موثرند؟ چگونه تاثیر موسیقی بومی هر منطقه هنوز در موسیقی نوین آن حس می شود؟ چون مردم کهن رخنه عاطفی را به خوبی می شناختند.
فرایند خلق یک اثر هنری دقیقا برعکس تجربه آن است. خلق اثر از انتخاب یک پیام آغاز می شود. پیام ممکن است در یک جمله خلاصه شود، یا برای توضیح آن نیاز به چند پاراگراف متن باشد. اما به هر حال قابل وصف است.
هرگز در انتخاب پیام سستی نکنید. پیام ساختن برای یک اثر شکل گرفته خیلی دشوار تر از ساختن اثر در خدمت پیام است. پیامی که اینگونه در اثری جا بگیرد، شعاری و سطحی از آب در خواهد آمد.
دومین مرحله، طرح ریختن خندقی است که اثر برای ورود به وجود مخاطب حفر خواهد کرد. چگونه مطمئن شویم اثر عمق لازم را ایجاد می کند؟
اگر دقت کرده باشید، پیام شما حاوی حداقل یک ارزش است. ارزش، همان چیزی است که در اثر شما اهمیت دارد و میان مثبت و منفی نوسان می کند. ارزشی مانند قهرمان بودن را در نظر بگیرید. نقطه منفی آن شرارت است. اما یک اثر خوب در قطب منفی ارزش متوقف نمی شود.
در میانه ی این دو یک حالت "مخالف" هست. مخالف کاملا مثبت نیست، ولی از آن بدتر است. در مورد ارزش قهرمانی، می توان آن را ضدقهرمان بودن دانست. ضدقهرمان در کل انسانی درستکار است. اما رفتار هایی بروز می دهد که از یک قهرمان ایده آل بعید است.
یک اثر خوب حتی اینجا هم متوقف نمی شود. در دنیای هنر، از ضرب منفی در منفی به مثبت نمی رسیم. بلکه بد اندر بد حاصل می شود. بد اندر بد، وحشتناک ترین حالت قابل تصور برای یک ارزش است. در مورد قهرمانی، بد اندر بد "قهرمانانی است که شرور می شوند".
فیلم شوالیه تاریکی کریستوفر نولان به خوبی از آغاز تا پایان، میان "قهرمان"، "ضدقهرمان"، "شرور" و "قهرمان شرور شده" حرکت می کند. زمانی که بتمن حاضر می شود برای دستگیر کردن جوکر، چهار میلیون ساکن گاتهام را شنود کند، سقوط اخلاقی ای را شاهد هستیم که ارزش قهرمانی را تا منتهی درجه ی خود پیش می برد.
مرحله سوم، طراحی معارفه است. اکنون حماسه ای که سروده اید پیش روی شماست. همانطور که گفتیم، پنج دقیقه اول فیلم سرنوشت آن را تعیین می کند. معارفه را طوری برنامه بریزید که هم اطلاعات لازم را به مخاطب بدهد و هم اشتیاق او برای بقیه ی محتوای اثر دو چندان کند.
آخرین مرحله، افزودن جذابیت و زرق و برق است. تخیل در این مرحله حداکثر اهمیت را دارد. عناصر با ارزش اثر را که می توانند مخاطب را جذب کنند بشناسید و به خوبی آنها را به کار بگیرید. بسیاری از هنرمندان، روش های سلیقه ای خود را در این مرحله استفاده می کنند که امضای آنها محسوب می شود.
چرا بعضی آثار موفق نیستند؟
بد یا خوب بودن یک اثر، همان قدر که سلیقه ای است، بصورت غریزی میان افراد قابل تشخیص است. حتی اگر زیاد از موسیقی تریلر خوشتان نیاید، با آلبوم Gothic storm حال می کنید. زیرا خوش ساخت است. حتی اگر طرفدار دو آتشه ی فیلم های عاشقانه باشید، از رابطه عاطفی آناکین اسکای واکر و پادمه آمیدالا در فیلم جنگ ستارگان: جنگ کلون ها خوشتان نخواهد آمد. زیرا بد ساخته شده است.
اکثر آثار در عمیق کردن تجربه خود شکست میخورند. به همین خاطر پیام شان به خوبی منتقل نمی شود. رخنه عاطفی زمانی محقق خواهد شد که همذات پنداری ایجاد شود و این بجز با رساندن ارزش ها به بدترین درجه خود محقق نخواهند شد.
حتی بدتر از این، آثاری هستند که در خلق رخنه عاطفی موفق اند، ولی اصلا پیامی ندارند که از طریقش منتقل کنند. آنچه هنر ابزورد (پوچ) شناخته می شود، احساسات مخاطب را بر می انگیزد، ولی پشت این احساس هیچ هدف و غایتی نیست. اثر این احساس بی معنی مانند حفره محل انفجار در وجود مخاطب باقی خواهند ماند و شاید به سختی بتوان پرش کرد.
سخن پایانی
مهم ترین ماموریت هنر کمک به پیشرفت معنوی انسان است. رخنه عاطفی، ابزار هنر و هدف آن است. پس خلق تجربه ای که بتواند به همراه برانگیختن احساسات ما، دید بهتری به ما از زندگی بدهد، شغلی است که ما هنرمند می نامیم. در هر شکل و زمانی که باشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رقص عکسها
مطلبی دیگر از این انتشارات
پای بر هرصفحه بر، همچون پولاک
مطلبی دیگر از این انتشارات
نالۀ آرشهها: شوستاکوویچ