در اینجا به زبان خیلی خلاصه و ساده درمورد ادبیات مینویسم.
ژان راسین، شکوه تراژدی و شُوک احساسی (Jean Racine)
سلام!
خوش اومدین! امروز میخوایم درمورد تراژدینویس شهیر فرانسوی، ژان راسین صحبت کنیم، که در کنار مولیر و کورنی از بزرگترین نمایشنامهنویسان قرن هفدهم بودن.
تراژدینویسی که یازده تراژدی و یک کمدی داره و در آثارش خیلی به قوانین کلاسیک پایبند بوده. (درمورد این قوانین قبلا حرف زدیم.)
تِم اصلی نمایشهای راسین، نیستی و مسلط نبودن انسان بر وجود خودشه. بیشتر مواقع تقابل عشق و قدرت و انتخاب بین اونها به چشم میخوره. اما برعکس تئاتر کورنی که باز قبلا گفتیم، اینجا عشق بر قدرت مقدمه.
در نمایشنامه فِدر (Phèdre) میبینیم که فِدر عاشق پسر ناتنیش، هیپولیت (Hippolyte) میشه. فِدر میدونه که این کارش عقلانی نیست اما نمیتونه انکارش کنه.
اینجا راسین تقابل انگیزه فردی مبتنی بر امیال و احساسات و نیاز اجتماعی که مبتنی بر منطق هست رو نشون میده. یعنی احساسات فردی در برابر صلاح اجتماعی قرار میگیره. خب مشخصه که اگر فِدر عشقش رو انکار کنه، جامعه صدمه نمیبینه. اما به محض برملا شدن حقیقت، همسر فِدر حسادت میکنه و در آخر، داستان با مرگ هیپولیت و خودکشی فِدر به پایان میرسه.
برای همینم هست که راسین، نادیده گرفتن هر کدوم از امیال فردی، و یا اجتماع بر پایه منطق رو، باعث آسیب جدی میدونه. پس راهحل چیه؟ راه حل برمیگرده به همون نیستی و حذف کردن علت که تو داستان فِدر هم همین اتفاق میوفته.
در نمایشنامه بریتانیکوس (Britannicus)، آگریپین (Agrippine)، پسرش نرون (Neron) رو جانشین خودش میکنه، درحالی که جانشینی، به حق باید به بریتانیکوس میرسیده؛ اما در عوض، آگریپین وقتی دو تا پسرش عاشق جونی (Junie) میشن، طرف بریتانیکوس رو میگیره. نرون از قدرتش استفاده میکنه و جونی رو با خودش میبره، بریتانیکوس رو زندانی میکنه و جلوی مادرشو میگیره. اما خب در آخر جونی از دست نرون فرار میکنه و اونو در پیروزی ناکام میزاره.
در نمایشنامه بایزید (Bajazet)، رکسان (Roxane) تمام قدرتش رو در اختیار بایزید قرار میده و در ازاش از بایزید عشق اونو میخواد. بایزید هم در تمام طول داستان، بین عشق به آتالید (Atalide) که از ته قلب دوستش داره و وقتگذاشتن برای رکسان که تمام قدرتش رو مدیون اونه، در تردیده.
در اینجا همون تقابل عشق و قدرت مشهوده. در تئاتر راسین ما شاهد دوسوگرایی هستیم. از یه طرف لطافت و مهربانی و از طرفی بیرحمی و خودمحوری. و درواقع ایجاد شوک احساسی به بیننده، موتور اصلی تئاتر راسینه.
مرسی که مثل همیشه توجه کردین. اگه خوشتون اومد بهم بگین.
ارادتمند شما، بز کوهی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نالۀ آرشهها: شوستاکوویچ
مطلبی دیگر از این انتشارات
پای بر هرصفحه بر، همچون پولاک
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعد از خواندن نغمه، از کدام صحنه برویم؟