گاهی نیاز به درک شدن داریم!

گاهی فقط نیاز داریم درک شویم! نه بیشتر گاهی همین که کنار ما بنشینند و اگر هم دلشان خواست دست ما را بگیرند و آن را فشار دهند کافی است. اگر هم خواستند لطف زیادی در حق ما بکنند فقط بگویند می‌دانیم که حالت خوب نیست ما هم کنارت هستیم.

انتظار بیشتر از این را نداریم همینقدر هم برایمان کافی است. اما دریغ از درک شدن توسط دیگران، گاهی دلت می‌خواهد داد بزنی اما نمی‌توانی اما تو دلت می‌خواهد داد بزنی و بگویی: هیچ کس منو نمی‌فهمه! من دلم فقط یک ذره آرامش می‌خواد یک لحظه که بدون فکر و خیال هایی که مدام منو آزار میدن، فقط یک لحظه که بتونم با آرامش زندگی کنم این همه بدبختی خودم دارم و دیگه حوصله حرف‌ها و کنایه‌های شما رو ندارم.

اما کو گوش شنوا!!!

واقعیت اینه که هیچ کس نمی تونه حال ما رو درک کنه و چقدر نا‌عادلانه باید بگوییم که تنهاییم! در میان میلیاردها انسان و هم نوع که از هم‌نوعی فقط ظاهری شبیه به ما دارند نه افکاری مشابه، اینگونه است که ما با همه دردهایمان تنهاییم.