آموزشگاه استندآپ کمدی وخه خند با ما از آموزش تا اجرا همراه باشید.جهت سفارش متن طنز به شماره واتس اپ 09338463114 پیام دهید
متن استنداپ خاطرات مدرسه
بنام حق
من خاطرات کودکی عجیبی دارم...
مثلا تو مدرسه یادمه بچه ها دعا میکردند تا ناظم و معلم و من یکروز هم که شده غیبت کنیم.
لابد میپرسید چرا دعا میکردن من غیبت کنم؟!
اخه... هرروزیی که ما توصف صبحگاهی بودیم
ناظم تا میخواست از بچه ها دعوت کنه تا یکی بیاد سرود صبحگاهی بخوانه.
من سریع میدویدم میکروفون میگرفتم
میگفتم: یک یییککک یکککک دو ددوو دوووو امتحان میکنیم... ککننیییممم ...کنیییممممم . خوشگلا باید برلرزن خوشگلا باید بلرزن.
هیچی دیگه همه مدرسه یکهو شروع میکردن به لرزیدن.
بعد یکجورایی هرکی تا اخرین لحظه میلرزید یعنی آخر خوشگل بود و به لقب دختر شایسته هفته برگزیده میشد اونوخ جایزه اپل طلایی به او تعلق میگرفت.
اینطوری شد که همکلاسی های من علاوه بر معلم و ناظم هنگام صحبت کردن منم میلرزیدن.
نه بی شوخی! یک دهه شصتی تا چقدر میتونه ساده باشه اخه؟
جدی ! این چی بودکه یاد دادید پاچیدیم اصلا این چه ترکیبیه که ما چیدیم؟
من نمیفهمم واقعا.
باز وقتی معلم میومد سر کلاس: همه برپا بودن
بعد اون شاگرد زرنگ هایه ردیف اول میخواندن:
در باز شد گل آمد سوسن و سنبل آمد خانم شیرازی خوش آمد.
ردیف اخر که من و دیگر بر و بچ بودیم همخوانی میکردیم:
در باز شد خل آمد سوزن و منگل آمد بایان شیرازی خوش آمد. (بایان یا هانم به زبان ترکی یعنی خانم)
من هنوز بعد از دوران مدرسه تا الان دلیل پیدایش درس پرورشی و فامیل خانم شیرازی نتوانستم درک کنم چی بود واقعا؟
آخه اصلا شیرازی نبود این ترک بود
معلم پرورشی هم اصلا کتاب نداشت
همیشه هم این هانم شیرازی تا برجا میداد با صدای که شبیه زنگ تلفن سکه ای بود داد میزد
دادرسی؟ دادرسی؟ دادرسیی؟
بعله خانم؟
بیا پا تخته... (با صدا زنگ تلفن میتونید بگید دادرسی؟ خیلی باحاله توانایی هم بالا)
بعد با قیافه ای که بیشتر شبیه دمپایی لا انگشتی بود تا معلم میگفت
تو چرا اینقدر ناخن هات بلنده؟
تو چرا مانتو تنگ پوشیدی؟
تو چرا کانسیلر زدی؟
گفتم چی؟
گفت اها اون مال دهه نودی هاست
چرا تو سرخ اب سفید اب مالیدی؟
گفتم خانم من با سیلی صورتمو سرخ نگه میدارم چی میگی اصلا ولم کن.
که ولم کرد رفتم دم دفتر.
جلسه بعد با اولیام اومدم!
رعایت حقوق دانش اموزش اندازه رعایت حقوق بشر سازمان ملل موج میزد تو مدرسه ما
کلا اینقدر که ما دهه شصتی ها سوختیم غذا های که من درست میکنم نسوخته.
حتی کتابخانه ری هم در زمان محمود غزنوی اینقدر نسوخته
شما فکر کنید ما مجبور بودیم حرف های خانواده هاشمی اینارو امتحان بدیم.
باز میگن غیبت نکن فضول نباش.
اصلا سرنوشت خانواده هاشمی چه شد؟
کبری بلاخره تصمیم گرفت؟!
میخواد بره؟ یا بمونه؟
کوکب خانم هم دیگه زشته سر زده بری خونه اش.ماست و پنیر و دوغ نداره بخره شرمنده میشه
گاو حسنک کجایی؟)
اینارو ول کن
قرآن زیر تلویزیون کتاب فارسی کو؟
خط قرمز به دلخواه حذف شود
بعد یک شعاری هم رو دیوار مدرسه نوشته بودند. فرزند کمتر زندگی بهتر.
یعنی ما اینو میخواندیم شرمنده میشیدیم از بدتر کردن زندگی پدر مادر هامون.
بعد رومون نمیشد دیگه پامون رو جلوشون دراز کنیم.
ودر راستا همین شعار یک تیپ لشی برای فرم بهمون گفته بودند بپوشیم که جنس مخالف هیچی اصلا ولش کن
یاکریم بالا تیر چراغ برق یکبار منو دید زد رو نوکش گفت وا خدا مرگم بده این چیه که پوشیدی خواهر؟ پرهاشو از رو زمین جمع کردم دادم پوشید تا خانم ناظم ندیده
مواد لازم تشکیل دهنده لباس فرم ما بدین صورت بود.
مغنعه:چهار متر برزنت
مانتو: پنج متر متر ضدگلوله تهیه شده از پوست تازه کوروکدیل وحشت زده.
چادر: به تناسب نیاز ساخت یک خانه عشایری.
بعد طرز پوشیدن اینا گواهینامه خاص خودشو داشت همینجوری الکی نبود. باید دوتا پیرزن قلیان بدست بهت تصدیق میدادن.
آموزش پوشیدن مغنعه یک فرمان :دو سانت زیر بینی یک سانت بالا پیشونی بعد از اطمینان از عدم حضور نامحرم با احتیاط فققطط دماغ خود را بیرون اورده.
آموزش پوشیدن مانتو دو فرمان: ابتدا دو متر به سمت استین دست راست رفته سپس
چهار متر به سمت استین دست چپ برگشته. بر سر اولین تقاطع
و با تابش کامل نور سر خود را بعد از اطمینان کامل از عدم ورود نامحرم و با احتیاط بیرون می اوریم.
سپس چادر خود را برداشته به ارامی کش زیر فک را جا می اندازیم و حرکت میکنیم.
اونوخ الان فقط با پارچه مغنه دوران دبستان من میشه برای یک دبیرستان دخترانه مانتو بدوزی.
البته اینکه به شعار غلط فرزند کمتر زندگی بهتر پی بردن هم بهتر شده.
الان دیگه فرزندان میتوانند با خیال راحت جلو پدر مادرشون پا دراز کنن
البته یارانه و بسته معیشتی هم بی تاثیر نیست.
اخه چی شدن این دهه نودیا؟ به کجا دارن میرن؟
ما قرار بود بریم مهمانی رفتم مدرسه دخترم اجازه معلمشو از دخترم گرفتم اوردمش مهمونی.
بعد معلمش میگفت این دخترتون اجازه نمیده من وسط کلاس برم دستشوعی
تازه همکار های دیگه هم ناراحت بودن تو هوای سرد اخه چرا مارو دانش آموز ها میفرستن تو حیاط مدرسه بازی کنیم ؟
بعد ما معلم ها هنوز همه واکسن نزدیم لطفا کلاس هارو حضوری نکنید!
یک چیز بگم باورتون نمیشه اما دانش آموز های مدرسه دخترم رفته بودن اعتراض که چرا اخه رتبه بندی دانش آموز ها اجرایی نمیشه؟
چرا حقوق فارغ التحصیل های مارو اینقدر کم کردید؟
پس کی میخوایید این سوپ سیت های مارو بدید؟
منم برم یکم این بچمو دلداری بدم گناه داره
حالتون همیشه خوب باشه مردم عزیز ایرانم دست تک تک معلمامم به دلخواه میبوسم. نرگس دادرسی هستم اینجا رادیو صبا یاساشین بایرام مبارک
متن سفارشی خانم دادرسی
نویسنده مرتضی پویان
مطلبی دیگر از این انتشارات
متن استندآپ کمدی رایگان
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموزش استندآپ در مشهد با وخه خند
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
مسابقه پرداخت مستقیم پیمان و ویرگول