خاطره ای ماندگار از اولین دورهمی mydmc

رشت به تهران

از کودکی عاشق مسیر رشت به تهران بودم. به خصوص بخش قبل از رودبارِ آن ، که کوه های مملو از درختانش بسیار زیبا و سرسبز است. حال که نزدیک عید بود و با وجود شکوفه های درختان ، فضا بسیار زیباتر هم شده بود. اما این بار انگار اطرافم را کمتر می‌دیدم و بیشتر در ذهنم اتفاقات این دورهمی را تصور میکردم.

پیامک ها و ایمیل های جذاب دوره آنلاین بازاریابی دیجیتال

پیامک ها و ایمیل هایی که برای اطلاع رسانی به شرکت کننده ها ارسال میشد بسیار متفاوت و جذاب بودند. از توصیه های ایمنی برای ورود به کارخانه نوآوری و پیداکردن جای پارک گرفته تا دعوت به خواب راس ساعت ۱۰ شب و جالب تر از همه وقتی که ساعت یک ربع مانده به ۷ صبح پیامکی آمد با این مضمون : " بدو بیا!?"

پیامک ها
پیامک ها

از آنجا که خوشبختانه عادت به سحرخیزی داشتم ، خیلی زود راه افتادم . هرچند که مسیرم خیلی نزدیک بود و به همین دلیل در بین نفرات اولی بودم که در کافه نوول حاضر شدم.

صمیمیت فضای دورهمی

ویژگی شاخص این دورهمی صمیمیت جالبی بود که بین شرکت کننده ها مشهود بود. گویی همه تشنه ی چنین جمعی بودند. در ابتدای ورود با استقبال با آغوش باز خانم داداشیان مواجه شدم و از آنجا که بسیار مشتاق دیدارشان بودم به گرمی یکدیگر را به آغوش کشیدیم و به ایشان عرض ارادت کردم. بعد هم به سمت میزی رفتم که فقط یکی دو نفر در آن بودند و حسابی سرگرم صحبت شدیم. خانم مرضیه باخدا هم در میان تیم اجرایی بودند و بسیار محبت داشتند. آنقدر گرم گفتگو بودیم که حواسمان خیلی به دور و برمان نبود. فقط هر نفر می آمد و میخواست به ما ملحق شود به سمتی اشاره میکردیم که صندلی بود و میگفتیم از آنجا با خود صندلی بیاورد. وقتی به خود آمدیم دیدیم ظرفیت میز پرشده و دیگر جایی نمانده است! به قول خانم فرزانه شفیعی گویی از چند سال قبل یکدیگر را می‌شناختیم. طوری که حتی در زمان خوردن صبحانه هم صحبت هایمان تمام نمیشد. حرف هایمان هم بیشتر از وضعیت مان در دوره و تبادل تجربه بود و همچنین معرفی خود و کسب وکارمان.

وقتی با هم گرم گفتگو شدیم حس کردم چقدر به هم شبیهیم ، چقدر با هم همدردیم و البته گاهی اوقات چقدر نسبت به آنچه که در مجازی هستیم متفاوتیم. آدم به این نتیجه میرسد که به قول آقای نادر وهاب آقایی: "آدم های درونگرای فضای مجازی کاملا برونگرا هستند و آدم های برونگرای فضای مجازی کاملا درونگرا"

خلاصه اینکه بازی کارت ها و یادگاری نوشتن و عکس گرفتن ها همگی بهانه ای شدند برای نزدیکی و همصحبتی بیشترِ جمع و نتیجه آن هم قوی تر شدن ارتباطات بین اعضا بود.


چشم هایشان

وقتی پرسش و پاسخ های شرکت کننده ها را از اساتید می دیدم گاهی جلو می رفتم تا بتوانم بیشتربشنوم و بیشتر ببینم . در چشمان پرسشگران برقِ اشتیاقِ یاد گرفتن بود و در نگاه اساتید مربوطه شورِ آموزش دادن را به سادگی می شد درک کرد.

ورود جناب آقای عادل طالبی

جالب اینجا بود که وقتی آقای طالبی وارد شدند حس کردم دقیقا همان شخصی هستند که در فضای مجازی دیدم . همانقدر فعال ، صمیمی ، افتاده و سخاوتمند در یاد دادن. همانطور که در تلگرام در اولین فرصت پاسخ سوالاتم را به صورت صوتی میدادند، اینجا هم در تعامل با شرکت کننده ها حضور فعال داشتند. خوشبختانه موفق شدم حضوراً از ایشان تشکر کنم و دست‌نوشته و عکسی یادگاری هم در کنارشان بگیرم.

در مسیر بازگشت

باز هم چشمم خیره به بیرون بود. ساختمان ها از جلوی دیده ام رد می شدند ، از ترافیک خیابان ها عبور می کردیم ولی زمان برایم متوقف شده بود. انگار هنوز درکافه نوول در حال چرخیدن در جمع دورهمی بودم. یاد لحظه ای افتادم که در مورد عروسکهای همراه خانم داداشیان از ایشان سوال پرسیدم . عروسک هایی که دست ساخته کودکان موسسه شان بودند. ایشان گفتند: ( هر کس چیزی به من آموخته من همیشه مدیون شان هستم. به این روش خواستم از اساتید دوره تشکر کنم.) این همان جمله ی معروفی بود که قبلا به نقل از امام علی (ع) شنیده بودم. به ایشان گفتم : ما هم از شما خیلی یاد گرفته ایم.

چشم دوخته به پنجره همچنان در فکر بودم . چطور میتوانم از اساتید و معلمانی که از آنها بسیار یاد گرفتم قدردانی کنم ؟

کارنامه


یک روز بعد از دورهمی وقتی که داشتم توئیترم را چک میکردم دیدم که توئیت سپاسگزاریم توسط آقای طالبی ریتوئیت شده و ایشان بسیار لطف داشتند. برایم بسیار مایه افتخار بود که در ذهن ایشان به عنوان فردی فعال و پرتلاش شناخته شده ام. احساس کردم نمره قبولی را در این دورهمی گرفته ام و حالا تازه کار اصلیم شروع شده است...