مادری که نبوغ خود را از دست داد



آن موقع فقط دوسالم بود که مادرم به نهضت سواد آموزی می رفت. درس خواندنی که همراه با مسئولیت نگهداری از شش فرزند و انجام کارهای روزمره ی خانه همراه بود. این را هم باید اضافه کنم که در آن سال ها خبری از ماشین لباسشویی یا جارو برقی هم نبود و بیشتر کارها بایستی با دست انجام می شد که انرژی بیشتری از یک زن خانه دار می گرفت.

اما این مسائل بهانه ی موجهی برای مادرم نبود که شوق و ذوق آموختن را داشت. با نگاه کردن به کارنامه اش می فهمم اگر درس خواندن را ادامه می داد، قطعا آینده ای متفاوتی در انتظارش بود و می توانست حتی در دانشگاه هم قبول شود و تحصیلاتش را تکمیل کند.

اما چه شد که او ادامه نداد؟ شاید اصلی ترین دلیل نبود مشوقی قوی باشد. در سال های بعد مسائل و مشکلات زیادی در خانواده ما پیش آمد که ذهن پویای مادرم را به حاشیه برد و باعث شد که آن شوق روزهای اول درس خواندن را از دست بدهد.

مادرم مشکلاتی داشت که شرایط آن زمان ایجاب نمی کرد که درست به آن ها پرداخته شود. برای یک زن سنتی و کسی که نمی توانست چگونه باید شرایط روحی خود را مدیریت و درمان کند، این امکان وجود نداشت تا زندگی اش را به سمت رشد و پیشرفت سوق دهد. همچنین افسردگی در او ریشه دوانده بود و این هم ممکن است یکی از دلایلی باشد که او نتوانست تحصیل را ادامه دهد.

خواهرم برایم تعریف می کند که مادرم همیشه از کلاس جلو بوده و مطالب درسی را زودتر از بقیه شروع به خواندن می کرده است و این پشتکار باعث شده بود که بتواند دو مقطع تحصیلی را در یک سال بخواند.

اما بعد از چند سال دوری از درس، مادرم تقریبا همه ی دروس را فراموش می کند ولی ریاضی و اعداد همیشه با او همراه بودند و از وقتی در بانک برای خودش حساب باز کرد، تبدیل به یک حسابدار شد که می توانست درصد سود سپرده و وام ها را حساب کند و از طرفی آن قدر مذاکره کننده خوبی بود که همه ی کارهای بانکی اش را با تلفن انجام می داد، کاری که کمتر کسی می توانست از عهده ی آن برآید.

سواد خواندن و نوشتن را فراموش کرده بود و اما ذهنی فعال داشت که می توانست در هر شرایطی او را کمک کند. حیف که این ذهن زیبا نتوانست جایگاه اصلی خودش را پیدا کند در حالی که ظرفیت بالایی برای رشد و ترقی داشت اما به خاطر شرایط زندگی به هرز رفت.




21 مرداد 1401

علی دادخواه