نانوا هم جوش شیرین می زند...
چگونه قرض الحسنه ها مامانم را کشتند(1)
به نام خدا
چگونه قرض الحسنه ها مامانم را کشتند
ابتدای دهه هشتاد، زمانی بود که مؤسسه های مالی و اعتباری،یکی پس از دیگری مثل قارچ در سطح هر شهری، سر بَر می آوردند و با دادن وعده های مختلف، مردم را تشویق می کردند تا پول هایشان را بصورت سپرده هایی با سودهای وسوسه انگیز، سرمایه گذاری کنند. پول هایی که می شد آنها را در بخش صنعت و کارآفرینی سرمایه گذاری کرد، توسط قرض الحسنه ها جذب و معلوم نبود در چه مصارفی خرج می شدند.
روابط مالی بین والدینم خیلی پیچیده بود. بابا فقط هفته ای پنجاه هزار تومان به عنوان خرج هفتگی به مامان پرداخت می کرد و این مبلغ برای چند سال ثابت بود و مامان همیشه سر این مبلغ با بابا بحث و دعوا داشت، از طرفی هیچ کس هم نمی دانست که چرا بابا این مبلغ را افزایش نمی دهد و با این کار هیزم به کوره ی تنش های درون خانواده می ریخت. همچنین یکی از ناراحتی های همیشگی مامان به خاطر شغل فصلی بابا بود به این خاطر که زمستان ها به علت بارش برف، عملاً کارهای بنایی می خوابید و مادر می بایست با توجه به اقتصاد ضعیف خانواده در فصل سرما، طوری دخل و خرج را مدیریت کند که بشود شکم گرسنه ی شش بچه را سیر کرد. از این رو ما همیشه در زمستان ها شاهد افزایش تنش ها بین مامان و بابا بودیم.
شما این مشکلات را با مسائل شخصی مامان جمع بزنید. او حدوداً در سن ده سالگی یتیم می شود، طعم فقر را می چشد و سختی های بی پدری تا عمق استخوانش نفود می کند و همه ی این مشکلات تبدیل به حقارت ها و عقده هایی می شوند که طی سال های متوالی در نهان مادر ریشه می کنند.
پس در نتیجه ما با زنی مواجه هستیم که از کودکی تا زمان ازدواج در فقر و سختی بزرگ شده و حتی وقتی ازدواج می کند، باید با مردی زندگی کند که مورد پسند او نیست و باز هم باید همان سختی های قبل ازدواج را این بار با شش عدد بچه تحمل کند.
همه این عوامل دست به دست هم دادند تا مامان شروع به ساختن نظام مالی دیکتاتورانه خودش کند و می شود گفت : این کار زمانی آغاز شد که خواهر بزرگم سال 76 رفت سر کار و حقوق خودش را به این نیت در اختیار مامانم گذاشت که جنگ های او با بابا سر پول به پایان برسد اما نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه زمینه ساز یک سری از تنش ها و مسائل دیگری شد که سرانجامش باعث مرگ خفت بار مامان در تنهایی می شود. البته باید بگویم مقصر خود مادرم بود که از فرصت پیش آمده برای عقده های نهان در وجودش استفاده کرد.
ادامه دارد...
24 بهمن 1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه قرض الحسنه ها مامانم را کشتند(2)
مطلبی دیگر از این انتشارات
روایت من و مادرم که دیگر نیست
مطلبی دیگر از این انتشارات
عطر مامان، بوی نوزاد، بوی زن