جایی برای نگاه دقیق به فناوری، سینما، تئاتر، کتاب و موسیقی. من سعید رهنِما با نگاهی مستقل و تحلیلی، فراتر از ظاهر، از تجربه و فرم مینویسم؛ برای مخاطب جدی و دقیق
فیلم ترسناک هم بیین +تحلیل روانشناختی

نوشته : سعید رهنما
پیشنهادم این است که بدون قضاوت اولیه نوشتار من را بخوانید و پس از آن قضاوت کنید
سینمای وحشت، ژانری است که بر خلاف ژانرهای دیگر، هدف اصلیاش ایجاد احساسات منفی مانند ترس، اضطراب و دلهره است. با این حال، میلیونها نفر در سراسر جهان با اشتیاق به تماشای این فیلمها مینشینند و از این تجربه ترسیدن لذت میبرند. این پارادوکس، یعنی لذت بردن از یک تجربه ناخوشایند، موضوعی است که روانشناسان و فیلسوفان برای دههها در تلاش برای پاسخ به آن بودهاند. این پدیده، تنها یک سرگرمی ساده نیست، بلکه یک مکانیسم پیچیده روانشناختی است که به ما کمک میکند با ترسها و دغدغههایمان در دنیای واقعی روبرو شویم. این یک تمرین ذهنی است که در آن، مغز ما به طور هوشمندانه، خطر را از لذت جدا میکند.
بله، فیلمهای ترسناک قطعا بر ناخودآگاه ما تاثیر میگذارند و شاید بتوان گفت که بیشترین تاثیر آنها در همین بخش از ذهن ما رخ میدهد، اما این تاثیر همیشه منفی نیست. نیمه پر لیوان اینجاست که این ژانر، یک فرصت منحصر به فرد برای آمادهسازی روان ما برای مقابله با ترسهای ناشناخته و غیرقابل کنترل در دنیای واقعی فراهم میکند. با تماشای یک فیلم وحشت، ما به طور آگاهانه انتخاب میکنیم که کنترل احساسات خود را برای مدتی (لطفا با اختیار و هوشمندانه قبل از تماشا این هدف را با خود مرور کنید) به دست یک کارگردان بسپاریم تا از این طریق، در یک محیط کاملا امن، با سناریوهای وحشتناک روبرو شویم. این تمرین، نوعی واکسیناسیون روانی است که به ما کمک میکند تا در مواجهه با استرس و ترسهای زندگی واقعی، انعطافپذیرتر باشیم.
یکی از مهمترین نظریهها در توضیح این پدیده، مفهوم کاتارسیس یا پالایش روحی است که ریشه در فلسفه یونان باستان دارد. ارسطو معتقد بود که تئاتر تراژیک، با برانگیختن احساسات ترحم و ترس در مخاطب، منجر به پالایش روحی میشود و ذهن را از این احساسات منفی پاک میکند. در سینمای وحشت نیز، مخاطب با تماشای رنج و وحشت شخصیتها، ترسهای سرکوبشده خود را تجربه میکند، اما در یک محیط امن و کنترلشده. این تجربه، به نوعی به او اجازه میدهد تا با ترسهایش روبرو شود، آنها را تخلیه کند و در نهایت، احساس آرامش و آسودگی کند. این مکانیسم، شبیه به زدن یک دکمهی ریست برای ذهن است که ما را برای مقابله با چالشهای زندگی واقعی آمادهتر میسازد.
از منظر فیزیولوژیک، لذت بردن از سینمای وحشت به ترشح مواد شیمیایی در مغز مربوط میشود. وقتی ما میترسیم، مغز به بدن سیگنال میدهد که وارد حالت "جنگ یا گریز" (Fight-or-flight) شود. در این حالت، هورمونهای استرس مانند آدرنالین، کورتیزول و دوپامین ترشح میشوند. آدرنالین باعث افزایش ضربان قلب و فشار خون میشود و دوپامین حس خوشایندی را در ما ایجاد میکند. در یک فیلم ترسناک، ما این ترشحات را تجربه میکنیم، اما چون در واقعیت خطری ما را تهدید نمیکند، مغز این تجربه را به عنوان یک هیجان امن تفسیر میکند. این تجربه شبیه به سوار شدن بر ترن هوایی است، یک ترس کنترلشده و لذتبخش که به دنبال آن، حس سرخوشی و آرامش میآید. این واکنش بیولوژیک، نشان میدهد که بدن ما برای هیجان طراحی شده است و سینمای وحشت، این نیاز را به شیوهای بیخطر ارضا میکند.
سینمای وحشت تنها به تحریک فیزیولوژیک محدود نمیشود، این ژانر به ما اجازه میدهد تا با ترسهای عمیق و ناشناختهای که در زندگی روزمره با آنها روبرو هستیم، مواجه شویم. فیلمها به طور مستقیم با ناخودآگاه ما ارتباط برقرار میکنند. یک هیولای مرموز یا یک قاتل سریالی، تنها یک شخصیت نیست، بلکه نمادی از ترسهای کهنالگو (Archetypal Fears) ماست که در قالب یک داستان، تجسم مییابد و ذهن ناخودآگاه ما را فعال میکند. ناخودآگاه ما، بیشتر با نمادها و تصاویر صحبت میکند تا با کلمات. یک خانه متروکه نماد گذشتهی آسیبزا، و یک روح نماد خاطرهای است که رهایمان نمیکند. حتی اگر به صورت آگاهانه به این نمادها فکر نکنیم، ناخودآگاه ما آنها را پردازش کرده و پیامهای پنهانشان را درک میکند.
نقش فرم در القای ترس، به اندازه محتوا حیاتی است. کارگردانان از تکنیکهای مختلفی مانند جامپاسکرها (Jump Scares)، نورپردازی کم و سایههای بلند، موسیقی دلهرهآور و استفاده از صداهای غیرمنتظره برای تحریک مستقیم واکنشهای فیزیولوژیک در مخاطب استفاده میکنند. در یک فیلم ترسناک، لحظههای سکوت طولانی، به اندازه صداهای ناگهانی مهم هستند. این سکوت، تنش را بالا میبرد و مغز مخاطب را برای یک اتفاق ناگهانی آماده میکند. این بازی با انتظارات مخاطب، یکی از اصلیترین دلایل موفقیت این ژانر در تحریک ترس است. فرم و محتوا در اینجا، چنان در هم تنیده میشوند که نمیتوان آنها را از هم جدا کرد، محتوای ترسناک، بدون فرم مناسب، تنها یک داستان است، اما با استفاده هوشمندانه از نور، صدا و تدوین، به یک تجربه حسی و عمیق تبدیل میشود که در آن، هر لحظه، مخاطب را به لبه پرتگاه هل میدهد.
سینمای وحشت اغلب به عنوان آینهای از ترسهای جمعی یک جامعه عمل میکند. فیلمهای ترسناک در دهههای مختلف، بازتابی از نگرانیهای آن دوره بودهاند. برای مثال، فیلمهای دهه پنجاه میلادی که درباره هیولاهای فضایی بودند، بازتابی از ترس مردم از جنگ سرد و ناشناختههای علمی بودند. فیلمهای زامبی در دهههای بعد، میتوانستند نمادی از مصرفگرایی کور و از دست رفتن فردیت در جامعه مدرن باشند. بنابراین، تحلیل این فیلمها به ما کمک میکند تا به درک عمیقتری از دغدغهها و ترسهای پنهان یک جامعه در دورهای خاص برسیم.
لذت بردن از تماشای فیلمهای ترسناک، یک فعالیت اجتماعی است که میتواند به تقویت روابط کمک کند. وقتی یک جامپاسکر(پرش ترسناک) اتفاق میافتد، فریاد زدن، خندیدن یا پنهان شدن در پشت دستها، همگی رفتارهایی هستند که این تجربه را به یک رویداد جمعی تبدیل میکنند. این مبارزه مشترک با یک دشمن خیالی، به نوعی ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند و پس از پایان فیلم، حس رهایی و پیروزی بر ترس، یک حس مشترک و لذتبخش را در گروه ایجاد میکند. این تجربه، در واقع، یک دعوت به پذیرش بخشهای تاریک وجودمان است تا بتوانیم با آنها به شیوهای سازنده کنار بیاییم.
پس از شما خواهش میکنم که اگر تماشای فیلم های ترسناک را انتخاب کردید و یا پیش از این از تماشای آنها طفره رفته اید، این بار آگاهانه و با اختیار سراغ تماشای آن ها بروید و خودتان را برای زندگی در این زمانه عجیب و بی رحم آماده تر کنید...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم یادگار جنوب
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم رها
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد تئاتر این زندگی مال کیه؟