جایی برای نگاه دقیق به فناوری، سینما، تئاتر، کتاب و موسیقی. من سعید رهنِما با نگاهی مستقل و تحلیلی، فراتر از ظاهر، از تجربه و فرم مینویسم؛ برای مخاطب جدی و دقیق
نقد فیلم آبجی

قد فیلم «آبجی»
کارگردان: مرجان اشرفیزاده
روایت مادری که صدایش در سکوت شنیده میشود
اگر فیلم را دیدهای، احتمالاً اولین چیزی که در ذهن میماند، سکوتهای مادر است؛ نه از جنس ضعف، بلکه نشانهای از خستگی بلندمدت. آبجی بهعنوان نخستین تجربه بلند مرجان اشرفیزاده، چیزی بیشتر از یک درام خانوادگی ساده است. فیلم از همان ابتدا سعی نمیکند تماشاگر را با بحران یا گرهی روایی خاصی شگفتزده کند، بلکه آهسته، در سکوتی ممتد، دنیای آشنایی را برایمان بازسازی میکند؛ جهانی که شاید در حاشیهاش زندگی کردهایم، اما کمتر دقیق به آن نگاه کردهایم.
فیلمنامه | جهان بدون تعارف
داستان فیلم، با تمام سادگیاش، درباره مواجههی تدریجی مادر با مفهوم فقدان و ناتوانی است؛ نه فقط فقدان جسم، بلکه فروپاشی تدریجی امنیت. فیلمنامه برخلاف بسیاری از فیلمهای ایرانی با مضامین مشابه، از احساسات افراطی فاصله میگیرد و سعی دارد تصویری بیتعارف از وضعیت یک خانواده با عضوی آسیبپذیر ارائه دهد.
دیالوگها کمتعداد اما کارآمدند. در سکوتها، مادر تصمیم میگیرد، در چشمان دختر کمتوان ذهنیاش، زمان ایستاده است. اما این سکون، گاهی بیش از حد کشدار میشود. جایی که قصه نیاز به پرش دارد، درجا میزند. فقدان خردهداستانهای مکمل، ریتم فیلم را بهویژه در میانهها کُند میکند.
بازیگری | وقتی نگاه حرف میزند
گلاب آدینه در نقش طلا، بهشکل قابلتوجهی نقش یک زن فرسوده اما مقاوم را بازی میکند. اگر با بازیهای قبلیاش آشنا باشی، احتمالاً حضور او را بهعنوان ستون حسی فیلم پذیرفتهای.
اما اجرای معصومه قاسمیپور چیزی است که نگاه تماشاگر را نگه میدارد. او نه تنها نقش آبجی را بازی کرده، بلکه «بودن» او را به نمایش گذاشته. بدون اغراق، با نوعی بیپیرایگی که همدلی تماشاگر را برمیانگیزد.
پانتهآ پناهیها و حمیدرضا آذرنگ نقشهایی محدود دارند، اما حضوری متناسب با کلیت فیلم. اگرچه انتخاب برخی نابازیگران در صحنههای فرعی، تعادل بازیها را کمی مخدوش کرده و گاه تماشاگر را از فضای باورپذیر فیلم بیرون میکشد.
کارگردانی و فرم | سادگی حسابشده یا کمکاری؟
مرجان اشرفیزاده در مقام کارگردان، با پرهیز از شلوغکاری فرمی، اجازه داده فیلم روی بازیها و فضاهای سکوت استوار بماند. دوربین عمدتاً ساکن و کمتحرک است، که با محتوای درونگرای فیلم همخوانی دارد. تدوین در بیشتر لحظات بیصدا و بیادعا پیش میرود، اما در جاهایی نیاز به شکستن این بافت حس میشود؛ بهویژه در سکانسهای پایانی که تنش موقعیت، سرعت بیشتر میطلبد.
نقاط قوت و ضعف | دلنشین، ولی گاه ایستا
نقاط قوت اصلی فیلم در انسجام حسی آن است: از بازیها تا فضای بصری، همهچیز در خدمت یک حس تلخ اما آشناست. فیلم با احترام به موضوعش، دست به تحریک عواطف نمیزند، و همین صداقت در رویکرد، برگ برندهی آن است.
اما نقاط ضعف دقیقاً از همانجایی شروع میشود که فیلم زیادی به خودش اعتماد میکند. روایت کند، تکرارهای حسی، و عدم تنوع بصری، باعث میشود فیلم برای مخاطبی که با دنیای فیلم همحس نیست، در نیمهی دوم تبدیل به تجربهای کسالتبار شود. شاید اگر کمی جسارت در فرم یا پیشبرندگی روایت به کار میرفت، تأثیرگذاریاش پایدارتر میشد.
امتیازدهی:
بازیگری | 6.5 از 10
فیلمنامه | 6 از 10
کارگردانی | 6 از 10
تأثیرگذاری احساسی | 6 از 10
نوشته سعید رهنما | راوی مرزهای ناپیدای اجرا
پ.ن : اگر مخاطب آبجی بودهای، احتمالاً با طلا، مادر فیلم، همراه شدهای. این همراهی، اگرچه تا آخر فیلم با تو میماند، اما گاهی در برابر ضعفهای ساختاری، کمرمق میشود. فیلمی که میتوانست عمیقتر، جسورتر، و ماندگارتر باشد، در نهایت اثری متوسط اما محترمانه باقی میماند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد آلبوم «لحظهای کوتاه»
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم قیف
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد فیلم بیسروصدا