وسواس تمیزی یا فرار از زخم‌های پنهان روح

وسواس تمیزی یا فرار از زخم های پنهان روح
وسواس تمیزی یا فرار از زخم های پنهان روح

نوشته : سعید رهنما
در دنیای روان‌شناسی، گاهی عمیق‌ترین آسیب‌ها خود را در رفتارهایی نشان می‌دهند که در نگاه اول، بی‌ارتباط و حتی عادی به نظر می‌رسند. وسواس نسبت به تمیزی و پاکیزگی، یکی از همین پدیده‌هاست؛ وسواسی که فراتر از نظم و سلیقه فردی است و به یک اجبار طاقت‌فرسا تبدیل می‌شود. این رفتار، به درستی می‌تواند یک تلاش ناخودآگاه برای پاک کردن خاطرات دردناک، شرم یا تجربیاتی باشد که فرد احساس می‌کند او را لکه دار یا کثیف کرده‌اند. این تمایل به نظافت افراطی، یک مکانیزم دفاعی است که در آن، فرد برای کسب آرامش درونی، به کنترل وسواس‌گونه محیط بیرونی پناه می‌برد.

در ریشه‌یابی این رفتار، غالبا به یک تجربه عمیقا ناراحت‌کننده، مانند یک تروما، یک اشتباه بزرگ، یا یک احساس شرم بنیادین می‌رسیم. این وقایع، در روان فرد یک حس ناپاکی و آلودگی عمیق ایجاد می‌کنند. گویی فرد خود را از نظر اخلاقی یا عاطفی، کثیف یا ناپاک می‌پندارد. این احساس درونی، به شکلی نمادین به یک رفتار بیرونی تبدیل می‌شود. فردی که در درون خود احساس آلودگی می‌کند، به طور وسواس‌گونه‌ای به شستن دست‌ها، تمیز کردن خانه یا ضدعفونی کردن وسایلش می‌پردازد. این عمل، یک تلاش نمادین برای شستن و پاک کردن آن آلودگی درونی است. هر بار که فرد دست‌های خود را می‌شوید، برای لحظه‌ای، احساس می‌کند که گویی بخشی از گناه، شرم یا درد گذشته نیز پاک شده است. (البته منظورم به شکل افراطی آن است)

این فرآیند، ماهیتی کاملا تشریفاتی و آیینی دارد. فرد برای کاهش اضطراب ناشی از خاطرات دردناک، به یک چرخه تکراری از رفتارها متوسل می‌شود. تمیز کردن، به یک آیین مقدس تبدیل می‌شود که فرد با انجام آن، به صورت موقت، از هجوم افکار و احساسات منفی رها می‌شود. اما این آرامش، گذرا و فریبنده است. چرا که ریشه اصلی اضطراب هنوز در ناخودآگاه باقی است. این چرخه معیوب، اساس رفتار وسواسی-اجباری (OCD) است: یک فکر یا احساس اضطراب‌آور (وسواس) منجر به یک رفتار تکراری (اجبار) برای کاهش آن می‌شود. این چرخه به مرور زمان، نه تنها بهبودی به همراه نمی‌آورد، بلکه رفتار را تشدید کرده و زندگی فرد را در یک لوپ بی‌پایان از اضطراب و اجبار غرق می‌کند.

این وسواس، در نهایت به یک مکانیسم ناکارآمد تبدیل می‌شود. با هر بار تمیز کردن، فرد در حال تایید این باور ناخودآگاه است که - من کثیف هستم و باید پاک شوم - . این باور، به جای این که از بین برود، عمیق‌تر می‌شود. متاسفانه، خاطرات و دردهای روحی را نمی‌توان با مواد شوینده پاک کرد. این تلاش برای کنترل یک بحران درونی از طریق رفتاری بیرونی، مانند پر کردن یک سطل سوراخ با آب است. هرگز به نتیجه نهایی نمی‌رسد. به مرور زمان، این رفتار نه تنها فرد را از شرم و دردش رها نمی‌کند، بلکه به یک مشکل جدید تبدیل می‌شود که زندگی او را مختل کرده و روابطش با دیگران را به دلیل عدم درک آن‌ها از این وسواس، خدشه‌دار می‌کند.

بنابراین، مسیر واقعی به سوی رهایی، در توقف این چرخه نیست، بلکه در شناخت و پردازش ریشه اصلی آن قرار دارد. پاکیزگی واقعی، نه در تمیز کردن سطح، بلکه در شفای زخم‌های درونی است. این شفا، با رویارویی با خاطرات دردناک و پذیرش آن‌ها حاصل می‌شود، نه با فرار از آن‌ها. فرد باید یاد بگیرد که او با گذشته‌اش تعریف نمی‌شود و هیچ تجربه‌ای نمی‌تواند ذات او را آلوده کند. این سفر درونی، اغلب نیازمند کمک یک درمانگر یا روان‌شناس است که می‌تواند فرد را در این مسیر دشوار همراهی کند. مسیری که در آن، فرد به جای تلاش برای پاک کردن گذشته، با آن صلح می‌کند و از بار سنگین شرم و درد رها می‌شود. رهایی از وسواس، در نهایت، به معنای پذیرش ناپاکی‌های زندگی و یافتن آرامش در خود، بدون نیاز به پاکیزگی افراطی در دنیای بیرون است.


برای رفع این مشکل و یا گفتگوی بیشتر می توانید با نویسنده در تماس باشید.