یک آدم معمولی و کنجکاو، همین
نمک سبز سیزدهم - به آینه نگاه کن
این هفتههای آخر سال مشغله همه زیاد شده و من هم، هفته پیش که نمک سبز نداشتم، انگار یه چیزی کم داشتم، هر چند توی توئیتر دربارهی پادکستهای منتشر شده، صحبت کردم، منتها این نوشتنِ بدونِ محدودیت کارکتر خیلی بچسب تر هست و البته دقیقتر. برای شروع این هفته اول از همه یه نگاهی به لیست احسان حاجیان عزیز از پادکست شیرکاکائو بندازیم و بعد بریم سر وقت بررسیهای این هفته.
? فهرست قسمتهای منتشر شدهی تعدادی از پادکستهای فارسی در یک هفته گذشته
(18 تا 24 اسفند ۱۳۹۷):
? پادکست های تازه تولید:
⛩ ساتوری پادکست (ماه را نمی شود دزدید)
{پادکست سکو هم از پادکستهای تازه هست که در لیست احسان نبود و در این لینک لاله در موردش توضیح داده. من این پادکست رو گوش کردم ولی بهتر از من لاله در موردش نوشته.}
?سایر پادکست ها
? آلبوم ( من به خودم خیانت کردم) {این قسمت درمورد دومین آلبوم پر فروش قرن بریتانیا که ساخته امی واینهاوس هستش}
? آن ( به آینه نگاه کردم) {در این شماره به آن میپردازیم}
ابدیت و یک روز (شماره 96، حقیقت و مرد دانا)
?♀ اجنبی ( قسمت Love Script To Me) {در این و این توئیت در موردش گفتم}
? پیکسل (فصل دوم قسمت اول)
? بندر تهران ( تاسیان)
⚽️ پرسپولیس لب (بندی برای بازنشسته ها)
⚽️ جوکاتوره ( قسمت 22 - Siiiiiiuu) {در این شماره در موردش حرف میزنیم}
? چسب زخم (نوازندگان خیابانی) {جزو خوبهای هفته بود و به شدت توصیه میشه}
?⚖ چکش (از شجریان تا فرهاد - کپی رایت داستان ناتمام)
? چنل بی ( پورامبو) {داستان عجیبی که یک روزنامهنگار طی میکنه و تمامش رو وقتی گوش دادم که داشتم خونه تکونی میکردم}
? داستان شب (هیچی (22) - بن بست امیر افشار (12) - نون و قلم (7) - ده فرمان (10) - رازهای من و سرزمینم (12) - استعفانامه - مرلین مونرو غمگین نیست (26)
? در این شب ها (بیائید به ماه برویم)
? ده صبح ( آیا پادکست ده صبح هم استارتاپ است؟)
⚽️ رادیو آفساید (قسمت 28 فصل دوم)
? رادیو آهنگ سفر (جشنواره دزفول گرام در سه قسمت){در این شماره در موردش حرف میزنیم، این هفته بچههای آهنگ سفر، خیلی پُرکا بودن}
? رادیو دستنوشته ها (روایت چهل سال موسیقی 1389 تا 1392) {به جایی از روایت چهل ساله رسیدیم که داریم با گوشت و پوست و استخوان درک میکنیم این روایت رو}
? رادیو دیو (همچون سنگی غلتان) { این هفته در مورد سفر هست و خیلی هم عالی و خوب به این موضوع پرداخته، این هم به شدت توصیه میشه}
? رادیو رشدینو (فصل سوم قسمت سوم)
? رادیو شزیو (به بهانه بهار)
? رادیو لوزی (عمارت امین آباد - قسمت دوم)
? رادیو مرز ( پا به سن گذاشته) {در این شماره در موردش حرف میزنیم}
? ساگا ( ویژه نوروز اساطیر بین النهرین ) {در این توئیت بهش اشاره کردم}
? فردوسی خوانی (داستان رستم و اکوان دیو)
⚽️ فوتبال لب (قسمت 26)
? مترونوم (سلطان قلب ها، پنجاه سال بعد - بخش دوم)
? مدکست (فشن کپی آری یا خیر) {در این توئیت بهش اشاره کردم}
? مولاناخوانی ( قسمت هشتم)
رادیو مرز: پا به سن گذاشته
موضوع این هفته رادیو مرز، در مورد تبعیضی بود که در خیلی از ما هست و ما از اون بیخبریم. خودمون هم حواسمون به این تبعیض نیست. حداقل در مورد من که این طور بوده. قبل از اینکه به موضوع پادکست پی ببرم، رفتم یکی از همکارانم رو پیدا کردم که سنش از من بیشتر بود و بهش گفتم که بیا یه پادکست منتشر شده در مورد شما! (ضایعترین حرکت ممکن رو زدم) همکارم منو پس زد و بعد از گوش دادن به پادکست متوجه خبطی که کرده بودم شدم.
توی این اپیزود مرضیه رسولی رفته سراغ آدمهایی که چهل رو رد کردن و بعضیشون هم بچهی بزرگ دارن و از تجربیات برخورد مردم با خودشون میگن، وقتی که مردم سنشون رو میفهمن.
قضیه از این قراره که ما خواسته یا ناخواسته، به افرادی که ازمون بزرگتر هستند، به دید دیگهای نگاه میکنیم و پیشزمینهای هم در موردشون داریم. بزرگترها همیشه باید موقر و متین رفتار کنن. باید آروم باشن و جلوشون نباید زیاد شوخی و خنده کرد. بهشون باید احترام گذاشت و برای خطابشون میتونیم از کلماتی مثل عمو و خاله و پدرجان و مادر جان و غیره استفاده کرد. این قواعد و هزاران قاعدهی دیگه که ریشه در فرهنگ ما داره و در مورد بنده آنقدر نهادینه هست که شکستنش و حداقل قبولش برام نیازمند زمانه، باعث شده که ما یه تبعیض زیر پوستی رو تنها به واسطه سن به افرادی از جامعه که سالم هستند و توانایی انجام کارها رو دارن، اعمال کنیم.
از این تبعیضها که در این قسمت هم بهشون پرداخته شده، همین قوانینی هست که همین امسال هم سروصدای زیادی کرد. قانون عدم بکارگیری بازنشستگان در مشاغل دولتی (به جز اونهایی که خودمون هستیم!). این قانون عملاً کسی رو که توانایی انجام کار داره رو از حق کار کردن و کسب درآمد محروم میکنه، تنها و تنها به خاطر سنش. اصلاً هم براش مهم نیست این فردی که داره توی سن بازنشستگی کار میکنه از سر شکم سیری دست به این کار نزده. اصلاً هم از سر شکم سیری داره کار میکنه، دلش میخواد تا وقتی که جان در بدن داره، به کشورش و مردمش و خانوادهش و خودش خدمت کنه، دوست داره تا آخرین لحظه احساس مفید بودن داشته باشه و دولت به جای اینکه زمینه کار رو برای همه فراهم کنه، خیلی راحت با بیرون کردن یه عده برای دیگران کار ایجاد میکنه و عملاً شغلی ایجاد نکرده، بلکه جای خالی یک نفر رو با فرد دیگری پر کرده.
این پادکست از این جهت برای من خوب بوده که متوجه شدم این نگاه جامعه در من هم تاثیر گذاشته بود و بارها بارها در رد یک کار (هر کاری، تفریح تا آموزش و دوباره درس خوندن) این جملهی کلیشهای رو به کار میبردم که: آقا از سن من گذشته. بله من این تبعیض رو که جامعه به غلط به ما تحمیل کرده، به خودم هم اعمال میکردم و خودم رو از زندگی محروم میکردم.
عکس از اینجا
جوکاتوره:
خُب، بالاخره یووه حماسه آفرید. بالاخره امین و ساشا کمی و کمتر از کمی از الگری تعریف کردن. هفته پیش در رشته توئیتی در مورد جوکاتوره گفته بودم که قصد داشتم این پادکست رو از لیست گوش دادنهای هر هفته کنار بگذارم. چون طرفدار یووه نبودم و کنجکاوی من در مورد فوتبال ایتالیا رو هم ارضا نمیکرد. همون موقع که بنده این تصمیم چریکی رو گرفتم و رفتم برای گوش دادن به آخرین قسمت از جوکاتوره، در مورد ورزشگاه ناپولی حرف زدن و وعده دادن که از این به بعد بیشتر در مورد فرهنگ ایتالیا صحبت کنن و این گونه بود که باز این هفته جوکاتوره گوش دادم.
این هفته بعد از بُرد مقابل اتلتیکومادرید، یونتوسیهای خوشحال، پادکستشون رو با آهنگ حماسی! We will rock you از گروه کوئین شروع کردن. وقتی پلی شد یه لحظه فکر کردم قسمت قبلی پادکست آلبوم رو دارم گوش میدم، بعد که صدای گزارشگر بازی اون وسط مسطا به گوش رسید، فهمیدم که نه، درست اومدم. این بُرد باعث شده بود که امین و پاشا، یکم از مربی یووه تعریف کنن و اگر فکر کردید که بهش انتقاد وارد نکردن باید بگم که سخت در اشتباهید، منظورم این بود که لابلای انتقادها ازش تعریف کردن. (شکلک نیش باز تا بنا گوش)
رادیو آهنگ سفر: سهگانه دزفول گرام
از وقتی که با مجید دارم روی تراولکست کار میکنم، به موضوع سفر حساس شدم، مثلاً اپیزود جدید رادیو دیو هم در مورد سفر حرف میزنه، با علاقه نشسته بودم و گوش میدادم به داستانهای سفر.
رادیو آهنگ سفر، هفته پیش یه پیشدرآمد داشت در مورد جشنواره دزفول گرام که هم معرفیش کرد و هم اینکه وعده داد، در ایام جشنواره، برای هر روزش، یه اپیزود منتشر خواهد کرد. این وعده همین هفته عملی شد و سه تا اپیزود پشت سر هم برای سه روز جشنواره منتشر کردن.
توی سه روز همراه شدیم با دوستانی که توی دزفول جمع شده بودن تا در مورد این شهر زیبا حرف بزنن و اون رو با بقیه به اشتراک بذارن. از رنگ رود دز گفتن تا داستانهای جنگ و کوههایی که بعد از مدتها سبز شده بود. از شگفتیهای دزفول گفتن و هر چی جلوتر رفتن من یکی فهمیدم که چقدر از مرحله پرتم و در مورد سرزمینی که توش داریم زندگی میکنیم، چقدر مطلب نگفته هست و چقدر مصداق بارز "آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم" هستم.
علاوه بر این پادکست، توی اینستاگرام هم میتونید با جستجوی #دزفول_گرام از عکسها و فیلمها و گزارشهایی که دوستان حاضر در جشنواره تهیه کرده، بهره ببرید و حالتون به معنی واقعی کلمه خوب کنید.
به تدریج: هفت تپه
پادکست به تدریج قراره که چند تا اپیزود در مورد شرکت نیشکر هفت تپه صحبت کنه و به شدت توصیه میشه که اگه به موضوع علاقه دارید، بهش گوش بدید. مخصوصاً اینکه این اپیزودها قراره خیلی دقیق به موضوع بپردازه و برای همین برنامه داره که توی چندتا اپیزود در این مورد حرف بزنه. تا یادم نرفته همینجا بگم پادکست دموکراسی در کار (پلاس) هم در این مورد صحبت کرده و اون رو هم پیشنهاد میکنم، گوش بدید. دموکراسی در کار علاوه بر تشریح موضوع در پی دادن راه حل هم هست، این نکته مثبت پادکسته.
نیشکر هفت تپه از اون چیزی که ما داریم از بیرون بهش نگاه میکنیم، پیچیدهتره. نه اینکه اعتراضات پیچیده باشه، نه عزیز من، به کسی که کار کرده باید حق و حقوقش رو داد و این موضوع سادهس، پیچیدگی نداره که. پیچیدگی اونجا داره که ما با این ثروت ملی چه کردیم و البته چه میکنیم.
یه بخشی از پیچیدگی موضوع به طیف گسترده کسانی اشاره داره که با این مجموعه کار میکنند. مشخصا در مورد "نیبُر"ها صحبت میکنه و توضیحاتی میده که خیلی مفید هست. توضیحات پادکست به تدریج در مورد هفت تپه کمک میکنه که دید درستتری به موضوع داشته باشیم و خیلی بعید نیست که خودمون به زودی از تجربیاتشون استفاده کنیم.
پادکست آن: به آینه نگاه کردم
این اپیزود پادکست آن، به گواه هلی بهترین پادکست سال نودو هفته. توی این اپیزود روایت ریحانه شاعر افغان رو میشنویم که در ایران به دنیا امده و بزرگ شده ولی همیشه سایه اقلیت بودن رو روی خودش و خانوادهاش حس کرده.
ریحانه اولین باری که با هویت ملیش برخورد داشته برای وقتی بوده که مدیر مدرسه سر صف از بچهها سوال میپرسه که کی افغانیه؟ رفتار مدیر باعث تغییر فضای یه بچه دبستانی میشه و از اون به بعد دید همکلاسیها بهش تغییر میکنه و کار به جایی میرسه که توی بازیها از عمد میباخته که لج کسی درنیاد تا به عنوان ناسزا بهش بگه افغانی.
داستان غربت و اقلیت ریحانه در ایران ادامه داره تا دانشگاه. حتی اونجا هم درگیر این موضوع و ماجرا بوده و بخش غم انگیز داستان اینه که هنوز خیلی از افغانها همین الان درگیر این ماجرا هستن.
این اپیزود آن به نسبت سه قسمت قبل شنیدنیتر هست و شاید دلیلش این باشه که داستان ریحانه، به همهی ما مربوطه و باهاش درگیر هستیم. داستان و روایتی که این بار میشنویم، شاید در ما تغییری ایجاد کنه برای بهتر شدن و دید بهتر داشتن به خودمون و کسانی که با ما زندگی میکنن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمک سبز - قسمت یکم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمک سبز ششم - جنسیت یک رُبات!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمک سبز چهاردهم - عید آمد و عید آمد