از سال بلوا تا نوش‌آفرین

:)
:)

دلدادگی

نوش‌آفرین دختری هفده ساله که یکی‌ یک‌دانه‌ی سرهنگ نیلوفری است که دل به حسینا می‌دهد. حسینای کوزه‌گر که تمام تن‌ش بوی خاک فرا گرفته. با ورود دکتر معصوم، زندگی نوش‌آفرین تغییر می‌کند.

بعد از اینکه دکتر معصوم به خواستگاری تنها دختر سرهنگ نیلوفری می‌آید، همه چیز آن‌قدر سریع پیش می‌رود که نوش‌آفرین زن دکتر معصوم می‌شود. اما هنوز نوش‌آفرین حسینا را در دل خودش دارد.

شاعرانگی در دل بلوا

سال بلوا با جریان سیال ذهن توانست تلاطم‌ها را به خوبی نشان دهد. اینکه نوش‌آفرین که بود و که شد. چه حسی داشت و به چه حسی رسید. معروفی توانست افکارهای درهم را با شاعرانگی متن درهم بیامیزد و داستانی را شکل دهد که هر لحظه‌ش پر از آه و هر زمان‌ش پر از چالش‌های گذرا باشد.

مردمان

نوش‌آفرین در زمانی حضور داشت که مِستر ملکوم برای پل‌سازی تلاش می‌کند و سروان خسروی می‌خواهد دار را بسازد. کسی که با قلدری سعی می‌کرد تا عدالت را برپا کند. نوش‌آفرین در زمانی بود که مردم را بی‌اهمیت و جز قازورات می‌دانستند.

دیالوگ‌ها

متن با دیالوگ‌های کوتاه و تقریبن بخشی از رمان را شکل داد. دیالوگ‌هایی که پیش‌رونده که توانست در دل متن قرار بگیرد و با شاعرانگی آن همراه شود. از طرفی دیگر به دلیل غیرخطی بودن رمان، داستان دارای پیچیدگی خاص خود بود که با همراهی آن می‌توان این پیچیدگی را درک کرد.

حسینا و برادرهایش

مدتی می‌گذرد و اعدام جزئی از شهر می‌شود. تاریکی‌های داستان به قدری زیاد است که می‌توان گفت تنها نقطه‌ی روشن آن، احساس نوش‌آفرین به حسیناست. کسی که می‌خواست برادرهایش را، سیاوش و اسماعیل را پیدا کند و حالا در سنگسر گرفتار شده بود. هم گرفتار احساس هم گرفتار و دلسپرده‌ی نوش‌آفرین.

تنوع فرهنگی

داستان با تعدد شخصیت، کمی باعث کسل‌کنندگی می‌شود اما وجود نوش‌آفرین کشش را در خودش نگه می‌دارد. معروفی توانست شعر را به داستان بیاورد و حس‌های مختلف را بیان کند. معروفی با تمام این تفاسیر می‌خواست فشارها و تاریکی‌های زمانه را نشان دهد که در خلال‌ش نوش‌آفرین حضور دارد و دکتر معصوم کسی می‌شود که بیشتر درد را برای نوش‌آفرین می‌آورد. سال بلوا توانست تا رسالت‌ش را انجام دهد و تنوع فرهنگی و اجتماعی را در متن جا دهد.

الهام حبیبی