روزمرگی ...

اوضاع چطوره؟

خوب نیست ..

همین پنج دقیقه پیش از شدت درد دندون داشتم گریه میکردم

نمی‌دونم مشکل از دندونمه یا به خاطر آفْت دهانی که سه روزه نمی‌ذاره حرف بزنم و غذا بخورم ...

از اون طرف گوشم درد می‌کنه و همین باعث میشه بیشتر به این فکر کنم که مشکل از دندونه ...

و دعا کنید نباشه چون اصلا دلم نمی‌خواد یه دندون دیگه رو به خاطر ترس از دندون پزشکی از دست بدم :///

(یکی دیگه از دندون هام رو با کلی زجر و وحشت پارسال رفتم پر کردم سه ماه بعدش موادش خالی شد و دیگه نتونستم خودم رو راضی کنم به رفتن پیش دندون پزشک و اون دندون کم کم از دست رفت )

حوصله ندارم بشینم شیمی بخونم و دیگه واقعا حالم از همه کتابام به هم میخوره ..

زیست هم به زور نشستم توی این شرایط خواندم آخه حیف

بود زیستی که این همه براش تلاش کرده بودم حالا به خاطر دو روز نخوندن نمره ام کم بشه و خداروشکر از نمره ای که احتمالا میگیرم راضی ام .

نتایج کنکور اردیبهشت هم آمد من واقعا براش آماده نبودم و میدونستم قرار نیست خیلی فوق‌العاده باشه ولی خب نسبت به انتظارم بهتر بود

فرهنگیان مجاز نشدم تراز کنکور فرهنگیانم بالا بود با اینکه فقط هفته اخر خونده بودمش ولی کنکور تجربی کم آوردم .

اختلاف ترازم با پنج هزار خیلی کمه و این باعث میشه حالم بده بشه اما خب بعدش که فکر کردم دیدم من واقعا دوست ندارم معلم بشم...

اگه قرار بود یه روز معلم باشم ترجیح میدادم دبیر ادبیات باشم و متاسفانه این گزینه برام قفله...

و دیگه ناراحت نیستم بابتش ترجیح میدم حتی شده یکسال بمونم پشت کنکور ولی بدون علاقه وارد شغلی نشم و چندین سال از عمرم خودم رو عذاب ندم.(اونم معلمی که می‌تونه آینده یه تعداد بچه معصوم رو تحت تاثیر قرار بده)

فامیل محترم از ترازم پرسیدن و بدون شرمندگی یا خجالت گفتم برای فرهنگیان مجاز نشدم ...

( برام مهم نیست دیگه راجع بهم چی فکر میکنند و چی میگن و حرف هاشون باعث نمیشه از خودم بدم بیاد )

نمیدونم کنکور تیر قراره چطور باشه اما مطمئنم از اردیبهشت بهتره ...

و بدتر از همه من هدفم رو گم کردم از همون وقتی که هر کسی یه رشته دانشگاهی بهم پیشنهاد کرد هدفم رو ،علاقم رو و ارزوم رو گم کردم و امیدوارم بتونم خیلی زود پیداش کنم.

بگذریم...

دیروز موهام خیس بود و سر جلسه امتحان صندلیم رو به روی کولر و فکر کنم سرما هم خوردم (همین یکی رو توی این موقعیت کم دارم )

و بدتر از همه حس مزخرف افسردگی ...

نمی‌خوام خودم رو افسرده بودنم و با این فکر بهش پر و بال بدم پس پا شدم موهام رو دو تایی بافتم

بعد لاک زدم و به گل هام آب دادم اما بعدش بی حوصله نشستم برای دندون دردم گریه کردم :)

شاید هم افسردگی نیست و از عوارض همین دندون درد لعنتیه ...

دلم میخواد برم بیرون یکم پیاده روی اما نمیتونم سرم دندونم و گوشم درد می‌کنه و باعث شده اعصابم ضعیف بشه ..

چند وقتیه میخوام موهام رو کوتاه کنم اما مامانم اجازه نمیده ..

دیگه واقعا حوصله رسیدگی بهشون رو ندارم مخصوصا اینکه به شدت داره می‌ریزه آخر سر هم پنهونی اینکار رو میکنم ...

اینو یادم رفت بگم اصلا یادش می‌افتم خندم میگیره چند وقت پیش یعنی یکی دو هفته پیش یه بنده خدایی تصمیم گرفته بود که با من ازدواج کنه

خانواده معمولا در این موارد اصلا من رو در جریان نمی‌گذارند و خودشون جواب منفی میدهند ...

این یکی هم اتفاقی فهمیدم یعنی شب امتحان سلامت بهداشت وقتی مامانم سعی داشت خیلی آروم قضیه رو برای خالم تعریف کنه که من متوجه نشم من شنیدم ..

داداش هام هم شروع کردند به مسخره بازی و هر کدوم یه جوری سر به سرم میگذاشتند ...

من هم دیدم اگه بزنم به فاز خجالت قراره حرص بخورم ،خجالت رو گذاشتم کنار و باهاشون همراه شدم و کلی خندیدیم .

اینکه من هنوز خودم رو آنقدر بزرگ نمی‌بینم که بخوام ازدواج کنم (شاید هم هیچوقت) به کنار سنش واقعا منو شوکه کرد به نظرتون با چه اختلاف سنی ای پا پیش گذاشته بود؟

شانزده ساااال :///

آخه یکی نیست بگه برادر من خودت فکر کردی داری چیکار میکنی؟ آخه اختلاف سنیش با پدرم کمتر از اختلاف سنیش با من بود 😂

این قضیه تمام شد و من دارم به این فکر میکنم اصلا نباید برای دانشگاه به شهر خودم فکر کنم چون اگه جلو چشم مامانم باشم خیلی دوست داره زود داماد دار بشه 😂😂

بگذریم می‌دونم خیلی پراکنده نوشتم ولی خب خوب بود حداقل برای چند دقیقه حواسم از دندونم پرت شد .