نظریه بولدر (اصول یک جامعه استارتاپی با نشاط)

اصول یک جامعۀ استارتاپی بانشاط

برد فلد در کتاب اکوسیستم کارآفرینی پس از توضیح مختصری درمورد سابقۀ شهر بولدر، اصولی را بیان می کند که جامعۀاستارتاپی بولدر را به جلو میبرند. این اصول را نظریۀبولدر می نامد. ولی قبل از آن، سه چارچوب تاریخی مورداستفاده را برای توجیه به وجودآمدن جامعه های استارتاپی در برخی شهرها توضیح خواهد داد.

چارچوب های تاریخی

بررسی جامعه های استارتاپی یکی ازمهمترین مسائل عصر حاضر است. چرا نوآوری در برخی جوامع رشدمی کند ولی در برخی دیگر این اتفاق رخ نمی دهد؟ عوامل رشدیک جامعۀاستارتاپی چه هستند؟ پس ازاینکه یک جامعه، شروع به رشد کرد چگونه کارآفرینی در آن ماندگار می شــود و رشــد می کند؟ چــراعلیرغم باالاتربــودن هزینه های مکان و دســتمزد، برخی جوامع به فعالیت خود ادامــه می دهند و جوامع دیگر از بین می روند؟

در اینجا بحث ما چیزی کمتر از پایداری اقتصادی یک منطقه یا شهرنیست و حتی می تواند در بقای آن نیز مؤثر باشد. مطالعه ها نشان داده است که نوآوری از لحاظ جغرافیایی نه دموکراتیک و نه مسطح اســت. البته ممکن است چنین ادعایی شــگفت آور باشد زیرا به نظرمی رسد که در جوامع امروزی اهمیت مکان باید از همیشه کمتر باشد. امروزه می توان از هرمکانی به هرمکان دیگری اطلاعات ارســال ودریافت کرد. افزایش دسترســی به اطلاعــات و منابع میتواند به صورت نظری، رابطۀ بین مکان فیزیکی و نوآوری را تضعیف کند. ولی در جغرافیای سیاســی، اثر متضادی مشاهده شــده اســت. شــواهد، حاکی از آن اســت که مکان، برخلاف انتظار بیشــتر از همیشــه اهمیت دارد. نوآوری، به شدت در برخی نواحی متمرکز اســت وافراد خالق نوآور در مناطــق جغرافیایی خاصی درکنار هم قرار گرفته اند. بنابراین واضح است که مکان فیزیکی بسیار اهمیت دارد.

ســه چارچوب وجــود دارد کــه دلیل تبدیل شــدن برخــی محل ها بــه کانون های کارآفرینی را تشــریح می کند. ایــن چارچوب ها به صورت جداگانه از رشــته های اقتصاد، جامعه شناســی و جغرافیا نشــأت می گیرند. البته توضیح های آنها جامع نیست و مکمل یکدیگر به حســاب می آیند.

چارچــوب اول، صرفه جویی های خارجی یــا تجمعی (economies oragglomeration external) نامیده می شود و مربوط به علم اقتصاد است. صرفه جویی هــای خارجی روی مزایای تجمع اســتارتاپ ها در یک ناحیه متمرکز اســت. شــرکت هایی که در یک ناحیه قرار دارند از «صرفه جویی های ناشــی از مقیاس خارجی» سود می برند. شرکت های در حال ظهور به ورودی های مشترکی مثل زیرساخت، خدمات حقوقی و حســابداری، تأمین کنندگان و نیروی کار دارای دانــش تخصصی نیاز دارندکه خارج از شــرکت قرار گرفته اند. شــرکت هایی که در یک منطقۀ جغرافیایی یکســان باشند هزینۀ ثابت این منابع خارجی را با یکدیگر به صورت اشتراکی پرداخت می کنند. با افزایش تعداداستارتاپ ها،متوسط هزینه به ازای این ورودی هاکاهش پیدا می کند. به این ترتیب، شــرکت های واقع شــده در یک جامعۀاســتارتاپی مزایای اقتصادی مســتقیم به دســت می آورند. میتــوان از یک مفهوم اقتصادی دیگر به نام«اثر شــبکه» نیز برای توجیه مزایای ناشــی از تجمــع جغرافیایی اســتفاده کرد. اثر شــبکه در سیســتم هایی صــدق می کند که با افزوده شــدن یک عضو به شــبکه، ســایر اعضا ســود ببرند. اینترنت، Facebook وTwitter نمونه هایی هســتند که اثر شــبکه در آنها بســیار واضح است. اگر تنها صد کاربر از این خدمات اســتفاده کنند ممکن اســت برای شــما مزیت خاصی وجود نداشته باشــد ولی اگر 100 میلیون کاربر دیگر در شبکه ای وجود داشته باشند؛مزیت آن شبکه به شــدت افزایش پیدا می کند. بــرای نمونه،منطقه ای کــه در آن 10 برنامه نویس وجود داشــته باشــدمنبع خوبی برای یک استارتاپ اســت ولی اگر 1000 برنامه نویس عالی در یک منطقه وجود داشــته باشند ارزش آن منطقه برای استارتاپ ها بسیار بیشتر خواهد شد؛ به خصوص اگر این برنامه نویس ها روال کاری مشــترکی داشــته باشند، به یکدیگر روحیه بدهند و شرکت های جدید تأسیس کند. صرفه جویی های ناشی ازمقیاس خارجی، برخی هزینه ها را کاهش می دهد و اثر شــبکه، ِ ارزش در کنار یکدیگر قرار گرفتن را بیشتر می کند.

دومین چارچوب از علم جامعه شناســی ریشه می گیرد. آنالی ساکسینان در رساله دکتری خود از دانشگاه MIT توضیح داده است که چارچوب صرفه جویی ناشی از مقیاس خارجی، به وجود آمدن و رشــد جامعه های استارتاپی را به صورت کامل توجیه نمی کند. او درکتاب خوداشــاره کرده است که دوکانون فعالیت های پیشرفته)یعنی درۀ سیلیکون و جادۀ 128)دردهۀ 1980 ،شباهت بسیار زیادی به هم داشته اند و از مزایای تجمع سود میبرده اند. بااین وجود پس از گذشــت یک دهه،درۀ سیلیکون مزیت بسیار بزرگی نسبت به جادۀ 128 به دســت آورده بود که با اســتفاده ازصرفه جویی هــای خارجی قابل توجیه نیســت. ساکســنیان، تلاش کرده اســت دلیل این موضوع را کشــف نماید. به ادعای او فرهنگ گشــودگی و تبادل اطلاعات دلیل برتری درۀ سیلیکون نسبت به جادۀ 128 بوده است. چنین ادعایی با اثر شبکه برای یک منظور بوده است زیرا این اثر در جامعه هایی که از تبادل اطلاعات بین شرکت ها وصنایع استقبال می کنند، اثرات بیشتری به همراه دارد. مشــاهده های او نشان میداد که شــرکت هایی مثل HP و Sun در درۀ سیلیکون برخــلاف شــرکت هایی مثل ApolloوDECمرزهای بســته ای ندارنــد. به عبارت دیگر فرهنگ درۀ ســیلیکون از تبادل افقی اطلاعات بین شــرکت ها استقبال میکرده است. تغییرات ســریع فنــاوری بافرهنگ تبادل اطلاعات و قابلیت تحــرک نیروهای کار در درۀ سیلیکون همخوانی داشته است. به همین دلیل شرکت های این منطقه، توانایی بیشتری در به اشــتراک گذاری اطلاعات، پذیرش روندی جدید، بهره گیری از نوآوری و پاسخگویی به شــرایط جدید داشــته اند.در همین حال، یکپارچه سازی عمودی و سیستم های بسته، عیب هــای بزرگی برای شــرکت های جادۀ 128 به حســاب می آمده اند. ساکســینان، به اهمیت نقش فرهنگ شــبکه ای متراکم درموفقیت درۀ ســیلیکون نسبت به جادۀ 128 اشاره کرده است و نظریۀ خود را «شبکه های افقی» نامیده است.

آخرین توضیح برای جامعه های اســتارتاپی،مفهومی بنام«طبقۀ خالق» است که ازعلم جغرافیا نشــأت می گیرد. ریچاردفلوریدا در این نظریه رابطه بین نوآوری و افراد خلاق را توضیح داده است. ایــن طبقه از افرادی مثــل کارآفرین ها،مهندس ها، اســتادان دانشــگاه و هنرمندان تشکیل شــده اســت که توانایی ایجاد «فرم های معنادار جدید» را دارند. به نظر فلوریدا، افراد طبقۀ خالق دوست دارند در محل های خوب زندگی کننــد؛ از فرهنگی لذت میبرند کــه ایده های جدید و عجیب را تحمل میکند و مهمتر از همۀموارد می خواهند که در کنار سایر افراد طبقۀ خود باشند. این نظریه نیز نمونۀ دیگری از اثر شــبکه اســت زیرا چرخه ای وجود دارد که با حضور تعدادی از افراد طبقۀ خالق در یک منطقه، سایر افراد این طبقه نیز به آنجا جذب میشوند که به نوبه خود باعث جذابتر شــدن و ارزشمندتر شدن آن ناحیه می شــود.منطقه ای که تجمع آن به اندازۀ کافی باشد نسبت به سایر مناطق مزیت جغرافیایی خواهد داشت. هریک از این سه چارچوب،دیدگاهی برای درک دلیل تجمع جامعه های استارتاپی درمنطقه های خاص اســت. ولی این نظریه ها برای به راه انداختن یک جامعۀاستارتاپی کافی نیستند.علیرغم اینکه به سادگی میتوان دلیل اهمیت کانون های نوآوری را درک کرد؛ نمی توان به همان سادگی نحوۀ راه اندازی یک جامعۀاستارتاپی را توضیح داد.

نظریۀ بولدر

من براساس تجربۀ خود دربولدر، یک نظریه جدید را پیشنهاد می کنم وآن را نظریۀ بولدر می نامم. این نظریه چهار مؤلفۀاصلی دارد:

1 .کارآفرینان باید رهبران جامعۀاستارتاپی باشند.

2 .رهبران باید تعهد طولانی مدت داشته باشند.

3 .هرکســی که بخواهد عضوی از جامعه باشــد باید بتواند در آن مشارکت داشته باشد.

4 .جامعۀاســتارتاپی باید فعالیت های مســتمری داشــته باشــد که از تمام پشتۀ کارآفرینی بهره میبرد.