اقتصاد اعتماد؛ تاثیر اعتماد در رشد سازمان ها

اقتصاد اعتماد
اقتصاد اعتماد

ماهی ها در تقلای پیدا کردن آب بیشتر نیستند تا زمانی که آب اونقدر تقلیل پیدا کنه که شرایط بغرنج بشه.

همینطور برای اعتماد؛ هیچوقت در جستجوی اون یا تاکید بر اهمیتش نیستیم مگر اینکه کمبودش ما رو عذاب بده و اهمیتش رو به خاطرمون بیاره.

اما زمانی که از اعتماد قدردانی نشه و نسبت بهش بی توجهی داشته بشیم، نباید به این معنا تعبیر بشه که در پسا انگیزه های ما نبوده و در جریان نیست…

اقتصاد اعتماد

اعتماد تنها یک پدیده اجتماعی نیست؛ بلکه یک پدیده اقتصادی است.

اعتماد به ارز جدید اقتصاد جهانی تبدیل شده.

اعتماد یک انگیزه دهنده اولیه است.

وارن بافه (Warren Buffet) سومین مرد ثروتمند جهان (از نظر مجله فوربز) که شهره خاصی در مورد اعتماد بودن داره درصدد تصاحب یکی از زیر شاخه های Walmart به نام Distribution MacLaine بود.
او در گزارش نهایی نوشت: در یک جلسه ۲ ساعته به توافق رسیدیم ۲۹ روز بعد والمارت به طور کامل پولش رو گرفت و معامله تمام شد.

درآمد شرکت در سال قبل ۲۳ میلیارد دلار بود که نشانگر بزرگی حجم معامله هست.
معمولا رویه چنین معاملاتی در این سطح همیشه به این شکل بوده که ماه ها یا سال ها به طول کشیده بشند و میلیون ها دلار خرج جلسات، حسابدار ها و حسابرس ها، بانک ها و … بشه.

اما وارن بافه همونجا بدون حتی یک روز تاخیر و خرج اضافی معامله رو نهایی کرد.

وجود اعتماد در رابطه وارن با شرکاش موجب این شد معامله ای که معمولا بین ۶ ماه تا یکسال به طول می انجامید و میلیون ها دلار خرج به تاخیر انداختن و مسائل اضافی میشد رو بدون هیچگونه خرج اضافی و تاخیر نهایی کنه.

سرعت بالا، هزینه کم و بازده بالا؛ به این میگن یک اقتصاد.

هر فردی لایق اعتماد هستش تا اینکه عکسش ثابت بشه.

در اطمینان کردن ریسک هست اما در اعتماد نکردن فاجعه قطعی.

حال این رو مقایسه کنید با فرهنگ یک سازمان، یک تیم، یک مشتری یا یک خانواده زمانی که بی اعتماد هست چه اتفاقی رخ میده؟

چگونه زوائد درون روند ها رخنه می کنه؛ با قوانین روال های زمانبر و بیهوده و شیوه های منسوخ بوروکراتیک و دوباره کاری هایی که فقط و فقط به دلیل عدم وجود اعتماد رخ داده.
علاوه بر این با بی اعتمادی، آدم هایی بی تعهد، تنبل و خودخواه رو در سازمان تربیت میکنیم.

بهترین افراد به دلیل عدم اعتماد و اطمینان از سمت سازمان، اون را ترک کرده و مشتری ها به دلیل عدم یک اعتماد دوطرفه از شرکت رو بر می گردونند.

نمیشه تحت هر شرایطی به هرکس اعتماد کرد، اما به دلیل اینکه در گذشته از اعتمادمون سو استفاده شده، نمی شه درب اعتماد رو برای همیشه بست.

اعتماد در برابر بی اعتمادی

اولین فکری که در ذهنتون شکل میگیره رو به خاطر بسپارید.

یک شخصی که در زندگی یا در کار به او اعتماد دارید تجسم کنید؛ اسم اون شخص چی هست؟

نزدیک اون شخص بودن چه حسی داره؟

ارتباط بر قرار کردن با اون شخص چطوره؟

زمانی که با هم کار میکنید کارها چقدر سریع پیش میره؟

و چه نتایجی با هم می تونید بدست بیارید؟

یک شخص دوم رو در نظر بگیرید که؛ اعتمادی بین شما نیست؛

در کنار اون شخص بودن چه حسی داره؟

ارتباط بر قرار کردن با اون شخص چطوره؟

زمانی که با هم کار میکنید کار ها چقدر سریع پیش میره؟

و چه نتایجی با هم می تونید بدست بیارید؟

چقدر تفاوت حس میکنید؟ با داشتن اعتماد افراد و اعتماد کردن بهشون چقدر پیشرفت رخ میده؟

هم بستگی، روابط و مشارکت بر اساس میزان اعتماد پژمرده شده یا رونق پیدا می کنه.

اعتماد افراد

در میان این همه سر و صدا و تلاش برای ترغیب مردم، اونها به برند یا شخصی که بهش اعتماد دارند، نگاه می کنند.

مشتری در صورت اطمینان به یک شرکت، دوستان خود رو به اون سمت ارجاع داده و به مقدار و دفعات بیشتری خرید می کند.

اعتماد در سراسر دنیا در حال تقلیل یافتن هست و روز به روز ارزش شرکت ها و افراد قابل اعتماد رو به افزایش.

مار جامع میزان اعتماد در دنیا در مباحث مختلف در این لینک قابل مشاهده هست.)

اعتماد یک منزلت مقدس هست که در روابط کاری، شخصی یا با مشتریان تحت هیچ شرایطی نباید خدشه دار بشه.

اعتماد درون سازمان

اعتماد در برترین سازمان ها یک اسم نیست، بلکه یک ارزشه.

در کتاب “گوگل چگونه کار می کند” نوشته شده توسط اریک اشمیت و جان رازنبرگ، به ترتیب مدیرعامل و معاونت محصول گوگل در سالهای نه چندان دور، یکی از بزرگترین دلایل موفقیتشون رو اینطور شرح دادند؛

مشکل بیشتر شرکت ها در عصر جدید اینه که به دنبال کم کردن ریسک هستند تا به دنبال زیاد کردن سود. اطلاعات به اشتراک گذاشته نمی شند. تصمیم گیری توسط چند فرد بالا رتبه انجام میشه. ایده ها و طرح ها محفوظ هستند. برای انجام کار های ساده بروکراسی های زیادی برقرار هست. و...
این شرکت ها به نوعی کند طراحی شدند. کند هم در عصر سریع اینترنت جایی برای بقا نداره.

همه اینها به دلیل کمبود اعتماد هست.

به عقیده این دو؛

افراد خلاق باهوش رو استخدام و بهشون اعتماد کنید

دسترسی این افراد مدام زاویه دید های جدیدی رو به شرکت اضافه می کنه تا بهبود تسریع پیدا کنه. اونها می تونند ایده هایی که شما دارید رو متحول کنند. با اطلاعاتی که پیدا می کنند کارهای مفیدی انجام بدند و در نهایت چابکی و پیشرفت رو برای شما ایجاد کنند.

حراست، بوروکراسی و عدم اعتماد باعث کند بودن میشه.

بیشتر درباره این کتاب؛ مقاله ای که نوشتم

سازمان Financial Times در آزمونی که از ۲۰ درصد بهترین و بدترین گروه های نو آور در سازمان ها برگزار کرد، مهم ترین عامل تفاوت میان اونها رو “اعتماد” اعلام کرد.

در مکانی که اشخاص به هم اعتماد و اطمینان دارند، خلاقیت و نوآوری شکوفا میشه. اونها اطلاعات و ایده هاشون رو به اشتراک میذارند. به هم کمک می کنند تا تیم نتایج بهتری کسب کنه. دانشی رو که دارند به هم آموزش میدن.

در خلا اون همه با ترس مرتکب شدن اشتباه مواجه هستند.

اگر پروژه ای نتیجه گرفت به دنبال دریافت تمام اعتبار از اون. اگر هم نه به دنبال مقصر جلوه دادن دیگران.

کسی اطلاعات، ایده ها و دانشش رو به اشتراک نمیذاره، چرا به دیگران کمک کنه که از اون جلو بزنند؟

در این فضای سمی خلاقیت، نوآوری و همکاری سرکوب میشه و هیچوقت نتیجه خوبی بدست نمیاد.

در این باره؛ مقاله جالب تاثیر اعتماد در بروز خلاقیت (انگلیسی)

چطور اعتماد بیشتری بدست بیاریم؟

اعتماد یک توانایی قابل یادگیری است. قابلیتی که توان رشد و شکوفایی درش داریم.

اعتبار: پایه های اعتماد بر اون بنا شده

دلیل اینکه وارن بافه میتونه این کار رو انجام بده اینه که از اعتبار بالایی برخوردار هستش و همه میدونند قراره با چه شخصی کار انجام بدند. اعتبار هم با شناخته شدن بدست میاد، وقتی همه می دونند اعتبار برند یا شخصی بالا هست به اون اعتماد می کنند.

همخوانی: کاری رو انجام بده که گفتی. (حتی اگر پیامد هایی رو به همراه داره)

جان هانتسمن قبول کرد که یکی از بخش های شرکتش رو به امرسون کمپین به قیمت ۵۰ میلیون دلار بفروشه.

به دلیل درگیری های پیش اومده در شرکت امرسون، ۷ ماه از زمان قبول معامله گذشته بود و به دلیل کم شدن قیمت مواد اولیه، سود شرکت هانتسمن سر به فلک کشیده بود.

حال با توجه به این رشد سودآوری اطرافیان امرسون عقیده داشتند که معامله باید ۲۵۰ میلیون دلار باشه نه ۵۰ میلیون دلار.

بعد از ۷ ماه امرسون در جلسه ای که با هانتسمن داشت قبول کرد که به او ۱۵۰ میلیون دلار بده اما خود هانتسمن قبول نکرد و گفت: من باهات دست دادم و قبول کردم شرکت رو به ۵۰ میلیون دلار بفروشم و الان هم زیر حرفم نمیزنم.

او سپس در کتابش گفت: می تونستم ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار بیشتر بگیرم، اما این پایه و اساس اعتبار من رو به هم میزد و من رو به شخصی مادی تبدیل می کرد که همه می دونستند به دنبال آخرین قرون هر چیزی میرم. این ویژگی خوبی نیست که آدم تا آخر عمر باهاش شناخته بشه.

شایستگی

شاید خیلی افراد به شما اطمینان داشته باشند اما عمل جراحی قلبشون رو به شما نمی سپارند پس اعتماد تنها کافی نیست باید شایستگی و منطق لحاظ شده باشه.

باید نتایج منطقی و معتبر باشند.

سخن نهایی

در تیم ها، شرکت ها و روابط شخصی “اعتماد” ایجاد کنید.

افراد شایسته رو استخدام کنید و به اونها دسترسی هایی که نیاز دارند رو بدین و از اونها نظر خواهی کنید.

به این شکل سنگی جلوی پای افراد شایسته نمی اندازید و این اجازه رو به اونها میدید که سازمان شما رو رشد بدن.

اگر قرار هست شخصی با اطلاعات به سازمان خیانت کنه،‌ بدون اون هم اینکار رو می کنه. اگر ایده ای خوب نیست شما قاضی اون باشید.

در روابط شخصی هم همینطور.

افراد مناسب رو اطرافتون داشته باشید و بهشون مواردی رو که لازم دارند بدید.

اگر شخصی قابل اعتماد هست پاسخش رو به خوبی میده. اگر هم نه چه راهی بهتر از اینکه متحمل کمی ضرر بشیم تا ذات یک فرد به اصطلاح دوست رو بشناسیم.

فکر کنید اگر این اشتباه رو نکنیم و اون شخص رو تا ابد به چشم یک دوست کنارمون ببینیم!

من این مطلب رو در بلاگم به نام اقتصاد اعتماد نشر دادم. خوشحال میشم اگر علاقه مند بودید دیگر مقالاتم رو هم مطالعه کنید، یا ببینید چکار میکنم!

کتابی که توصیه دارم در این رابطه بخونید و در ترسیم این مقاله به کار برده شدند؛

The SPEED of Trust: The One Thing That Changes Everything

Stephen M. R. Covey

Winners Never Cheat: Even In Difficult Times

Jon Huntsman Sr.

How Google Works

Eric Schmidt & Jonathan Rosenberg