به کارکنان کلیدی استارتاپتون، سهام اعطا کنید!

در مقاله‌های قبلی آکادمی چرخ، در زمینه سهام استارتاپ به مهم‌ترین پارامترها در چگونگی تقسیم سهام استارتاپ میان بنیان گذاران و چگونگی تخصیص تدریجی سهام به افراد و اهمیت آن پرداختیم. در این مقاله قصد داریم به برنامه اعطای سهام به کارکنان کلیدی استارتاپ، تاریخچه آن و مثال‌هایی واقعی از ثروتمند شدن پرسنل استارتاپ‌ها بعد از بورسی شدن آن‌ها بپردازیم.

برنامه اعطای سهام استارتاپ به کارکنان کلیدی

در برنامه اعطای سهام استارتاپ به کارکنان نحوه‌ی اعطا و ساختار توزیع سهام مشخص می‌شود.برای مثال فرض کنید ۱۱% از سهام استارتاپ برای کارکنان کلیدی و پرسنل آن که مجموعا ۱۲۰ نفر هستند، کنار گذاشته شده است. در واقع تمامی این افراد به صورت بالقوه می‌توانند اختیار خرید سهام استارتاپ را دریافت کنند.

از طرفی موقعیت شغلی و سطح حقوق دریافتی این افراد با هم متفاوت است. بنابراین اهمیت برنامه‌ی اعطای سهام به پرسنل یا Employee Stock Option Plan یا به اختصار ESOP مطرح می شود چرا که در این برنامه مشحص می شود به هر فرد چند درصد سهام استارتاپ و با چه قیمتی، در چه بازه‌ی زمانی و با چه شرایطی اعطا شود.

اعطای سهام استارتاپ به کارکنان از چه زمانی مد شد؟

ریشه‌ی اعطای سهام به پرسنل یا ESOP به حدود ۶۰ سال قبل در آمریکا برمی‌گردد. در سال ۱۹۵۷ در آمریکا اعطای سهام به عنوان روشی برای جبران خدمات کارکنان البته در سطح مدیران ارشد که از اعضای تیم اولیه تشکیل دهنده‌ی شرکت و سهامدار نبودند شروع شد.یک جمله‌ی معروف از Louise Kelso (حقوقدان و فعال در زمینه‌ی تأمین سرمایه) وجود دارد که می‌گوید:

حتی اگر سیستم ما یک سیستم مبتنی بر سرمایه (کپیتالیستی) هم باشد این سیستم زمانی بهتر کار می‌کند که تمامی کارکنان (نه فقط سهامداران و سطوح بالا) در مالکیت و منافع شرکت سهیم باشند.

این کار اگر چه سهم از کیک سهامداران قبلی را کاهش می‌دهد اما آنچنان انگیزه‌ای به شرکت و سازمان تزریق می‌کند که منجر به بزرگ‌تر شدن اندازه کیک می‌شود و در نهایت برای سهامداران اولیه نیز بهتر است چرا که سهمی کمتر از کیکی بسیار بزرگتر خواهند داشت.

کمی جلوتر می‌رویم و به دهه ۷۰ میلادی که تقریبا اکوسیستم استارتاپی و صندوق‌های سرمایه‌گذاری خطر پذیر در دنیا در حال شکل گرفتن بودند، می رسیم. زمانیکه قوانین در امریکا عوض شدند و صندوق‌های بازنشستگی این امکان را داشتند تا ۵ الی ۱۰ درصد از حجم صندوق را به سرمایه‌گذاری در استارتاپ‌ها اختصاص دهند.

در همان دوران (۱۹۷۵-۱۹۷۶) اپل و مایکروسافت، و بعد از آن کامپیوترهای خانگی ایجاد شدند، اینترنت به وجود آمد و به تدریج سیر عظیم انقلاب دیجیتال در حال رخ دادن بود و کم کم فرهنگ اعطای سهام به سطوح پایین‌تر شرکت‌ها رسید. و دیگر نه تنها مدیران ارشد بلکه تمامی کارکنان می‌توانستند سهامدار شوند.

در سیلیکان ولی که نقطه‌ی اصلی تشکیل استارتاپ‌ها در کشور آمریکا محسوب می‌شود اعطای سهام عملا به ابزاری برای شکار سرمایه‌های انسانی و استعدادها تبدیل شد.

در واقع با مفهوم اعطای سهام، نه تنها انگیزه بخشی به کارکنان محدود به حقوق و پاداش نخواهد بود بلکه کارکنان در مالکیت شرکت که مفهومی مادام العمر است سهیم می‌شوند.  و این ویژگی منجر به این شد که اعطای سهام به پرسنل در طول زمان محبوبیت بیشتری به دست آورد.

از دیدگاه کارکنان و یا پرسنل نیز اینکه آنان بتوانند مالکیت یک شرکت سهامی خاص که در اختیار یک شخص، خانواده و یا گروهی از شرکاست را به دست آورند، یک موضوع ارزشمند محسوب می‌شد.

محبوبیت اعطای سهام به کارکنان پس از ایجاد معافیت‌های مالیاتی یا مشوق مالیاتی برای آن، افزایش یافت. در واقع از کسانی که دارای اختیار خرید به سهام بودند در ازای افزایش قیمت سهام، هیچ مالیاتی دریافت نمی‌شد یا مالیات کمتری دریافت می‌شد. در نتیجه در مقایسه با بسیاری از روش‌ها، ابزار بهتری برای حفظ ثروت افراد تلقی می‌شد.امروزه به طور متوسط حدود ۸ درصد از سهام شرکت‌های سهامی خاص در آمریکا در اختیار کارکنان است.

یک شبه ثروتمند شدن کارکنان اپل و گوگل

برای درک بهتر مزایای اختیار خرید سهام استارتاپ و اینکه چرا اعطای سهام به کارکنان می‌تواند بی‌نهایت برای آن‌ها جذاب باشد، چند مثال واقعی را مورد بررسی قرار می‌دهیم:شرکت اپل در سال ۱۹۸۰ وارد بورس و از یک شرکت سهامی خاص به سهامی عام تبدیل شد.در لحظه بورسی شدن اپل، رکورد بیشترین تعداد خلق میلیونر در تاریخ شکست.در لحظه‌ی IPO یا سهامی عام شدن اپل ۳۰۰ نفر از سهامداران و پرسنل آن میلیونر شدند. به این معنی که ارزش سهام این افراد بیشتر از یک میلیون دلار شد.

بسیاری از این افراد نیز در لایه‌های پایینی سازمان بودند اما به این دلیل که در اوایل تأسیس اپل به آن ملحق شده بودند درصد سهام بیشتری داشتند.برای مثال بسیاری از این افراد وقتی وارد شرکت شده بودند که ارزش اپل ۲ میلیون دلار بود در حالیکه در زمان بورسی شدن ارزش اپل چند صد برابر شد. مثلا اگر ارزش سهام فرد در آن زمان ۵ هزار دلار بوده باشد کافی است ارزش آن ۲۰۰ برابر شود تا این فرد میلیونر شود.

رشد ۴۰۰۰ برابری سهام گوگل و میلیونرهای گوگلی

در مورد گوگل داستان جالب تر از اپل است چرا که در اوایل راه‌اندازی، گوگل در رقابت با تعداد بسیار زیادی موتور‌ جستجو بود و برای کارکنان موتورهای جستجویی مانند گوگل، آینده مدل تجاری موتورهای جستجو و چگونگی کسب درآمد آن‌ها مشخص نبود. مدتی بعد جنگ موتورهای جستجو به پایان رسید، تمامی موتورهای جستجوی موجود در آن زمان شکست خوردند و در نهایت یاهو و گوگل باقی‌ماندند که البته هم اکنون یاهو را نیز می‌توان در جرگه‌ی شکست‌خوردگان به شمار آورد پس در واقع گوگل به تنها بازیگر و رهبر بازار تبدیل شد. با این حال مشخص نبود گوگل در آینده به چه موقعیتی می‌رسد و در آن زمان ارزش‌گذاری پایینی داشت و افرادی که در ابتدا به گوگل ملحق شدند به دلیل ارزشگذاری پایین تر گوگل، سهام بیشتری دریافت کردند.

پس از آنکه در سال ۲۰۰۸ گوگل در مسیر موفقیت قرار گرفت و مشخص شد فقط گوگل و یاهو باقی‌مانده‌اند، ارزش گوگل نسبت به ارزش‌گذاری سری A آن، ۴۰۰۰ برابر شد. در نتیجه ارزش سهام افرادی که در لایه‌های بسیار پایین این شرکت بودند و مثلا ۱۰۰۰ دلار سهام دریافت کرده بودند (که این عدد حتی برای آشپز مجموعه هم رقم بسیار پایینی محسوب می‌شود) در آن سال ۴۰۰۰ برابر شد و به ۴ میلیون دلار رسید.

در یک مثال یکی از مهندسان گوگل را در نظر بگیرید که دیرتر از آشپز وارد شده است و مثلا ارزش سهام آن ۲۰۰۰ برابر شده است و اگر رقم ۵۰ هزار دلار آپشن دریافت کرده باشد، که برای یک مهندس در بازه‌ی زمانی ۲-۳ سال عدد معقولی است ارزش سهام آن در سال ۲۰۰۸ به ۱۰۰ میلیون دلار رسیده است.

آشپزی که از همان ابتدا وارد گوگل شده است و کل ۴۰۰۰ برابر شدن ارزش سهام را تجربه کرده است با فرض اینکه اختیار خرید سهام او معادل با ۷ هزار دلار باشد، در سال ۲۰۰۸ و با ورود گوگل به بورس، ثروتی ۲۸ میلیون دلاری کسب کرده است.حال آن که اگر این فرد با زندگی عادی و کارمندی سعی در به دست آوردن این مقدار ثروت داشت، لازم بود چند صد سال و یا حتی چند هزار سال کار کند...

مطالب بیشتر در زمینه استارتاپ‌ها و سرمایه‌گذاری خطرپذیر را وبلاگ آکادمی چرخ مطالعه نمایید.