تصمیم با خودمونه مذاکره کنیم یا مبارزه!!

میخواهم براتون از تجربه مذاکره بگم، از کاری که استارت اش رو میزنیم اما خوب پیش نمیره همش نگران این هستیم که واای اینجوری نشه، وای قرارداد فسخ نشه! اصلا بریم جلسه با هم دیگه دعوا کنیم من میگم مقصر تویی اونم حتما میگه مقصر منم دیگه!! ولی یه صدایی اون پایین ها میگه صبر کن من بیزینس منم این رفتار بچه گونه رو بزار کنار پاشو برو جلسه ببین مشکل اصلی کجاست با اطلاعات برو صحبت کن بدون عدد و رقم حتما بازنده ای، مذاکره کننده خوبی هم نباشی بازم بازنده ای، تعارف رو بزار کنار رک حرفت رو بزن، منطقی از طرحت دفاع کن.

این همه داستانیه که این یک ماه درگیر اش بودم، شاید اولین پروژه ای که درگیر اش بودم انقدر عصبانی شدم که زدم زیر هرچی کاسه کوزه بود رسما هرچی کاشته بودم رو با پا رفتم روش کلی هم ضرر کردم، اما بعدش فهمیدم مقصر اصلی خودم بودم که خوب نتونستم دفاع کنم و از ضعف خودم بوده!!

بگذریم اولی رو اینجوری گذروندیم و دومی پروژه اون جور که میخواستیم نشد، نگران بودیم چه کنیم باید این رو هم بریم دعوا کنیم!! نه خیر رفتیم صحبت کردیم مشکل رو فهمیدیم چی بود، حل اش کردیم به همین راحتی! این جا بود که به قدرت مذاکره و حل و فصل کردن مشکلات پی بردم فهمیدم همه چی که دعوا نیست بذار دوست باشیم حالا گره خورده کارمون ما بعدا بازم با هم دیگه کار میخواهیم بکنیم هاااا.

تا این که بعد از دو هفته دیگه باز یکی از پروژه ها هم گره خورد این بار به خاطر تاخیر تو تحویل بود خب راستش همه این ها به خاطر پروژه اول که گره خورده بود به مشکل خورده بود. اما موقع تحویل کار رو با کیفیت رسوندم و این که مشتری ناراضی و شاکی بود از شدت اش کاسته شد و با لبخند کار رو تموم کردیم.

راستش من کلا آدمی هستم که از زیر فشار فنرم در میره، با کله به در و دیوار میخورم اما حاضر نمیشم با اون قیافه عصبانی با کارفرما چشم تو چشم بشم.


شاید زیاد حرف زدم ولی باورتون میشه با نوشتن خودم رو خالی کردم :)