مدیر صلح، مدیر جنگ


صلح در کسب و کار یعنی زمانی که شرکت در رقابت بازاری پیش است و سهم آن در بازار رشد مداومی را نشان می دهد. در زمان صلح، شرکت می تواند بر گسترش سهم بازار و تقویت نقاط مثبت خود تمرکز کند. زمان جنگ یعنی وقتی که شرکت با تهدیدهای فوری در نبرد است. چنین تهدیداتی می تواند سرچشمه های مختلفی داشته باشد؛ مثلا رقابت، تغییر عمده در اقتصاد کلان، تغییر در بازار، تغییر در زنجیره ی تولید و غیره.

در زمان صلح، مدیر باید فرصت های موجود را بهینه کرده و گسترش دهد. در نتیجه، رهبر صلح از تکنیک های مختلف برای تشویق خلاقیت و مشارکت در کسب اهداف مختلف استفاده می کند. در زمان جنگ، مثل این می ماند که تنها یک گلوگه برای شرکت مانده است و به هر قیمتی شده، باید با آن توی هدف زد. بقای شرکت در زمان جنگ، بستگی به پیروی دقیق از برنامه ها دارد.

مدیر صلح، مدیر جنگ

  • مدیر صلح می داند که پروتکل خوب منجر به پیروزی می شود. مدیر جنگ پروتکل ها را زیر پا می گذارد تا برنده شود.
  • مدیر صلح بر تصویر کلی تمرکز دارد و به کارمندان خود اجازه می دهد تا تصمیمات دقیق بگیرند. مدیر جنگ حتی اجازه ی یک بال مگس اضافه را که می تواند مسیر را میلی متری منحرف کند، نمی دهد.
  • مدیر صلح یک سیستم قابل اندازه گیری و حجیم برای جذب نیرو خلق می کند. مدیر جنگ همین کار را می کند، اما بخش منابع انسانی را هم تقویت می کند تا در صورت لزوم دست به تعدیل بزند.
  • مدیر صلح زمان زیادی را صرف تعریف فرهنگ می کند. مدیر جنگ اجازه می دهد نبرد، فرهنگ نهایی را تعیین کند.
  • مدیر صلح همیشه یک برنامه ی روشن و یکپارچه دارد. مدیر جنگ می داند که گاهی باید با حدس و گمان پیش رفت.
  • مدیر صلح می داند انجام چه کاری نفع دارد. مدیر جنگ به همه چیز بدبین است.
  • مدیر صلح داوطلبانه می کوشد بددهانی نکند. مدیر جنگ عمداً از فحش و دشنام استفاده می کند.
  • مدیر صلح رقبا را مثل کشتی های در اقیانوس می بیند که شاید هیچ وقت با آن ها روبرو نشود، مدیر جنگ فکر می کند رقیب در صدد ورود به خانه ی او و دزدیدن بچه هایش است.
  • مدیر صلح می خواهد بازار را گسترش دهد. مدیر جنگ می خواهد بازار را به چنگ بیاورد.
  • مدیر صلح می کوشد انحراف از برنامه را به شرط ارتقای تلاش و خلاقیت، تحمل کند. مدیر جنگ تحمل کوچک ترین کج روی را ندارد.
  • مدیر صلح صدایش را بالا نمی برد. مدیر جنگ معمولا داد می زند.
  • مدیر صلح می کوشد تضاد را به حداقل برساند. مدیر جنگ تضادها را چند برابر می کند.
  • مدیر صلح اهاف بزرگ و چشمگیری تعیین می کند. مدیر جنگ آنقدر مشغول مبارزه با دشمن است که دیگر وقت خواندن کتاب های مدیریتی، نوشته ی مشاورینی که تا به حال یک چرخ دستی هات داگ را هم اداره نکرده اند، ندارد.
  • مدیر صلح کارمندان خود را پرورش می دهد تا از رضایت و پیشرفت آن ها اطمینان حاصل شود. مدیر جنگ کارمندان خود را پرورش می دهد تا یاد بگیرند سر خود را در نبرد به باد ندهند.
  • مدیر صلح قوانینی مثل این تعیین می کند: خروج از هر بازاری که در آن جایگاه اول یا دوم را نداریم. مدیر جنگ می داند جایگاه اول و دومِ هیچ کجا را در اختیار ندارد و زحمت تصویب چنین قوانینی را به خود نمی دهد.

آیا یک مدیرعامل می تواند همزمان هر دو باشد؟




  • کتاب: سخت ترین نکات در مورد سخت ترین چیزها (خلق کسب و کار؛ وقتی جواب آسانی در کار نیست.)
  • نویسنده: بن هوروویتز
  • ترجمه: شایان سادات
  • نشر میلکان