مدرسه توانگری، مدرسه ایی است برای یاد دادن و یاد گرفتن راههای موفقیت مالی با پرداختن به ریشه های اصلی عدم توانگر بودن افراد.جایی که یاد می گیریم چرا تا الان نتوانسته ایم و چکار کنیم که بتوانیم؟
چقدر جای مشتریتون تصمیم می گیرید؟
همۀ ما به خوبی میدانیم که کلمات میتوانند تاثیر بسیار زیادی روی انسان داشته باشند. اما این تاثیر، تا چه حد است؟ یک تحقیق علمی، به این سوال ما پاسخ شوکهکنندهای داده است. این تحقیق جالب توسط یک پروفسور رشتۀ روانشناسی از دانشگاه ایالتی آریزونا، دکتر رابرت چالدینی، انجام شده است. او برای آنکه بفهمد کلمات و بیان ما تا چه حد در جذب مخاطب تاثیر دارد، به بررسی پروسۀ جمعآوری کمکهای مردمیِ یک سازمان خیریه (برای کمک به بیماران سرطانی آمریکا) پرداخت و توانست ثابت کند که تغییری کوچک در کلمات، میتواند در نتیجۀ کار، تاثیری بزرگ داشته باشد.
البته این تحقیق یک درس دیگر هم برای ما دارد: بررسی دلایلِ پاسخ منفی مشتری هم مهم است و ما نباید فقط به دنبال فهمیدنِ انگیزههای او برای پاسخ مثبت باشیم.
تحقیق
دو گروه داوطلب، خانه به خانه میرفتند و از مردم درخواست کمکهای مالی میکردند. تمام رفتارهای این دو گروه مشابه بود، جز یک چیز: آنها درخواست خود را به دو شکل مختلف به پایان میرساندند. و به این ترتیب بود که محقق ما توانست تاثیر انتخاب کلمات متفاوت را بسنجد. اما تفاوت حرف پایانی داوطلبان دقیقاً چه بود؟ یک تفاوت واقعاً جزئی:
· 1"آیا مایل هستید با کمک مالی خود، ما را همراهی کنید؟"
· 2"آیا مایل هستید با کمک مالی خود، ما را همراهی کنید؟ هر چقدر هم که کم باشد."
محتوای این دو حرف یکی است و از نظر انتخاب کلمات هم فرق چندانی با هم ندارند. درست است؟
اما... هر چقدر هم که این تفاوت کم باشد، میزان تاثیر آن در نتیجۀ کار واقعاً قابل توجهاست.
- نتیجه
شانس اینکه مخاطبان گروه دوم به این سازمان کمک کنند، تقریباً دو برابر بیشتر از گروه اول بود. باورتان میشود؟?
و به این ترتیب بود که محقق داستان ما فهمید که:
وقتی که یک درخواستِ حداقلی داشته باشید، احتمال گرفتن پاسخ مثبت از مخاطب بیشتر است.
وقتی که این درخواست کمک مالی با افراد مطرح میشود، احتمالاً اولین فکرشان این است که چقدر میتوانند کمک کند... و از همینجاست که شکهایشان شروع میشود: این پول خیلی کم نیست؟ و نتیجۀ این سوال، مطرح شدن یک سوال دیگر خواهد بود: اصلاً این پول دردی را دوا خواهد کرد یا نه؟ و در نهایت، با یک سوال دیگر، زنجیرۀ جوابهای منفی خود را کامل میکنند: وقتی چنین کمک کوچکی بکنم، این داوطلب چه فکری راجع به من خواهد کرد؟ و به این ترتیب است که شک، جای خود را به ترس میدهد.
قصد من از این حرفها قضاوت آدمها نیست. بلکه میخواهم توجه شما را به یک نکته انسانی جلب کنم. ما همه نسبت به قضاوت دیگران حساس هستیم. پس جواب منفی افراد لزوماً به این معنی نیست که نمیخواهند کاری را انجام دهند، بلکه ممکن است ذهن آنها جواب منفی را به یک پاسخ کوچک ترجیح بدهد. حتی هیچ بعید نیست که این پاسخ کوچک در ذهن آنها، از نظر ما آنقدرها هم کوچک نباشد.
پس وقتی برای آنها مشخص شود که حتی یک صد تومانی هم میتواند موثر باشد، آنها با خیال راحت میتوانند به پاسخ ما جواب مثبت بدهند و دیگر نگران این نباشند که کمک 5 هزار تومانی آنها کوچک و بیتاثیر است. (هر چه نباشد، 5 هزار تومان یعنی 50 تا صد تومانی)
و بالاخره میرسیم به بهترین نکتۀ حاصل از این تحقیق:
درست است که وقتی درخواست به صورت دوم مطرح میشد، شانس کمک کردن مخاطب دو برابر بود. ولی میزان کمک گروه دوم، با سوژههای گروه اول تفاوتی نداشت. جالب است، نه؟ این یعنی ترس آنها در مورد کم بودن کمکشان، کاملاً بیپایه و اساس بوده است.
نتیجهگیری
وقتی به مشتری اطمینان بدهید که حتی یک قدم کوچک هم میتواند تاثیرگذار باشد، انگیزۀ لازم را برای شروع کار به او دادهاید. پس اگر از مشتریان خود درخواست کاری را دارید، یک حداقل را برای آنها مشخص کنید. با اینکار، آنها میتوانند ترس خود از تصمیمگیری را پشت سر بگذارند و با اعتماد به نفس بیشتری دست به کار شوند.
شما مجازید و می تونید جای مشتریتون تصمیم بگیرید به ویژه اگه شما یکی از بهترین انتخاب ها برای او هستید!!
madresetavangari@gmail.com
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیروی انسانی و نقش آن در استارت آپ
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرآیند جذب سرمایه استارتاپ – جادهای از تابلوهای «نَه»!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا استارتاپها بیشتر به مربی نیاز دارند تا مشاور ؟