قانون پیتر – یا چرا اکثر مدیران سازمانهای بزرگ احمق و بیسوادند

قانون پیتر
قانون پیتر

حدودا از ۵،۶ سال پیش و با شروع رویداد های استارتاپ ویکند ادبیات استارتاپی ایران هم شروع به شکل گرفتن کرد. تا قبل از اون ادبیات مناسبی برای صحبت درباره یک بیزینس/استارتاپ وجود نداشت. حالا بعد از گذشت چند سال از داغ شدن بازار استارتاپ ها وقتش رسیده کلمات و عبارات بهتری برای بحث در مورد مشکلات استارتاپ ها مطرح بشه.

اگر فردی باشید که دغدغه توسعه یک شرکت رو داشته باشید این مشکلات رو به تجربه تبدیل کردید و اگر هم براتون اهمیت چندانی نداشته شاید کمی زجر بکشید.

قانون پیتر

اگر ساختار سازمان رو بصورت یک هرم در نظر بگیرید راس هرم (طبیعتا) مهمترین فرد با بیشترین قدرت و میزان حقوق قرار داره و بالطبع هرچه به پایین بیاییم قدرت و درآمد کاهش پیدا میکنه. بسیار بدیهیست همه اعضای سازمان دوست دارن از این هرم بالا برن.

بالا رفتن از هرم سازمان در دو حالت اتفاق میفته:

۱. نفر بالایی (مدیر قبلی) از جایگاه خودش کناره گیری کنه
۲. در شرکت نیاز به ایجاد یک بخش یا position جدید به وجود بیاد

اکثر سازمان ها سعی میکنن این جای خالی رو با ارتقا دادن به یکی از کارمندهای فعلی سازمان پر کنند و این ارتقاء شغلی چندین بار میتونه برای یک فرد اتفاق بیفته تا جایی که فرد از پس وظایف و position فعلی اش برنمیاد و صلاحیت اون جایگاه رو نداره.

برای مثال فرض کنید آقای X در یک شرکت خرده فروشی آنلاین (پیچیدش نکنیم، فرض کنید دیجیکالا) بعنوان designer مشغول به کاره و بخاطر خلاقیتی که داره ارتقا میگیره و میشه creative designer. پس از مدتی مسئول بخش خلاقیت استعفا میده و این آقای X بخاطر عملکرد خوبش میشه مدیر بخش خلاقیت.
خب به نظر تصمیم درستی میاد: دفعه گذشته خیلی خوب از پس وظایف جدید براومده و خب آقای X خلاق ترین آدمیه که داریم! چند ماه بعد هم سطح کار ممکنه افت کنه، کارمندان بخش خلاقیت ناراضی باشند و انگیزه کاری از بین بره چون آقای X فقط یک طراح خیلی خلاق بوده و هیچ درکی از مهارت‌های مدیریتی نداشته.

این دقیقا قانون پیتره. هنگام انتخاب فرد برای موقعیت کاری جدید، به عملکرد و توانایی‌ های اون در جایگاه قبلی نگاه میکنیم نه به توانایی‌ هایی مورد نیاز برای اون موقعیت کاری.

قانون پیتر
قانون پیتر

بیایید یه طور دیگه به این قانون نگاه کنیم:

شما بهترین کارمند بخشی هستید که در آن فعالیت میکنید. مدیر بخش شما استعفا داده و شما بعنوان فرد جایگزین انتخاب شده اید، موقعیت کاری رو قبول میکنید و برخلاف آنچه تصور میکردید بعد از گذشت یک سال همه افراد به چشم یک مشکل و یک آدم به‌دردنخور به شما نگاه میکنند درحالیکه خود شما معتقدید کاملا در موقعیت درستی هستید و اگر کسی ازتون ایراد گرفته نمیدونه کاری که دارید انجام میدید چقدر سخته و در عین حال درست.

اینجا میتونیم قانون پیتر رو یجور دیگه تعریف کنیم: قانون پیتر میگه شما تا وقتی صلاحیت جایگاهی که توش هستید رو دارید، از بودن توی اون جایگاه ناراضی هستید و دنبال یه موقعیت بالاتر و بهتر میگردید تا جایی که دیگه صلاحیت کافی برای اون موقعیت رو نداشته باشید و اونوقته که از جایگاه‌تون راضی خواهید بود. پاسخ تیتر مطلب هم همینه!

قانون پیتر
قانون پیتر

بطور خلاصه قانون پیتر یعنی ما جایگاه یک فرد رو به تدریج بالا میبریم تا جایی که کفایت لازم برای اون جایگاه رو نداره. به این نقطه میگن level of incompetence یا «سطح بی‌کفایتی». من به شخصه ترجیح میدم به جای اینکه به عبارت منفی «سطح بی‌کفایتی» فکر کنم، از عبارت «سقف شایستگی» استفاده کنم. بنظرم «سقف شایستگی» میتونه انگیزه‌ای برای تلاش و پیشرفت باشه در حالیکه «سطح بی‌کفایتی» حس شکست و بی‌خاصیتی رو به آدم منتقل میکنه.