نویسش پلتفرمی برای سفارش محتوای متنیه. با نویسش، #تولیدمحتوا سریعتر، آسونتر و ارزونتر تموم میشه :) https://nevisesh.com
نوشتن همیشه سخت است!
مینو:
همینگوی دربارهی نوشتن گفته: "هیچ چیزی در مورد نویسندگی وجود ندارد، فقط پشت ماشین تحریر مینشینی و خون میریزی".
هر کسی که تا به حال چه کم و چه زیاد نوشته باشد، حتما این سختی را با پوست و گوشت و استخوان تجربه کرده است. فرقی ندارد در چه سطحی از تسلط در نوشتن هستیم یا چقدر بر تکنیکها سواریم. نوشتن کاری سخت و طاقتفرساست، و البته که تمام جذابیتش هم در همین است!
ماجرای نوشتن این پست از یکی از جلسههای تیمی نویسش شروع شد. وقتی که عرفان (گرافیست نویسش) میگفت که چقدر نوشتن برایش سخت و غیرممکن به نظر میآید. برای همین ایده نوشتن امدادی به ذهنمان رسید، و چه چیزی بیشتر از یک تجربهی جدید میتواند کیف آدمی را کوک کند!
اگر اهل تماشای مسابقات ورزشی باشید، حتما اسم دوی امدادی به گوشتان خورده. کل ماجرای دوی امدادی این است که دوندههای هر تیم، به ترتیب هر کدام بخشی از مسیر را با تکه چوبی در دست میدوند و در ادامه چوب را به دست نفر بعدی تیم میرسانند تا باقی مسیر تکمیل شود و آخرین نفر به خط پایان برسد.
این نوشته، زمین تمرین من، عادله و عرفان است تا با کمک هم بنویسیم و چوب را دست به دست کنیم و به خط پایان برسیم. علاوه بر این، مدتیست که تصمیم گرفتیم بعد از مدتها این صفحه را آب و جارویی کنیم و دوباره بساط نوشتن را پهن کنیم.
پس عادلهجان، چوب را بگیر و بدو!
عادله:
چوب را دو روز پیش گرفتم و ایستادم به تماشا، انگار وسط زمین مسابقه یک درخت کم بود و من تصمیم گرفتم این کاستی را جبران کنم. پسِ ذهنم فکر میکنم که برای محیط زیست هم درخت بهتر از یک دونده است و خوشحالم از این ماجرا.
یکی از قانونهای زندگی که به تجربه یاد گرفتم این است که تمام جهان دست به دست هم میدهند تا ثابت کنند اشتباه فکر میکنی.
اینقدر به این قانون باور دارم که گاهی نگرانم در آینده آدمی شوم که عاشق استفاده از ظرف یکبار مصرف است!
مثلا کافیست فکر کنی ماست آبی که در جهان وجود ندارد یا برگ درخت که صورتی نمیشود یا با خودت فکر کنی که اشتباهی را هیچ وقت در زندگی انجام نخواهی داد.
از همان لحظه ابر و باد و مه خورشید و فلک دست به دست هم میدهند تا زیر درخت صورتی یک کاسه ماست آبی به دستت بدهند و شرایط را جوری بسازند که اشتباه مذکور به نظرت منطقیترین تصمیم دنیا بیاید.
در همان جلسه که مینو اشاره کرد، احتمالا به عرفان گفتهام نوشتن که کاری ندارد و فقط کافیست شروع کنی. الان هم وقت این بود که کائنات این درس را به من یادآوری کند. حالا که فکر میکنم چندان هم کار راحتی نیست. عرفان جان این چوب را به خودت واگذار میکنم که به خط پایان برسانی.
عرفان:
چند روز پیش چوب را گرفتم و خشکم زد، انگار نوشتن بسیار فراتر از فشار دادن دکمههای صفحه کلید است، تصوری غلط که من و امثال من دارند. سادهترین راه برای فهمیدن این موضوع، تلاش برای نوشتن است، که گاهی از یک جمله هم فراتر نمیرود! در دنیای گرافیک با رنگها و نمادها سخن میگوییم ولی انگار بیان افکار و احساسات با کلمات دنیای دیگری دارد. اگر از دید یک مسابقهی دوی امدادی جریان را ببینیم، همتیمی شدن با دو دوندهی حرفهای برای کسی که به سختی پیادهروی میکند شاید چیزی دور از ذهن باشد ولی خوب من این مسئولیت را قبول کردم و باید با تمام توان راه را ادامه بدهم.
ولی انگار این زمین تمرین و این دو امدادی تاثیر خود را گذاشته، من که تا امروز از نوشتن یک پاراگراف هم سر باز میزدم حالا شروع به نوشتن کردهام. شاید وقتی به خط پایان میرسم نفر آخر یا یکی مانده به آخر باشیم چون من آنچنان که باید مرد این میدان نیستم ولی درسی که از این اتفاق میگیرم شاید مهمتر باشد:
شروع کردن و ادامه دادن بهتر از فکر کردن به آغاز و سختیهای کار است.
اگر در مرحله تفکر میماندم شاید هیچ وقت نمیدانستم که میشود یا نمیشود!
بودن در این تیم و این مسابقه شاید از من یک نویسنده نسازد ولی درس بزرگی به من داد که بابتش باید از همتیمیهایم که قبول کردند با پارتیبازی در میان حرفهایها باشم، تشکر کنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
«نویسش»: کارخانهی هیولاها!
مطلبی دیگر از این انتشارات
این بهار مهمان خودت باش، این بهار فقط خوش باش!
مطلبی دیگر از این انتشارات
صبر؛ نیرو محرکه ی تلاش های من در کارهایم شد!