شیخ بیابانگرد برنامه نویس و مریدان(قسمت دو:شیخ برای سفر دور دنیا آماده می شود!)

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

در قسمت قبل دیدیم که شیخ در جوانی از خواب بر می خیزد و می فهمد از فنون روزگار چیزی نیاموخته است و به دنبال یادگیری کامپیوتر می رود و فرترن را یاد می گیرد

ادامه داستان

شیخ در حالی که از آموزشگاه زبان برنامه نویسی فرترن بر می گشت با خود فکر کرد:

در قدیم چیزی که بسیار سخت بود تبدیل کردن مبنای اعداد به دو بود. ولی یادم نمی آید چگونه این کار انجام می شد. بهتر است از استاد بپرسم.

شیخ به آموزشگاه برگشت و پرسید: ای استاد در قدیم چگونه مبنای اعداد را به دو تبدیل می کردیم؟

استاد گفت:بسیار ساده است. همانگونه که ما در مبنای اعداد خودمان که بر اساس ده است هیچ وقت ده را در جایگاه اعداد نمی آوریم در مبنای دو هم همینکار را انجام می دهیم.

سپس در حالی که روی تخته مربع هایی را می کشید، ادامه داد:اولین جایگاه اعداد ما می تواند یکی از اعداد 0 تا 9 باشد.یعنی هر کدام از این اعداد در 1 یا 10 به توان 0 ضرب می شود.

دومین جایگاه ما هم اعداد 0 تا 9 است ولی ارزش آنها در 10 یا 10 به توان 1 ضرب می شود و همینطور الی آخر.

این را نگاه کن:

یکان در هر دو مشترک است ولی در مرتبه بعدی دهگان داریم و دوگان.

وقتی ما عددی مثلا 900 را می نویسیم، در واقع 9 را در 100 ضرب کرده ایم.یعنی 9 تا صدگان داریم.

ولی در باینری عددی مثل 10:همان 2 خودمان است.چون 1 دوگان داریم.

در واقع باینری جمع اعداد با توان های دو است:نزدیکترین توان را که کمتر از آن عدد باشد پیدا می کنیم و بعد در آن مرتبه 1 می گذاریم در آخر هر مکان عددی که خالی ماند،جایش 1 می گذاریم.

شیخ پرسید:مثلا 5 چه می شود؟

استاد در جواب گفت:5 جمع 4 بعلاوه 1 است. پس می شود: 101

شیخ خوشحال گشت و برای استراحت به خانه خویش رفت و خوابید.

شیخ در خواب بود که کسی به شدت در زد.شیخ گفت:صبر کن الان می آیم.اما آن شخص همچنان در می زد.

شیخ دم در رفت و یکی از دوستان زمان مدرسه خودش را دید.پس بعد از سلام و احوال پرسی شیخ پرسید:برای چه انقدر عجله داشتی؟

دوستش گفت:قطعات کامپیوتر را خریده ام و می خواهم با آن کار کنم اما کار نمی کند.

-آخر همینطوری که نمی شود! باید سیستم عامل داشته باشد.

+سیستم عامل دیگر چیست؟

-سیستم عامل واسط بین نرم افزار و سخت افزار است.

+می شود کمی راحت تر توضیح بدهی؟ آخر گیج شده ام!

-یعنی باید بتواند بین برنامه کامپیوتری و سخت افزاری که را اجرا می کند ارتباط برقرار کند.

+آهان حالا فهمیدم.دیگر چه؟

-دیگر ندارد بیا برویم برایت درستش کنم.حالا خانه ات کجاست؟

+قطب جنوب

-مرا مسخره کرده ای؟قطب جنوب؟

+آری شوخی نمی کنم

شیخ چون حسابی توی رودربایستی گیر کرده بود و دوستش هم حسابی گردنش حق داشت و کس دیگر هم نبود که آن را درست کند قبول کرد که با او به قطب جنوب برود.

این داستان ادامه دارد!...

https://virgool.io/@miri.py/list/xbnuhwndd9iu
https://virgool.io/@miri.py/list/zsfogihmmvlz