شیخ بیابانگرد برنامه نویس و مریدان(قسمت پنج:لینوکس)

+ خب بیا برویم و ببینیم چه کار داری

_ بیا این است

+ این که خودش ویندوز دارد چی را سر هم کنم؟

_ می خواستیم یک سیستم عامل مجازی سر هم کنیم

+ چه سیستمی؟

_ لینوکس

+ خب؟

_ خب نمی توانیم

+ شیخ رو به دوستش نگاه کرد:«مردک، این همه مرا تا قطب جنوب آورده ای برای این؟ خب سرچ می کردی! دست هایت که سالم است شاید مغزت مشکل دارد»

_ نمی دانم شاید

ناگهان دوستش به خود آمد:«نه منظورم این است که این لینوکس پول می خواست برای کارش»

+ چه ربطی دارد گفتم سرچ می کردی خب! اینترنت هم که داری!

_ از قدیم گفته اند مفت باشد کوفت باشد

+ اِ که اینطور!



قاضی مثل فیلم ها با چکشش روی میز کوبید و دادگاه را ساکت کرد:«خب متهم آقای ...»