مدیر برنامهی تکنولوژی در حوزه هوش مصنوعی و علم داده، منتور و کوچ حوزه علم داده و هوش مصنوعی، میزبان پادکست آدمهای معمولی
در هر مشارکتی مسئله این است، خوک یا مرغ؟
استارتآپ در مسیر شکلگیریش، عبورش از دره مرگ و پشت سر گذاشتن نقطه سر به سر، و تلاشش برای رشد و بالندگی با چالشهای بسیار زیادی روبرو بوده و برای عبور از این چالشها به افرادی مختلف و با نقشهایی متنوعی نیاز دارد. فارغ از اینکه این نقشها از نظر جنس به کدامیک از دستههای فنی، مالی، بازاریابی، مدیریتی، و غیره مربوط بوده و از چه اهمیتی برخوردار باشند، میزان تعهد و از خودگذشتگی که افراد در این نقشها ایفا میکنند خود مقوله مهم دیگری است که بنیانگذاران استارتآپها باید آن را به خوبی درک کرده و به ضرورت آن واقف باشند.
ممکن است درک این موضوع کمی سخت بوده و در نگاه اول به نظر برسد همه کسانی که در هر کاری وارد شده و درگیر آن میشوند میبایست در موقعیتشان و در وظایف محوله از خود تعهد و تلاش نشان دهند. اما موضوع بحث این مقاله کمی متفاوت با آن چیزی است که در این نگاه اول به نظر میآید. برای روشن شدن موضوع به افسانه معروف مرغ و خوک که در کسب و کار و تجارت افسانه شناخته شدهایست میپردازم.
داستان از این قرار است که روزی مرغی و خوکی از راهی میگذشتند. مرغ به خوک میگوید: "ببین خوک، من داشتم به این فکر میکردم که ما باید با هم رستورانی راه بندازیم." خوک پاسخ میدهد: "بزار ببینم، شاید، اما اسمش را چه بزاریم؟" مرغ میگوید: "به نظرت هَم-و-تخممرغ چطوره؟" [توضیح: در زبان لاتین به گوشت خوک هَم گفته میشود]. خوک برای لحظهای فکر میکند و پاسخ میدهد: "از پیشنهادت ممنونم، اما نه، اونطوری که تو میگی (و از اسم پیشنهادیت بر میاد) تو این کار من باید تعهد به خرج بدم (از جون مایه بزارم) و تو فقط درگیر کار میشی (وقت صرفش می کنی)."
همانطوریکه از این افسانه پرمعنی در دنیای کسب و کار بر میآید، برخی موقعیتها و وظایف در یک استارتاپ (و حتی در هر کاری) نیازمند آنقدری از ایثار و از خودگذشتگی است که ممکن است افراد حتی زندگیشان و متعلقاتش (شامل اموال، خانواده، وغیره) را برای آن با خطر روبرو کنند. در حالی که موقعیتهایی هستند که در آنها به چنین سطحی از فداکاری و وقف شدن نیاز نیست و تنها اختصاص زمانی مشخص و انجام وظایف محوله در آنها کفایت کند. همانطوریکه در داستان هم چنین بود، یعنی برای آماده کردن غذایی که در رستورانشان میخواستند سرو کنند خوک باید از جانش گذشته تا گوشت برای آن خوراک فراهم شود، حال آنکه مرغ برای تولید تخممرغ به چنین خطری نیاز ندارد.
حال که با روایت این افسانه، به مفهوم تعهد و از خودگذشتگی مورد نظرمان پی بردیم، پرسش این است که چگونه و در کجا باید و می توانیم آن را به کار بندیم. آیا از این درس میتوان برای تشخیص اینکه چه کسانی در یک تیم استارتآپی باید همبنیانگذار باشند و حتی از بین اولین نفرات استخدام شده در استارتاپ چه کسانی شایسته دریافت سهام از استارتاپ هستند استفاده کنیم؟ پر واضح است که این میتواند راهکاری مفید و موثر باشد، زیرا آنان که تعهد و نه فقط وقت صرف استارتآپ و پیشبرد اهدافش میکنند قطعاً شایسته دریافت سهام از استارتاپ میباشند. در استخدام چطور؟ یقیناً چنین است. اگر موقعیتی که برای آن نیرو استخدام میکنیم نیازمند چنین سطحی از تعهد هست (یا نیست) باید هم تعاریف شغلی مرتبط با آن و هم حقوق و مزایایش به درستی تعریف شده و بهترین فرد را برای آن استخدام کنیم. استخدام کسی با ویژگی مرغ برای نقش خوک و حتی بالعکس اشتباهی خواهد بود که بار سنگینی را به کسب و کار وارد می کند.
فراتر از این مثالها، گاهی دانستن این موضوع حتی برای تصمیمگیری پیرامون پذیرفتن پیشنهادی برای مشارکت در یک استارتآپ و کسب و کار هم میتواند مفید باشد. با بررسی جوانب آن پیشنهاد میتوان دریافت خواسته بنیانگذاران از این دعوت به همکاری چیست و آیا ما توان، آمادگی، و حتی علاقه لازم برای برآورده کردن آن نیازها را داریم یا نه.
به این لیست و موقعیتهایی که از این افسانه در آنها میشود استفاده کرد همچنان میتوان افزود. اگر مواردی در ذهن دارید و تجربه کردهاید لطفاً در زیر این مقاله بیافزائید.
مرا میتوانید در توئیتر، اینستاگرام، و تلگرام با آیدی ard24ir@ دنبال کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
5 روش ایجاد فرهنگ الهامبخش کار اشتراکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه از کافیشاپ کار کنیم و بازدهمان را هم بالا نگه داریم
مطلبی دیگر از این انتشارات
پنج راهکار برای تیمسازی در آغاز راه یک استارتاپ