مدیر برنامهی تکنولوژی در حوزه هوش مصنوعی و علم داده، منتور و کوچ حوزه علم داده و هوش مصنوعی، میزبان پادکست آدمهای معمولی
تصویری بزرگ از ۴ مرحله یادگیری یک مهارت
بیایید به تصویری بزرگ و دیدی کلی از فرآیند یادگیری یک مهارت نگاه کنیم. این تصویر بزرگ و کلی مثل نقشه راهی میماند که به ما نشان میدهد از کجا باید شروع کنیم و به کجا باید برسیم. متری است که با آن میتوانیم مسیر یادگیریمان را اندازهگیری کنیم و ببینیم کجای کار هستیم.
پله اول آنجایی است که مهارتی هست و ما از وجودش بیخبریم. اینجا شاید مهمترین بخش داستان باشد. خیلی از ما خصوصاً نسل جوانتر در این جایگاه هستیم. دايم به دنبال این هستیم که آن مهارت پولساز و به به قول دن لاک مهارت با دستمزد بالا چیست؟ نشانه بودن در چنین مرحلهای روبرو شدن با پرسش معروف «چه مهارتی یاد بگیرم که ...» است.
کسانی پله اول را به خوبی طی میکنند و وارد بازی یادگیری مهارتی جدید میشوند که کنجکاو باشند، جستجوگر باشد، تشنه تغییر باشند، و در یک کلام طالب باشند. شاعر برجسته ما حافظ این حالت را به خوبی اینچنین تصویر میکند وقتی میگوید:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
حالا در پله دوم هستیم. الان میدانیم چنین مهارتی هست که جالب است یادش بگیریم اما ما آن را بلد نیستیم. بازهم در این پله کسی رو به جلو حرکت میکند که تشنه باشد و بخواهد برای یادگیری مهارت جدید وقت بگذارد. بله، تقریباً بیشتر ما گرفتاریهای زیادی داریم و وقت و بودجه نداریم صرف یادگیری مهارت جدیدی کنیم، اما تنها کسانی که زمان را بچلانند و برای مهارت جدید وقت آزاد کنند موفق میشوند از این پله هم عبور کرده و بالاتر روند.
حالا به خانه سوم میرسیم، جایی که مهارت را یاد گرفتهایم اما در آن تیز و بز نشدهایم. خیلیها فکر میکنند اینجا پایان کار است، اما اینطور نیست، اینجا هنوز کار تمام نشده است. باید آنقدر ادامه دهیم و تمرین کنیم و تکرار تا در آن مهارت خبره و کار درست شویم، مثلاً مثل استاد کلهر که الان در حین نوشتن این مقاله دارم کمانچه زدنشان را میبینم و میشنوم. حتماً سالهای زیادی تمرین کردهاند که به چنین مهارتی رسیدهاند، مگر نه ...
و اما برجستگان دنیا پای به پله چهارم میگذارند. آنها خود سند و نمونه زنده مهارتهایی هستند که بلدند. آنها همانهایی هستند که کار دنبالشان است و نه آنها دنبال کار. آنها همانهایی هستند که حرفشان سند است. آنها، در اوجش استاد شجریانند، کمالالملکند، حافظند، حسابیاند، حسن یزدانیاند، علی کریمیاند، و هزاران چهره درخشان دیگر دنیا.
عزیزانم، فرمول دنیا و شدن آن چیزی که باید بشویم ساده و مشخص است. تنها باید آن را ببینیم. نیاز نیست حتماً استاد دانشگاه یا فلان تحصیلات را داشته باشیم تا برجسته باشیم و دنیا ما را روی سرش بگذارد. میشود حتی کوزهگر بود اما دنیا به داشتنمان به خود ببالد. میشود مایه مباهات دنیا بود … میشود دنیا را خوب زندگی کرد و آن را جای بهتری برای مردمان کرد.
ارادتمند شما علیرضا
من را میتوانید در اینستاگرامم دنبال کنید. گاهی کپشن پستهای نورندبوک را هم مینویسم. اگر خواستید آنجا را هم دنبال کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
استراتژیست محتوا یا کمپوت هارتو پورت
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه میتوان به هنگام کار در خانه، به یک برنامه زمانی پایبند بود
مطلبی دیگر از این انتشارات
مشکل این است: در ایران همه میخواهند استیو جابز باشند!