نویسنده آزاد ، اهل ایران
آشغال زارها (داستان مینی مالیستی)
- کاش میشد دنیا را به آشغالزاری بزرگ تبدیل کرد. آشغالزاری که هر چیزی بخواهی در آن پیدا میشود؛ سکههای پول، کاغذها، قوطیها ، ظرفهای پر از غذا، پاکتهای خالی و هزاران چیز و ناچیز دیگر. نمیدانی چه لذتی دارد لحظهای که روی این آشغالها بپری. گربه خاکستری به سمت من دوان دوان میآید و از رسیدن ماشین شهرداری خبر میدهد و قصه رویاهای مرا تکمیلتر میکند. من میخواهم با ماشین آشغالها بروم تا به شهر برسم. و هم اکنون گربههای دیگر را بدرود میگویم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بادکنک طلایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنگ برابر
مطلبی دیگر از این انتشارات
دعوای دو خر و میانجی گری بیجای گرگ