خری با خر دیگر سر شاخ شده بود و دعوا می کردند. گرگ آمد میانجی گری کند و دعوا را فیصله دهد . میان دو خر قرار گرفت تا ابتدا جلوی دعوا را بگیرد. یکی از خر ها لگدی زد تا کار تمام شود اما لگدش به پهلوی گرگ خورد و گرگ جا به جا در افتاد و مرد . خر دوم گفت گرگ را کشتیم خر اول به وجد آمد گفت :آری ،آرامش به جنگل بازگشت چرا به میمنت آشتی نکنیم و همدیگر را در آغوش گرفتند .و آشتی کردند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آشغال زارها (داستان مینی مالیستی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
بادکنک طلایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنگ جنگ است.