جوکر و آنارشیسم کور

31اوت 2019 بود که منتشر شد و هیاهیوی عجیبی در دنیا به راه انداخت. با اینکه آمریکا در سال حدود 900 فیلم ساخته و روانه بازار می‌کند فقط تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها باید دیده‌شوند و به عبارتی دیگر خواسته و ارادۀ کمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی هالییوود است که دنیا مجبور به تماشای برخی از آن‌هاست. سرمایه‌داران و صاحبان کمپانی‌های فیلم‌سازی که خودشان در وال‌استریت حساب مالی دارند و یا صاحبان کارخانه‌های اسلحه‌سازی‌اند. عموم این افراد یهودی و از اصلی‌ترین افراد شاخص در نظام سرمایه‌داری ایالت متحده آمریکا حساب می‌شوند و در این اندیشه‌اند تا افکار و آرمان‌های بشریت را کانالیزه کرده و آن‌ها را در لباس «رویای آمریکایی» در آورند، و تا حد زیادی هم موفق شده‌اند.جوکر را هم باید در زمرۀ فیلم‌هایی قرار داد که دنیای خودش را نه در سالن‌های تاریک و بسته سینما که بعد از تماشا و در جامعه‌ها می‌سازند. باید در زمرۀ فیلم هایی قرار داد که برای تماشا نیستند؛ بلکه جهانی ماوراء خودآگاه ما خواهند ساخت که نمی‌توانیم از آن فرار کنیم. شاید کسی در آن زمان نمی‌توانست درک کند چه جهانی بعد از فیلم آفریده خواهد شد اما وقتی این روز‌ها به تظاهرات مردم آمریکا که با مرگ وحشتناک جورج فلوید،سیاه‌پوست آمریکایی،کلید خورد و اکنون در سراسر ایالت‌های آن تسری یافته‌است، نگاهی می‌اندازیم، صحنه‌های مشابهی در ذهن ما تجسم می‌یابد که گویی آن‌ها را جایی دیده‌ایم؛آری ،در سکانس پایانی فیلم جوکر و صحنه‌هایی از اغتشاش عمومی در حمایت از قهرمان دلقکشان.

فارغ از تحلیل فنی فیلمنامه اثر و تکنیک کارگردانی آن،در این مقاله قصد داریم به جنبه‌های جامعه‌شناسی و سیاسی فیلم بپردازیم. «جورج هواکو» مؤلف و نظریه‌پرداز غربی در نظریه‌‌ای در مورد جامعه‌شناسی سینما معتقد است که سینما به عنوان یک مدیوم یا رسانه جدی، تم‌های اجتماعی، فرهنگی و به طور کلی تم‌های خودش را از جامعه اخذ می‌کند و سینما و سینماگر آن‌ها را پرورش می‌دهد و در قالب فیلم و سریال با مختصات فرمی و خاص خودش می‌ریزد. بعد از پرروش در قالب فیلم، به جامعه بر می‌گرداند و دیالکیتک فضای اجتماعی از یک سو و فیلم و فیلمسازان از سوی دیگر به وجود می‌آید که تأثیرگذاری فیلم در اینجا معنا پیدا می‌کند. یکسری تم‌هایی در عرصۀ اجتماع وجود دارد که اساساً در مایه ساخت فیلم‌های سینمایی استفاده می‌شود و بعد از آن با تأثیرگذاری بیشتری در جامعه مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. در مورد فیلم جوکر نیز همین اتفاق افتاده است و آن چیزی که روزی به عنوان آشوب و آنارشیسم در جامعه وجود داشته به درون فیلم آمده است و بعد از آن دوباره به جامعه بازگشت پیدا کرده است اما با تأثیرگذاری دوچندان؛ قطعاً در مورد این فیلم نیز همین اتفاق افتاده است.

در واقع،سازندگان فیلم برآنند تا اعتراضات مدنی مردم آمریکا که برخاسته از حس آزادی‌خواهیشان برضد نظام نئولیبرالیسم حاکم در این کشور است، به نوعی به سمت هرج و مرج اجتماعی بکشانند و به آن‌ها القا کنند که اعتراض به رژیم سرمایه‌داری که نماد آن در فیلم «توماس وین» یا همان پدر بتمن است، به جایی نخواهد رسید و آنارشیسم برآمده از احساسات مردم سرانجام کور خواهد شد.


فیلمساز، تاد فیلیپس، از ابتدای فیلم با میزانسن خاص و حرکت دوربین حول شخصیت اصلی، قصد دارد در مخاطبان حس سمپاتی نسبت به «جوکر» به ظاهر آنتاگونیست، ایجاد کند و گویی جلوه کند که انگار این شخصیت، فردی نقاب زده بر چهره‌های مخفی خودشان است؛ سپس در ادامه به تدریج «آرتور فلک» با توجه به خلقیاتش متوجه می‌شود، کشتن تنها چیزی است که به او حس مقصود، معنا و زیبایی می‌بخشد، حالتی که آرتور با یک رقص گناه به مخاطبان منتقل می‌کند. در واقع این رقص زیباشناسی حس کشتن را در مخاطب به شدت تحریک می‌کند و او را به آنارشی می‌کشاند. در پایان، وقتی پدر و مادر بروس وین کشته می‌شوند او باید مشغول ناله و زاری باشد، اما کارگردان با تراولینگ عامدانه دوربین، همه چیز را به آینده و به اعتلا رسیدن بروس وین (بتمن) واگذار می‌کند. اما برای این پروسه نجات، زمان بسیاری زیادی برای بزرگ شدن بتمن نیاز دارد. در واقع منجی این جامعه پس از مرگ توماس وین، فرزند سرمایه‌دار اوست و این تصویر تصدیق می‌کند که جوکر فیلمی در جهت پیروزی نظام نئولیبرال آمریکاست. نئولیبرالیسم به تعبیر نظریه‌پردازان فرانکفورت، نوعی از توتالیتاریسم تمام عیار و یک ایدئولوژی تمامیت‌خواه است.این ایدئولوژی تمامیت‌خواه با منطق یکدست‌ساز خودش در راستای سلطۀ قشر بسیار کوچک سرمایه‌دار، در انبوه توده‌های مردم است و هر مانعی را که بر سر راه خودش ببیند با خشونت هرچه تمام‌تر سرکوب می‌کند؛ این سرکوب و خشونت با کمک ابزارهای مختلف رخ می‌دهد: رسانه‌ها، پلیس، سیستم نظامی، ارتش، نظام آموزش، تبادل نمادین و همه ابزارهای سخت و نرمی که سرمایه‌داری مدرن که شکل متأخر آن نئولیبرالیسم است توانایی بهره‌گیری از آن را دارد. اما مسئله اینجا است که فضای رئال آمریکا اساساً فضای فیلم نیست و تفاوت جنبش اجتماعی که داریم می‌بینیم با فیلم، در این است که پایان در اینجا لزوماً در دست سرمایه‌داری مدرن و لیبرالیسم نیست و فضای کاملاً رئال است که در آن فرد خشونت کف خیابان را که ناشی از نژادپرستی و تعارض طبقاتی است را از نزدیک لمس می‌کند و این با پایان فیلم که زیرکانه بخواهد به نفع سرمایه‌داری پایان یابد همسو و همراه نیست. در نهایت در ذهن مخاطب فیلم یک مقایسه رخ می‌دهد که قاعدتاً فضای واقعیت و ریالیتی خودش را بر فرد و توده‌ها تحمیل می‌کند و قاعدتاً جوکریسم به معنای دقیق کلمه اتفاق نمی‌افتاد.


اما جادارد در اینجا نگاهی بیندازیم به تاثیر جوکر در جهان سوم؛ مخرج مشترک با جهان سوم این است که دیگر سرمایه‌داران در اینجا نیستند اما آنارشیست‌ها حضور دارند که تحت فشار اقتصادی و اجتماعی شورش کردند. نقش جوکر دقیقاً اینجا ظاهر می‌شود؛ کاراکتری که در ابتدای امر بی‌خاصیت است ولی توسط دستی که او را در جای خاصی قرار می‌دهد می‌تواند نقش بسیار مهمی ایفا کند. این نکته درباره جهان سوم نیز می‌تواند مصداق داشته باشد؛ اینکه دستی از بالا چنین کاراکتری را در جهان سوم برای جابجایی قدرت قرار دهد. در کشورمان، ایران، نمونه ای از تظاهرات آنارشیستی را در آبان ۹۸ مشاهده کردیم. در این اغتشاشات، معترضان به جای فضای گفت‌وگو و آرامش، در اتمسفری هرج‌ومرج‌طلبانه و به دور از منطق نیل به اهداف خود را خواستار بودند؛ به حدی که به نظر می‌رسید شعارهای آن‌ها برخاسته از حس آرمانخواهی و عدالت‌طلبانه نیست بلکه جنبش‌هایی هدایت شده‌اند. این فیلم و نظایر آن نیز برای جوانِ ایرانِ اسلامی نه یک الگو و اسلوبِ مطالبه‌گری، بلکه باید هشداری برای او تلقی گردد. در پایان باید گفت که «جوکر ببینیم و عبرت بگیریم ولی جوکر نشویم».