جک سابق
سَبُک
صدای شب ، لطیف تر از نوازش های هوای ملایم ، که لابهلای تَنَم میپیچه گوشم رو پر از سکوت میکنه و من ، سعی میکنم سنگینی دلم رو مثل نسیمِ سَبُکِ باد ، آروم کنم
پس خیلی ساده شروع به گِله کردن میکنم ، از اشک های مونده تو سینه بگیر تا سردرگُمی های بیموقع ، از همشون گِله میکنم
گِله هایی که نه معنی داره نه ذهنِ جنگ زده منو راضی میکنه
پس همچنان قدم میزنم و یه حبه قند از جنس یه نوشیدنی ، شاید واسه چند لحظه بتونه مهتاب رو بِکِشونه توی این دشت سیاه

مطلبی دیگر از این انتشارات
تیراژه
مطلبی دیگر از این انتشارات
استغنا و جهان گذران!
مطلبی دیگر از این انتشارات
به وقتِ دوم آبانماه.