بیایید دانشگاه آمریکایی را بهتر بشناسیم!
امیرحسین کریمی | طلبه سطح سه حوزه و فارغالتحصیل م.صنایع شریف
معرفی کتاب کاربردهای دانشگاه؛ نوشتهی کلارک کر
در سال ۱۹۶۳، کلارک کر که در آن دوران به عنوان دوازدهمین رئیس دانشگاه کالیفرنیا مشغول به فعالیت بوده؛ در سه مقاله از سلسله مقالات گادکین که در سه سخنرانی مهم در دانشگاه هاروارد ارائه شده به بیان دیدگاه های خود در مورد وضعیت دانشگاه آمریکایی در آن دوره و پیشبینیها نسبت به آیندهی آن میپردازد. او معتقد بوده که دانشگاه نوین آمریکایی دیگر نه دانشگاه آکسفورد است و نه برلین، بلکه نوعی نهاد جدید در دنیا محسوب میشود و در آن مقطع که سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم است، دانشگاه آمریکایی را در یک نقطه عطف تاریخی و در آستانهی تحولات بنیادین در ماهیت و مأموریتهای خود میبیند؛ تحولاتی که بارقههایی از آن در آن سالها مشهود بوده و آیندهای متفاوت را پیش روی این نهاد قرار داده بوده است. او در سال ۲۰۰۱ یعنی حدود چهل سال پس از ارائهی آن مقالات، معتقد است بخش عمدهای از پیشبینیهای او در آن دوران تحقق یافته، و در اوایل قرن ۲۱ مجددا دانشگاه را پس از حدود نیم قرن در آستانهی موج دیگری از تحولات بنیادین میبیند که البته این بار به سختی میتوان پیشبینی روشنی از آیندهی آن داشت.
سخنرانیهای ۱۹۶۳ کلارک کر با واکنشهای گستردهای در میان دانشگاهیان آمریکا مواجه میشود و به طور خاص جنبش دانشجویی آن روز را نیز به تحرکات و اتخاذ مواضعی نسبت به دانشگاه وا میدارد. این واکنشها و ماهیتِ آن سه مقاله که به پیشبینی دهههای پیش رو میپرداختند، سبب شد تا کلارک کر تقریبا هر ده سال یکبار به مرور اتفاقات دههی گذشته و تدقیق پیشبینیها نسبت به آینده بپردازد. در آخرین نوشته در سال ۲۰۰۱ نیز او مروری بر اتفاقات نیم قرن گذشتهی دانشگاه داشته و بار دیگر ذهنیت های خود نسبت به آیندهی نهاد علم را مطرح میکند.
از گردآوری این سلسله مقالات در کنار هم، آخرین ویرایشِ کتاب کاربردهای دانشگاه پدید آمده که در نوع خود کتابی بسیار جالب توجه برای شناخت دقیق دانشگاه آمریکایی و بطور کلی پدیدهی دانشگاه در دوران جدید است.
به مرور، دانشگاه به معنای یک ارگانیسم که در آن روحی واحد در یک کالبد اصلی قرار دارد، تبدیل به ابردانشگاه شد؛ یعنی موسسهای ناهمگون و ناهمسان و متشکل از اجتماعات و ذینفعانِ متکثر که هرکدام با اَغراض متفاوتی در این نهاد گرد هم آمدهاند.
در این کتاب، ابتدا نویسنده ما را با ایدهی اَبَردانشگاه آشنا میکند و بیان میدارد که در نیمهی دوم قرن بیستم میلادی ما اساساً دیگر با پدیدهی دانشگاه به عنوان یک ماهیت بسیط و یکپارچه که از گردهمایی استاد و دانشجو در دانشکده حول آموزش و پژوهش شکل گرفته، مواجه نیستیم. او معتقد است به مرور، دانشگاه به معنای یک ارگانیسم که در آن روحی واحد در یک کالبد اصلی قرار دارد، تبدیل به ابردانشگاه شد؛ یعنی موسسهای ناهمگون و ناهمسان و متشکل از اجتماعات و ذینفعانِ متکثر که هرکدام با اَغراض متفاوتی در این نهاد گرد هم آمدهاند. ابردانشگاه حد و مرزی گنگ و مبهم دارد و اجزای آن نیز لزوما ارتباط ارگانیک کاملی با سایر اجزا پیدا نمیکنند. این تغییر بنیادین در هویت دانشگاه، موجب تحولات جدی در نحوهی زندگی، جایگاه استاد و دانشجو، معادلات قدرت و ... در دانشگاه میشود که نویسنده به تفصیل به آن ها میپردازد.
در ادامه، به دو عامل بزرگ که به عقیدهی نویسنده موجب شکلگیری این نظام دانشگاهی هستند، پرداخته میشود؛ عامل نخست، جنبش اعطای زمین جهت مصارف همگانی است و عامل دوم نیز حمایتها و مداخلات بزرگ و مهم دولت فدرال از پژوهشهای علمی در جریان جنگ جهانی دوم میباشد. یکی از نکات قابل توجه در این زمینه، خصوصا ناظر به عامل دوم، آن است که این بار تحولات بنیادین دانشگاه نه به دست فیلسوفان و متفکران دانشگاه بلکه توسط دولتمردان و سیاستمدارانِ زمان پیریزی میشود. در این زمینه نیز نکات مهمی از چگونگی اثرگذاری این دو عامل و تأثیرات نهایی آنها بر دانشگاه مطرح میشود که برای خوانندهی کتاب میتواند جالب توجه باشد.
در فصول بعدی کتاب با مرور واکنشها و تدقیق نکات پس از گذشت دهههای بعدی مواجه هستیم و در فصل نهایی نیز، هرچند کلی و با ابهام، نکاتی دربارهی آیندهی دانشگاه در قرن ۲۱ مطرح میشود.
میتوان گفت شناخت دانشگاه آمریکایی الهام بخش شناخت عمیقتری از دانشگاه خود ماست که در لایههای مختلفی از تار و پود آن، بطور کامل یا ناقص، کپی برداری از ایدهی دانشگاه آمریکایی مشهود است
مطالعهی این کتاب میتواند برای دغدغهمندان دانشگاه بسیار سودمند باشد؛ زیرا سبب خواهد شد تا خواننده آشنایی عمیقتری با پدیدهی دانشگاه آمریکایی پیدا کند. شناخت دقیق دانشگاه آمریکایی مهم است زیرا علاوه بر آن که آخرین نسل از نسلهای مختلف دانشگاهی در دنیا محسوب میشود، بطور خاص دانشگاه شریف نیز که از ابتدا به عنوان خواهرخواندهی دانشگاه MIT تاسیس شده بسیار متأثر از آن بوده و هست. در واقع میتوان گفت شناخت دانشگاه آمریکایی الهام بخش شناخت عمیقتری از دانشگاه خود ماست که در لایههای مختلفی از تار و پود آن، بطور کامل یا ناقص، کپی برداری از ایدهی دانشگاه آمریکایی مشهود است. این شناخت، راه را برای گفتگوهای عمیقتر پیرامون دانشگاههای ایران و خصوصا دانشگاه شریف که با بحران گمگشتگی فلسفه و مأموریت خود مواجهند، هموار میکند. از آنجا که گذار از دانشگاه انگلیسی و آلمانی به دانشگاه آمریکایی، در لایههای مهمی از فلسفهی دانشگاه نیز به شدت موثر بوده، مقولههای بنیادین و مهمی مثل جایگاه و معنای علم، تربیت، استاد، نسبت با جامعه، کارکردهای نهاد علم و ... را دستخوش تحولات جدی نموده و دانشگاه را در کنار تمهید بعضی فرصتها، در معرض آسیبها و چالشهای اساسی نیز قرار داده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
شاید اساتید از اول اینطور نبودند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اونیورسیته!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دانشجو؛ موذن کدام ماذنه؟