شاید اساتید از اول اینطور نبودند...

باید مثل قبلی‌ها باشی

برخی وقتی وارد جایی جدید می‌شوند، پر از دغدغه و انگیزه‌اند برای تغییر. می‌خواهند اثرگذار باشند و لااقل دقیقا همان‌ کارهایی که قبلی‌ها کردند را تکرار نکنند. اما واقعیت این است که یک ساختار قدرتمند، ممکن است خیلی از اینجور آدم‌ها خوشش نیاید؛ اتفاقا دوست دارد جدیدها را هم شبیه همان قبلی‌ها کند. دلیلش هم دور از ذهن نیست، با قبلی‌ها تا ایجا آمده، پس چرا باید ریسکِ دغدغه و انگیزه‌ی بعضی از این جدیدها را به جان بخرد؟

برای شبیه‌ قبلی‌هاکردن هم یک راه معروف وجود دارد که در اکثر جاها هم همان تکرار می‌شود: «افرادت را برای ماندن در استرس بگذار.» زیرا این استرس باعث می‌شود دغدغه‌اش از تغییرات و انگیزه‌های داخل ذهنش تغییر کند به حفظ موقعیت و موضعش. راستش را بخواهید در دانشگاه هم، خصوصا دانشگاه شریف، همین طرح اجرا می‌شود. چه برای دانشجویان و چه برای اساتید. از دانشجویان زیاد گفته شده، اما اساتید... شاید خیلی‌ها ندانند؛ استرسی که اساتید جوان در دانشگاه شریف تحمل می‌کنند شاید چندین برابر دانشجویان باشد. گرچه جای سوال است که چرا اساتید جوان گذشته، زمانی که کارشان راه می‌افتد، خود به تیم افراد استرس‌دهنده به اساتید جوان جدید ملحق می‌شوند و کاری برای اصلاح این رویه نمی‌کنند؟

چرا بعضی‌هایشان لازم است یک روز درمیان بخوابند؟ چرا به یک گوش شنوا صرفا برای دردل احتیاج دارند؟ دقیقا ساختار دانشگاه به چه شکل آن‌ها در قالب خود هضم می‌کند؟ و این استرس چه طور بر آنها اعمال می‌شود؟

ممکن است به دلیل همان استرس برای ماندن، خیلی صدایشان بلند نباشد. اما وقتی ساعتی پای درد و دلشان کسی بنشیند، احتمالا کم نشنود که «دو روز یک بار می‌خوابیدم» یا «انقدر شرایط سخت بود که دوست داشتم فقط یک نفر به حرف‌هایم گوش دهد.»

سوال اینجاست که دقیقا به اساتید جوان دانشگاه چه می‌گذرد؟ چرا بعضی‌هایشان لازم است یک روز درمیان بخوابند؟ چرا به یک گوش شنوا صرفا برای دردل احتیاج دارند؟ دقیقا ساختار دانشگاه به چه شکل آن‌ها در قالب خود هضم می‌کند؟ و این استرس چه طور بر آنها اعمال می‌شود؟




فعلا با همین قدر بگذران

کسی که برای اولین بار کسوت استادی به تن می‌کند احتمالا باید بین 30 تا 35 سال داشته باشد. این فرد بابت دشواری‌های تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی و همچنین شرایط سخت جذب هیئت علمی، بعید است درآمد خاصی تا به اینجا کسب کرده باشد؛ در حالی که این سن و سال موقف تشکیل خانواده و بزرگ‌کردن فرزندان بوده است. حال تصور کنید حقوقش نیز حداقل تا تبدیل وضعیت پایین باشد (تبدیل وضعیت، یعنی تغییر وضعیت اساتید از حالت پیمانی به رسمی-آزمایشی) و مسکنی هم از خانواده به او نرسیده باشد، خصوصا با شرایط اقتصادی و تورم فعلی، اگر این اساتید پشتوانه‌ی مالی مستحکمی نداشته باشند؛ حتما به مشکل برمی‌خورند.

احتمالا در ذهن عموم مردم اساتید دانشگاه افراد متمولی باشند؛ اما با شرایطی که گفته شد، اساتید جوان نیابد آنچنان اوضاع مالی خوبی داشته باشند، مگر اینکه خانواده‌شان پول‌دار باشد. بر همه‌ی سختی اوضاع مالی اضافه کنید که معلوم نیست بتوانند نزدیک دانشگاه خانه‌ای کرایه کنند یا نه، که اگر نتوانند خستگی راه هم معضلی می‌شود برای خودش.




خودتی و خودت، تنهای تنها

تصور کنید موجودی چندسر به شهر حمله کرده. هر کدام از سرهایش تنها با اسلحه‌ای مخصوص به خود از بین می‌رود. اما وقتی افراد می‌خواهند برای نبرد با این موجود اعزام شوند، تنها داشتن یکی از اسلحه‌های لازم سنجیده می‌شود و همه برای کشتن تنها یک سر آماده می‌شوند. حالا ممکن است خود فرد، اسلحه‌های دیگر را داشته باشد یا نداشته باشد. نه سنجشی برای داشتن اسلحه‌ها قبل از ورود می‌شود و نه توزیع تسلیحاتی برای آن‌ها که ندارند و نه اطمینان از اینکه برای از بین بردن هر کدام از سرها تعداد معقولی نیرو وجود دارد؛ بگذریم از این که ممکن است کسی نتواند یاد بگیرد که از بعضی اسلحه‌ها استفاده کند. کاملا قابل تصور است که چه اتفاقی می‌افتد، تعدادی معدود هستند که سالم می‌مانند.

هیچ برنامه‌ی مشخصی برای آموزش قبلی یا ضمنی، و یا حتی انتقال تجربه‌ای ساختارمند وجود ندارد. بدیهیسیت که کسی اگر توانایی علمی مناسبی دارد، لزوما توانایی انتقال دانش ندارد، شاید با ابزارهای آموزشی آشنا نباشد، و جدای از همه‌ی اینها ممکن است توانایی برقراری ارتباط موثر با دانشجویانش را نداشته باشد.

برای اساتید دانشگاه هم اتفاق مشابهی می‌افتد، واقعیت این است که از میان تمام ابعاد مختلف استادی، در دانشگاه شریف صرفا توانایی علمی سنجیده می‌شود. شاید انتظار بیجایی باشد که استادی از روز اول تمام توانایی‌های‌های لازم برای استاد بودن را داشته باشد، حتی فرضا همه پتاسیل فراگیری آن مهارت‌ها را داشته باشند، باز هم هیچ برنامه‌ی مشخصی برای آموزش قبلی یا ضمنی، و یا حتی انتقال تجربه‌ای ساختارمند وجود ندارد. بدیهیسیت که کسی اگر توانایی علمی مناسبی دارد، لزوما توانایی انتقال دانش ندارد، شاید با ابزارهای آموزشی آشنا نباشد، و جدای از همه‌ی اینها ممکن است توانایی برقراری ارتباط موثر با دانشجویانش را نداشته باشد. ای بسا بعضا دانشگاه در برای مهارت‌های مهم دیگر مانند ارتباط خوب فردی با دانشجوها هیچ امتیازی برای اساتید قائل نمی‌شود و هیچ امتیازی محسوب نمی‌شود.

استاد جوان، زمانی که از فیلتر توانایی علمی می‌گذرد، تنهای تنها در این وادی پیچیده رها می‌شود. نه به طور ساختاری برنامه‌ای برای افزایش مهارت‌های لازم دیگر وجود دارد، و نه فرهنگی برای انتقال تجربه و دست‌گیری یا راهنمایی. علاوه بر همه‌ی این‌ها، فشاری که ارائه‌ دروس برای بار اول وارد می‌کنند، با دفعات بعدی قابل قیاس نیست. یکی از علت‌هایش آماده کردن طرح برای چند درس مختلف به تنهایی و از صفر است.

دیدار رئیس دانشگاه صنعتی شریف با اساتید جوان، ۱۰ آبان ۱۴۰۰
دیدار رئیس دانشگاه صنعتی شریف با اساتید جوان، ۱۰ آبان ۱۴۰۰





ارتقا؟ فقط از این طرف

ممکن است استادی روی پژوهشی دو سال وقت بگذارد، و روی پژوهش دیگری یک ماه، و این دو از نظر کمیته ارتقا تفاوتی نکنند. در اینجا، حداقل با عینک منفعت شخصی، وقت‌گذاری پژوهشی با کیفیت زیاد، چندان توجیه‌پذیر نیست.

دانشگاه به چه تنوعی از انسان‌ها نیاز دارد؟ با در نظرنگرفتن این سوال مهم، و اینکه دقیقا چه چیز برای نهاد دانشگاه، در نسبت با اهدافش مفید است، واقعیت دانشگاه مسیرهای متفاوتی پیش روی اساتید جوان نمی‌گذارد، و اگر بگذارد، انقدر شرایشطش سخت است که انگار همان یک مسیر وجود دارد. محدودیت و عدم پذیرش تنوع در رشد سازمانی دانشگاه، لاجرم استعدادهای متفاوت را در جایی غیربهینه استفاده می‌کند، و این اساتید متفاوت که علایق و استعدادشان، در نظر گرفته نشده یا حتی سرکوب شده، قطعا شرایط روحی خیلی مناسبی ندارند. البته، همان اساتیدی که حتی استعداد و علایقشان با مسیر رشد سازمانی دانشگاه نیز سازگارست هم حتی شرایط مناسبی ندارند. چون فیلتر این مسیر بسیار کمّیست، و تعداد مهم است، نه کیفیت. یعنی ممکن است استادی روی پژوهشی دو سال وقت بگذارد، و روی پژوهش دیگری یک ماه، و این دو از نظر کمیته ارتقا تفاوتی نکنند. در اینجا، حداقل با عینک منفعت شخصی، وقت‌گذاری پژوهشی با کیفیت زیاد، چندان توجیه‌پذیر نیست.




این‌ها هم روی دوش تو، حرف هم نزن!

علاوه بر تمام مطالبی که گفته شد، معمولا مسئولیت‌های اجرایی دانشکده‌ها هم به گردن اساتید جوان می‌افتد. یعنی یک سری مسئولیت‌های اجرایی (مانند معاونت‌های دانشکده‌ها، دبیر جلسات، مسئولیت‌ طرح‌های جدید و...) وجود دارد که باید از اساتید دانشکده کسی آن‌ها را به عهده بگیرد، و اساتید دیگر خیلی بعید است که این مسئولیت‌ها را بپذیرند. لاجرم این مسئولیت‌های اجرایی نیز روی دوش اساتید جوان است.

تصور کنید با تمام این مشغله‌های پژوهشی، آموزشی، اجرایی و... بعلاوه‌ی مسائل روانی، انسانی، اقتصادی و احتمالا خانوادگی، در بعضی از شورای دانشکده‌ها حتی حق رای یا شرکت در جلسات برای این اساتید قائل نیستند.

کار پژوهشی اساتید جوان هم با دیگر اساتید یک تفاوت ویژه دارد؛ اساتید دیگر دانشجوهایی در مقطع دکترا دارند که کارها را با آن‌ها می‌توانند پیش ببرند. اما اساتید جوان از همچین امکانی هم بهره‌مند نیستند و تمام کارهای مربوط به این حوزه را نیز باید به تنهایی پیش ببرند یا از یک دانشجوی مشترک کمک بگیرند. البته این مسئله به تنهایی شاید فرایند اشتباهی نباشد، اما در کنار مسائل دیگر، باری می‌شود روی شانه‌ی تحت فشار اساتید جوان.

حال تصور کنید با تمام این مشغله‌های پژوهشی، آموزشی، اجرایی و... بعلاوه‌ی مسائل روانی، انسانی، اقتصادی و احتمالا خانوادگی، در بعضی از شورای دانشکده‌ها حتی حق رای یا شرکت در جلسات برای این اساتید قائل نیستند.

دیگر شاید جمله ابتدایی مشخص‌تر شده باشد: «افرادت را برای ماندن در استرس بگذار.»