در من کسی آهسته میگرید .
از روزمرگی های یک ذهن پر حرف
چند روزی میشه که دارم سعی میکنم بنویسم ،آما نمیشه، نمیدونم دلیلش چی میتونه باشه شاید خستگی جسمی آخه تو خونه تکونی پاییز، مامانم شده نامادری سیندرلا و از من عین اوشن کار میکشه .
بلاخره تصمیم گرفتم ایده های خیلی سانتی مانتالمو و نگه دارم برای وقتی که حال و حوصله شونو داشته باشم الان فقط یکم باهاتون حرف بزنم...
دارم سریال شهرزاد رو میبینم . من کلا فیلمایی که ناراحت کننده باشه رو نمیبینم . یعنی به تجویز خودم نباید بیشتر از این غرق غم بشم .یادمه دوره ی راهنمایی که بودم یکی از دوستام میدیدش . فامیلی دوستم قهرمانی بود ولی من مهربان صداش میکردم از اون دخترای تپل با موهای فر ریز دوست داشتنی بود اون دوره من اینترنت نداشتم برام رمان دانلود میکرد با کلی فیلم و سریال میزد تو فلش و بهم میداد وقتی فلش و تو مدرسه میگرفتم ، حس اینکه شیشه جابجا میکنم و داشتم البته اونقدر ضایع رفتار میکردم که کل کلاس میدونستن و از اونجایی که دشمن نداشتم لوم نمیدادن دلم برای تک تکشون تنگ شده اونا رفیقام بودن همشون
و مهربان تا همین دوسال پیش بهترین و نزدیک ترین دوستم بود ولی نتونستم با روابط عاطفیش با پسرا کنار بیام و آخر سرم ازدواج کرد و منم قطع ارتباط کردم باهاش.
من خط قرمزای زیادی دارم و زندگی با این همه محدودیت گاهی آزارم ولی امن بودن دورم برام اولویت داره حتی اگه باعث تنهاییم بشه ....
در مورد سریالم اینو بگم که فعلا یه نفر یکی دیگرو میخواد از یه طرف دیگه یه نفر دیگه هم یه نفر دیگرو میخواد و این وسط یکی هست که یکی از این نفرات و داره از هم جدا میکنه تا بره وسط عاشقی اون دو نفر دیگه البته فعلا فقط زنا عاشقن و هر دو مرد اصلی اونقدر عشق ندارن خلاصه که فیلم ترکیه ی به سبک ایرانی هست ....
هنوز نمیتونم قبول کنم پاییز اومده با اینکه اینجا هوا بشدت سرد شده. هنوز برگا سبزن، بارون زیاد نمیاد ،آسمونم صافه.... تاریخ که مهم نیست ، مهم محیطِ که میگه نو پاییز .....
میدونید امسال دلم برا تابستون سوخت آخه ما همش غر میزدیم که گرمه اینطورع اونطورع کاش پاییز بیاد کاش اینجور شه اونجور شه احساس میکنم به حد کافی به تابستون توجه نشد و از همینجا ازش معذرت میخوام تقصیر تو نیست تاب عزیز ما آدما قدر چیزایی که بی جهت خوبن و نمیدونیم، عاشق ریزش آب از آسمونیم و سرمای طاقت فرسا تا همراه دوست داشتن درد هم بکشیم ...آدمیزادیم دیگه خوبی زیاد دلمونو میزنه ....
بدترین خبر این ماه هم مرگ پروفسور مکگونگال بود، این پاییز دیدن هری پاتر هم پر از غمه برام
کاش بعضی آدما جاودانه بودن
رفته بودیم دیدن خان ننه(مامانِ بابام) دیدیم دارن گردو میچینن :)
no such thing as a life that's better than yours
بهترین جمله ی که شنیدم
پراکنده نویسی ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر چیزی هزینه ای داره حتی نفس کشیدن ولی یه موردی هست که شاید اینطوری نیست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
باینری فایلهای غیرقابل ترجمه
مطلبی دیگر از این انتشارات
[پراکنده نویسی ۴] - از کمپین توصیفموجی تا «انومین» من رو ببخش :ـــ(